|

نشست «فرهنگ در برنامه‌های توسعه»؛

نعمت فاضلی: مشکل ما اضمحلال «سیاست فرهنگی» است/ سیدرضا صالحی امیری: تمام تنش‌های موجود در جامعه ایران به خصوص در یک ‌سال اخیر، ریشه در انسداد فرهنگی دارد/ رو

نشست «فرهنگ در برنامه‌های توسعه» با حضور و سخنرانی نعمت الله فاضلی، سیدرضا صالحی امیری و روح‌الله نصرتی، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

نعمت فاضلی: مشکل ما اضمحلال «سیاست فرهنگی» است/ سیدرضا صالحی امیری: تمام تنش‌های موجود در جامعه ایران به خصوص در یک ‌سال اخیر، ریشه در انسداد فرهنگی دارد/ رو

به گزارش شبکه شرق، نعمت الله فاضلی در این نشست با اشاره به ناسازه‌های فرهنگی در ایران معاصر، گفت: در ایران معاصر داستان ما این است که انسان ایرانی وقتی وارد دنیای معاصر می‌شود و می‌خواهد مفهوم معاصریت خودش را خلق و ابداع کند، طبیعتا با تکنولوژی‌های روز درگیر می‌شود. از دوره فتحعلی شاه است که گفتمان تغییر به معنای مدرن به طرز جدی در ایران مطرح می‌شود و از آن دوره است که نخبگان درباری در صدد این هستند که سازوکار حکمرانی را در کشور تغییر بدهند و از همان موقع است که درگیر فرهنگ، هویت‌ها، زبان‌ها، مذهب‌ها و تفاوت‌ها می‌شوند؛ و بعد به تدریج فرآیند مدرن شدن ما توسعه پیدا می‌کند، این درگیری بیشتر و عمیق‌تر می‌شود. یعنی اگر قبلا در روستا بروکراسی وجود نداشت، با شکل‌گیری دولت مدرن، بروکراسی هم به وجود می‌آید. در نتیجه بروکراسی بازوی بزرگی می‌شود که دولت‌ها آن را برای اداره کردن فرهنگ هم می‌دانند و می‌خواهند فرآیند تولید معنا و شیوه زندگی را مدیریت کنند؛ چون قدرت مرکزی فکر می‌کند برای اعمال قدرت خودش باید بتواند ذهن مردم را کنترل کند و به شکلی که خودش می‌خواهد در بیاورد.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: از دوره مشروطه، این تعین سیاسی بیشتر پیدا می‌کند. یعنی در اولین مجلس‌ها قوانینی برای اداره فرهنگ وضع می‌شود. از سال 1298 برای اداره مدرسه قانون وضع می‌شود و از همان جا داستان ناسازه‌های فرهنگی در ایران شروع می‌شود. به این معنا که دولت چیزهایی را می‌خواهد و تصویب می‌کند و آرزوهایی را در سر می‌پروراند که با واقعیت‌های اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی جامعه ما سازگار نیست؛ جدا از ناسازه‌های درونی و منطقی که این قوانین داشتند. همه ملت – دولت‌ها ایدئولوژی دارند، اما در همه جای دنیا ملت – دولت‌ها یک روح دموکراتیک هم دارند. ساده‌ترین تعریف دموکراسی این است که مردم بتوانند در شکل دادن قدرت و سامان سیاسی جامعه به نحو مؤثر، مشارکت فعال داشته باشند.

وی اظهار کرد: در صورت‌بندی مدرن، عرصه حاکمیت مستقل است از اینکه بخواهد در حوزه قوه مقننه، قوه قضائیه، فرهنگ یا دانشگاه دخالت کند. استقلال نهادی هر عرصه یعنی هر عرصه‌ای بر اساس اقتضائات وجودی خودش بچرخد. حوزه‌های آموزش، رسانه، قوه قضائیه، نظامی و اقتصاد مستقل باشد و حاکمیت مداخله نکند. بانک مرکزی، قوه قضائیه و حوزه آموزش و دانشگاه باید استقلال نهادی داشته باشد. درست است که ملت – دولت‌ها اجازه می‌دهند و امکان‌پذیر می‌کنند که دولت‌ها در حوزه فرهنگ مشارکت داشته باشند، اما این مشارکت تحت شروطی امکان‌پذیر است.

فاضلی با تأکید بر اینکه در ایران با بحران عظیمی روبرو شده‌ایم، تصریح کرد: وقتی تفکیک‌پذیری نهادی در جامعه‌ای نباشد، اساسا سیاست فرهنگی وجود ندارد. مشکل ما در ایران بعد از جمهوری اسلامی، اضمحلال «سیاست فرهنگی» است. اساسا ما اصلا سیاست فرهنگی نداریم؛ چون تفکیک‌پذیری نهادی نداریم. وقتی حاکمیت مجاز باشد در آموزش و دانشگاه‌ها هر طور دلش می‌خواهد دخالت کند، در زندگی و شیوه زیست مردم مداخله کند، یعنی در این کشور چیزی به نام سیاست فرهنگی وجود ندارد. مثلا در حوزه هنر، موسیقی، کتاب و هر حوزه دیگری اگر حکومت لجام گسیخته مجاز باشد هر طور می‌خواهد مداخله کند، یعنی ما چیزی به نام سیاست فرهنگی نداریم. سیاست فرهنگی در کشورهایی وجود دارد که عرصه‌های گوناگون استقلال نهادی دارند.

وی افزود: وقتی که حکومت مجاز باشد در آموزش لجام گسیخته مداخله کند و بگوید من تعیین می‌کنم معلم‌ها باید چطور تربیت شوند، من تعیین می‌کنم معلم‌ها باید چگونه گزینش شوند و من تعیین می‌کنم در کتاب درسی چه عکس و چه شعری باشد، وقتی که حکومت مجاز باشد هر طور دلش می‌خواهد در دانشگاه مداخله کند و او تعیین می‌کند چه کسی می‌تواند استاد دانشگاه باشد و چه کسی نمی‌تواند، نه تنها اصولش را تعریف می‌کند بلکه مصداقش را هم تعیین می‎کند که فلانی می‌تواند باشد و سازوکارهای امنیتی، سیاسی و غیره می‌گذارد، نتیجه این امر «سوختن همه چیز» می‌شود. چون نهاد سیاست اینجا تمام نهادهای دیگر را می‌سوزاند. 

عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تأکید بر اینکه علایق دانشگاه باید مستقل از حکومت و بازار باشد، اظهار داشت: وظیفه آموزش عالی این است که افراد را استعلا و پرورش بدهد و به شیوه خاصی تربیت کند. اگر حکومت بگوید نمی‌خواهم آموزش عالی ما حقیقت‌جو، کنجکاو، پرسشگر و نقاد باشد و می‌خواهم دانشگاه برای من سرباز تربیت کند، برقی است که دستگاه را از کار می‌اندازد. جمهوری اسلامی ‌می‌خواهد مؤمن تربیت کند و شدنی نیست؛ در جامعه‌ای که مدرن شده و تکثر وجود دارد، شما می‌خواهید همه را مؤمن به ولایت فقیه و شیعه انقلابی کنید؛ اسب را می‌شود به زور لب چشمه برد ولی نمی‌توان وادارش کرد که آب بنوشد. شما می‌توانید آدم‌ها را به زور یک جا جمع کنید، ولی نمی‌توانید قلب آدم‌ها را تغییر بدهید؛ یادگیری آدم‌ها تابع اینها نیست. در حوزه هنر هم مشکل همین است که می‌خواهند یک هنر انقلابی و اسلامی درست کنند؛ این شدنی نیست، چون همه هنرمندان شیعه مؤمن انقلابی نیستند و نمی‌توانند باشند؛ چون جامعه چنین چیزی را اقتضا نمی‌کند. در جهان ارتباطات سلایق و علایق متفاوت است. با بخشنامه‌های اداری می‌خواهند هنر را به چیز دیگری تبدیل کنند.

وی گفت: ناسازه سیاست فرهنگی در ایران این است که ما سه سیاست فرهنگی داریم؛ یکی سیاست فرهنگی که  تصویب می‌شود و در قانون اساسی و در اهداف فرهنگی جمهوری اسلامی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد، دیگری سیاست فرهنگی است که محقق می‌شود و وزارتخانه‌های فرهنگ و آموزش و پرورش و صدا و سیما در عمل اجرا می‌کنند و سوم سیاست فرهنگی است که تجربه می‌شود؛ یعنی چیزی که خود مردم دریافت می‌کنند؛ مثلا فرض کنید فیلم حضرت یوسف(ع) را می‌سازند و مردم زلیخای آن را دوست دارند. ناسازه بنیادی سیاست فرهنگی در ایران این است که این سه مورد هیچ سازگاری با هم ندارند. تا زمانی که در ایران دو اتفاق نیفتد، ما با اضمحلال سیاست فرهنگی روبرو هستیم. اول اینکه حاکمیت اصل «تفکیک نهادی» را بپذیرد.

فاضلی تأکید کرد: حاکمیت باید بپذیرد که حوزه فرهنگی با حکومت ارتباط دارد اما ارتباط ارگانیک است. یعنی نهاد آموزش، رسانه، کتاب، هنر و نهادهای دیگر دارند بر اساس منطق وجودی و اقتضائات درونی خودشان عمل می‌کنند اما مراعات می‌کنند که در کلیت، ارزش‌های مشترک اجتماعی را خدشه‌دار نکند؛ آن هم حکومت تعیین نمی‌کند که ارزش‌ها چه چیزهایی هستند و خود هنرمندان، دانشگاهیان، دانشمندان و نویسندگان تشخیص می‌دهند. دوم اینکه ارتباط ارگانیک به معنای این است که اتفاقا اگر استقلال نهادی وجود داشته باشد، «پایداری فرهنگی» و «پایداری سیاسی» هم به وجود می‌آید. چون جامعه به طرف تولید رضایت می‌رود و بر پایه سازوکار دموکراتیک عمل می‌کند. در جامعه‌ای که قدرت به صورت مویرگی تولید  و توزیع شود، رضایت به وجود می‌آید.

وی افزود: در ایران سیاست فرهنگی در مسیر تولید ناپایداری و نارضایتی بیشتر است. اگر به من بگویند جامعه ایران سه مشکل اصلی دارد، می‌گویم یکی ناکارآمدی نظام حکمرانی، دوم نابرابری‌ها و تبعیض‌های گسترده و سوم نارضایتی است. نارضایتی جنبه اقتصادی ندارد و ناشی از سیاست فرهنگی است؛ رنجش مردم از مداخله حاکمیت در سبک‌های زندگی، سلیقه‌ها، ذائقه‌ها و به رسمیت نشناختن و اعتبار نبخشیدن به تفاوت‌ها است؛ این را سیاست فرهنگی و مداخله حاکمیت در فرهنگ دارد ایجاد می‌کند و اتفاقا من فکر می‌کنم در جامعه ما پولدارها و فقیرها به یک اندازه خشمگین هستند، چون پولدارها از نابرابری رنج نمی‌برند اما نارضایتی عمیق دارند؛ چون در جامعه خودشان آزادی‌های مدنی را به اندازه کافی تجربه نمی‌کنند.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: اولین شریط شکل‌گیری سیاست فرهنگی در ایران این است که حاکمیت تفکیک نهادی را بپذیرد و اجازه بدهد که عرصه‌های مختلف به وجود بیاید. اگر این اتفاق نیفتد، ما سیاست فرهنگی نداریم و سیاست ایدئولوژیک داریم. فرهنگ نامی فریبنده برای ایدئولوژی می‌شود؛ چون فرهنگی وجود ندارد و فقط یک ایدئولوژی رسمی سیاسی است که می‌خواهد به اسم فرهنگ جا بزند. این هم شدنی نیست و مردم می‌فهمند. شما به فرهنگ کار ندارید و دارید فلسفه ایدئولوژیک خودتان را در آموزش، رسانه و همه جا گسترش می‌دهید.

وی ادامه داد: نکته دوم این است که اگر حاکمیت اصل تفکیک نهادی را بپذیرد، در آن صورت سیاست فرهنگی امکان‌پذیر می‌شود اما آن هم بحران دیگری دارد. سیاست فرهنگی مثل عرصه‌های دیگر دانش مستقلی در جهان امروز دارد. مطالعات سیاست فرهنگی دانش بسیار گسترده‌ای است که 50 سال است در جهان گسترش پیدا کرده و اتفاقی که در ایران افتاده این است که اصلا دانش سیاست فرهنگی در ایران به بازی گرفته نمی‌شود؛ معنا ندارد. یعنی کتاب‌ها و رساله‌های مختلف نوشته شده و رویکردهای متفاوت شکل گرفته، اما گویی هیچ چیزی در این جامعه از نظر ذخیره دانایی وجود ندارد؛ چون در نظام حکمرانی سرزیر نمی‌شود. ذخیره دانایی و معرفت ایران در نظام حکمرانی ما سرزیر نمی‌شود. یعنی عقلانیتی که علم جدید خلق می‌کند، تبیین‌گری، توصیف کردن و روایتگری که در پرتو روش‌ها، بینش‌ها و نگرش‌های علم در حوزه سیاست فرهنگی تولید می‌شود، هیچ جا مبنای سیاستگذاری قرار نمی‌گیرد.

فاضلی یادآور شد: ما سه نوع سیات فرهنگی ابزاری، انتقادی و ارتباطی داریم؛ در ایران فقط ابزاری آن پذیرفته می‌شود؛ یعنی آنجایی که مطالعات سیاست فرهنگی ابزار ایدئولوژیک برای حاکمیت هستند. فرودست فقط فرودست اقتصادی نیست؛ هنرمند، موسیقی‌دان، بازیگر، ورزشکار، نویسنده، روزنامه‌نگاری، رمان‌نویس و اندیشمندی که توسط نظام حاکمیتی کارش باید ممیزی بخورد، سانسور شود و اگر تخطی کرد زندان برود و مجازات شود، فرودست فرهنگی است. کار سیاست فرهنگی انتقادی اصلا به بازی گرفته نمی‌شود. مقاله‌های که توضیح می‌دهد چطور ما می‌توانیم یک الگوی سیاست فرهنگی داشته باشیم مبتنی بر مذاکره، چانه‌زنی و گفت‌وگو، و سیاست فرهنگی تبدیل شود به عرصه عمومی، را هم حاکمیت نمی‌پذیرد. در نتیجه ما فقط یک شکل سیاستگداری فرهنگی داریم و آن ابزاری – ایدئولوژیک است.

وی با تأکید بر اینکه ما در ایران چیزی به اسم سیاست فرهنگی نداریم و فقط سیاست ایدئولوژیک داریم، تصریح کرد: فرهنگ هنوز در جامعه ایران توسط حاکمیت به رسمیت شناخته نشده است؛ فرهنگ وقتی به رسمیت شناخته می‌شود که استقلال شیوه‌های زندگی، عرصه‌های فرهنگ، هنر، علم، آموزش و عرصه‌های نمادین پذیرفته شود. وقتی استقلال آنها پذیرفته نشود، ما با پدیده اضمحلال فرهنگ روبرو هستیم و این پیامد مهمی برای جامعه دارد؛ آشفتگی و در هم ریختگی فضای نمادین جامعه و از طرف دیگر ناپایداری و بی ثباتی اجتماعی و فرهنگی جامعه است و از طرف دیگر بالا رفتن هزینه اقتصاد قدرت است. یعنی شما مجبور هستید برای کوچک‌ترین کارهای حکمرانی، حداکثر هزینه اقتصادی و سیاسی را پرداخت کنید. امیدوارم روزی برسد که ما از سیاست فرهنگی که وجود دارد صحبت کنیم، نه چیزی که وجود ندارد.

 سید رضا صالحی امیری نیز در این نشست طی سخنانی با موضوع «عوامل امتناع از توسعه فرهنگی در ایران»، گفت: من در مجموع مطالعات و تجربه زیسته 14 عامل را به عنوان عوامل امتناع از توسعه فرهنگی شناسایی کرده ام. اولین و مهمترین مانع توسعه فرهنگی در جامعه ایران را «فقدان حکمرانی مطلوب در نظام فرهنگی» می‌شناسم. قریب یک سال است که من روی بحث حکمرانی مطلوب و نامطلوب در ایران متمرکز هستم و الآن به این نتیجه رسیده‌ام که اگر بخواهیم یک نوسازی و بازسازی ساختار فرهنگی در ایران داشته باشیم، نیازمند یک الزام به نام «تغییر نگاه به حکمرانی فرهنگی» هستیم.

وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به اهمیت بازتعریف شاخص‌های فرهنگی، از تلاش خود برای بومی‌سازی این شاخص‌ها خبر داد و افزود: مهمترین شاخص‌های فرهنگی در جهان همگرایی حاکمیت و مردم است و شاخص‌هایی مانند به رسمیت شناختن تنوع و تکثر فرهنگی و اجتماعی، مشارکت‌جویی مردم، حاکمیت قانون، پاسخ‌گویی و نظارت‌پذیری، کاهش نابرابری‌ها، تاکید بر شایسته‌سالاری و… را می‌توان برشمرد.

وی با تأکید بر اینکه بنیان آسیب‌ها در کشور را حکمرانی نامطلوب می‌دانم، اظهار داشت: فقدان انسجام فرهنگی دومین عامل امتناع از توسعه فرهنگی در ایران است. «فقدان انسجام» یک کانون بحران‌زا در جوامع است و من در کتاب «انسجام ملی» به طور مفصل درباره آن صحبت کرده‌ام. انسجام هماهنگی اورگانیک یک جامعه برای حرکت به سمت اهداف عالی است. در یک کلام انسجام، در حقیقت ستون و مقوم توسعه فرهنگی است؛ حداقل پنج قوم و شش هزار گویش در این جامعه متکثر وجود دارد.

صالحی امیری افزود: قطار توسعه هیچ‌گاه نمی‌تواند به مقصد برسد، جز این‌که انسجام فرهنگی را در درون خود شکل دهد. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های نظام سیاسی در ایران امروز عدم انسجام است؛ هم انسجام سیاسی، هم انسجام اجتماعی، هم انسجام اقتصادی با مشکل جدی روبه‌رو است در حالی ‌که انسجام با توسعه فرهنگی رابطه وثیق و معناداری دارد.

وی «افول شتابناک سرمایه اجتماعی» را سومین عامل امتناع از توسعه فرهنگی دانست و اظهار داشت: سرمایه اجتماعی ترکیبی از مشارکت‌جویی، اعتمادسازی و رضایتمندی است. وقتی اکثریت مردم یک جامعه، انگیزه مشارکت و حمایت از سیاست‌ها و برنامه‌ها و اهداف فرهنگی ساختار را نداشته باشد، هیچ‌گاه توسعه فرهنگی شکل نمی‌گیرد. در این شرایط، مخاطب اصلی سیاست‌های فرهنگی رسمی، یک جمعیت محدود و وفادار است اما قاطبه جامعه که با این گفتمان هماهنگ نیست و آن را مسأله خود نمی‌داند، در بستر فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی یا از هر طریق دیگری، ارزش‌های خود را تولید و مصرف می‌کند.

وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی با بیان اینکه پذیرش ارزش‌های رسمی ساختار منوط به ایجاد اعتماد میان مردم و حاکمیت است، گفت: تا این اعتماد به وجود نیاید، سیاست‌های فرهنگی رسمی فقط بخش کوچکی از جامعه را راضی می‌کند. لذا چهارمین عامل امتناع از توسعه فرهنگی، مداخله حداکثری دولت در حوزه فرهنگ است. دولت به جای هدایت و حمایت، تصدی‌گری را در دستور کار قرار داده است. موتور توسعه فرهنگی، نهادهای مدنی و عمومی خصوصی هستند. رابطه عمودی در روابط فرهنگی ما، یعنی نظام دستوری و سلسله ‌مراتبی باید جای خود را به روابط افقی بدهد. این روابط از بالا به پایین هیچ‌گاه به توسعه فرهنگی منجر نمی‌شود چنان‌که تجربه 40 و چند ساله سانترالیسم فرهنگی در کشور آن را به اثبات رسانده است.  

وی مداخله حداکثری دولت در امور فرهنگی را مسبب انگیزه‌کشی و خلاقیت‌کشی دانست و تأکید کرد: شاخص پنجم «رادیکالیسم فرهنگی» است. رادیکالیسم فرهنگی ضدعقلانیت فرهنگی عمل می‌کند و به گفت‌گو، تعامل و سازگاری باور ندارد؛ پویایی و نشاط را به رسمیت نمی‌شناسد و صرفا در بستر انجماد و جزمیت می‌اندیشد. بنابراین در برابر تغییرات فرهنگی، مقاومت نشان می‌دهد. تمام تنش‌های موجود در جامعه ایران به خصوص در یک‌سال اخیر، ریشه در همین انجماد و انسداد فرهنگی دارد.

صالحی امیری ادامه داد: نتیجه این انجماد و انسداد فرهنگی، جزم‌اندیشی در حوزه فرهنگ، تولید انزجار است. این گریز و حتی ستیز با سیاست‌های رسمی که در نسل جوان دیده می‌شود، نتیجه طبیعی انسداد و جزمیت در حوزه فرهنگ است و من باور دارم که رادیکالیسم فرهنگی امروز در عرصه قدرت، تولید و بازتولید می‌شود. نارضایتی و انزواگزینی نخبگان و صاحبان اندیشه و قلم یکی دیگر از عوامل امتناع از توسعه فرهنگی در ایران امروز است. در جامعه‌ای که اکثریت نخبگان در حاشیه و انزوا زندگی می‌کنند، قطعا توسعه فرهنگی شکل نخواهد گرفت. مهاجرت گسترده نخبگان و صاحبان قلم و اندیشه در کنار مهاجرت نسل‌های جوان و خلاق نشان انسداد در ساختار فرهنگی کشور است.

وی «شکاف و حتی گسل‌ها در متن جامعه» را هفتمین دشمن توسعه فرهنگی دانست و گفت: شکاف سنت – مدرنیسم، شکاف جنسیتی زن – مرد، شکاف نسلی پیر و جوان، شکاف خودی و غیرخودی، شکاف ارزش – ضدارزش، شکاف فرهنگ قومی – فرهنگ ملی، شکاف سبک زندگی رسمی و غیررسمی از مهمترین شکاف‌ها در ایران امروز است. متاسفانه ایران در این پنج دهه از انطباق تقریبا کامل ارزش‌های رسمی و غیررسمی در دهه اول پیروزی انقلاب به شکاف، گسست و حتی گسل فرهنگی رسیده است. در دهه پنجم پس از انقلاب، جامعه ایران عقلانی و عرفی عمل خواهد کرد و ارزش‌های زندگی مدرن با مشخصه‌های بین‌المللی را دنبال خواهد کرد. بنابراین شکاف میان ارزش‌های رسمی و غیررسمی افزایش خواهد داشت و تحولات اجتماعی عمیقی را رقم خواهد زد.

صالحی امیری «مدریت ناکارآمد و فرسودگی ساختار فرهنگی» را هشتمین مانع توسعه فرهنگی  دانست و گفت: مدیریت ناکارآمد و فرسوده به استراتژی کمی‌گرایی به جای کیفی‌گرایی علاقه دارد؛ به دنبال عددسازی است و به نتیجه کار ندارد. پروسه‌های ملال‌آور، طولانی و ناکارآمد اخذ مجوز برای تولیدات فرهنگی و هنری، شکل‌گیری حلقه‌های مدیریتی ضعیف اما وفادار و نگاه سیاسی به مقولات فرهنگی، ممانعت از حضور نخبگان در ساختار، فقدان شفافیت و فرار از پاسخ‌گویی را از ویژگی‌های مدیریت ناکارآمد و فرسوده فرهنگی است.

وی تأکید کرد: یکی از مهمترین موانع توسعه فرهنگی، عدم درک تغییرات و تحولات پرشتاب محیط فرهنگی است. اصل تغییر در حوزه فرهنگ، یک اصل ثابت و پذیرفته شده است اما سرعت، ماهیت، عمق و گسترده تحول و تغییر در این حوزه چنان زیاد است که ساختار رسمی ما دچار تأخر فرهنگی شده است. حجم گسترده بحران‌های فرهنگی و اجتماعی و فقدان راهبرد مشخص برای عبور از این بحران‌ها، نشان می‌دهد درک لازم از تغییرات و تحولات جامعه وجود ندارد. برای تحلیل و برون‌رفت از این شرایط باید یک آسیب‌شناسی جدی دستور کار قرار گیرد.  شبکه‌های اجتماعی به عنوان کاتالیزور تحولات فرهنگی است. سرعت تحولات به حدی رسیده که ساختار رسمی امکان و توان پیش‌بینی جامعه را از دست داده است و بنابراین منفعلانه به تحولات می‌نگرد.

وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی فقدان عدالت فرهنگی را دهمین مانع توسعه فرهنگی دانست و اظهار داشت: توزیع عادلانه منابع و امکانات و فرصت‌ها میان آحاد ملت و نهادهای عمومی و خصوصی فرهنگی، از ضرورت‌های عاجل نظام فرهنگی ما است. «فقدان گفتمان غالب و الگوی کارآمد در چهارچوب یک نظریه فرهنگی» یازدهمین شاخص امتناع از توسعه فرهنگی است. برخوردارهای ضدونقیض، بی‌برنامه و بی‌هدف با موضوع حجاب در چهار دهه گذشته یکی از بارزترین نشانه‌های فقدان گفتمان غالب فرهنگی در کشور است.    

وی «دوآلیسم فرهنگی» را یکی دیگر از موانع توسعه فرهنگی دانست و تصریح کرد: مردم ایران همچنان در دو ظرف فرهنگی مجزا و گاه متناقض زندگی می‌کنند؛ دو فرهنگ رسمی و غیررسمی، زیست فرهنگی هم زمان متناقض را به ویژگی ایران امروز تبدیل کرده است. فقدان تبادل و تعامل و دیپلماسی فرهنگی و اقتصاد رانتی تک‌محصول دو شاخص دیگری هستند که از توسعه فرهنگی ایران ممانعت می‌کنند. در فضای مناقشه‌آمیز سیاسی – اجتماعی و فرهنگی – اقتصادی، قطار توسعه حرکت نخواهد کرد. ولی برنامه هفتم در حوزه فرهنگ، دچار بی‌برنامگی مطلق است.

 روح‌الله نصرتی، دیگر سخنران این نشست بود و به بررسی نقش فرهنگ در برنامه‌های توسعه پس از انقلاب پرداخت و گفت: در ساده‌ترین تعریف از توسعه گفته می‌شود هر سیستمی که بتواند به بخش عمده‌ای از نیازهای بشری پاسخ دهد، توسعه‌یافته است. یک تفاوت جوامع مدرن و جوامع سنتی این است که جوامع سنتی به سه طبقه از نیازهای بشری پاسخ می‌داد اما جامعه مدرن به دو طبقه از نیازهای انسانی در راس هرم، یعنی نیاز به احترام و خودشکوفایی یا استعلا پاسخ می‌دهد و درست همین‌جا است که فرهنگ موضوعیت پیدا می‌کند.

عضو هیأت علمی دانشگاه تهران با اشاره به رابطه رونق فرهنگ و رونق اقتصاد، افزود: روشن است که جامعه درگیر معیشت، نمی‌تواند به توسعه فرهنگی فکر کند. وضعیت طبقه متوسط عامل مهم رونق فرهنگی است. این طبقه است که برای خودشکوفایی و استعلای خود و خانواده‌اش تلاش می‌کند. با این تفاوت که پیش‌تر، نگاه نخبه‌گرایانه‌ای وجود داشت که باور داشت طبقه بالای جامعه کالای فرهنگی را تولید می‌کند و سیستم یا نظام شرایطی برای مصرف این کالاها ایجاد می‌کند، اما در رویکرد جدید، گفته می‌شود طبقه متوسط کالای فرهنگی را تولید و کالای فرهنگی را مصرف می‌کند. از این‌جا به بعد بحث مشارکت همگانی در توسعه فرهنگی موضوعیت پیدا کرد و نظام تولید فرهنگ بر این اساس خود را سامان داد.

وی یادآور شد: در برنامه‌های توسعه پس از انقلاب، فرهنگ عمدتا با دو رویکرد کالا و محصول یا سبک زندگی تعریف شده است اما تقریبا همه آنچه ذیل فرهنگ تعریف شده، به شکلی انتزاعی بوده و ارتباطی با سایر بخش‌ها نداشته است. اشکال برنامه‌های توسعه این است که تناقض درونی دارد؛ تقریبا ۶ مضمون در برنامه‌های توسعه دائم تکرار شده که شامل خودکفایی، تقویت فرهنگ اسلامی، کوچک‌سازی دولت، توسعه مناطق آزاد و کاهش هزینه‌های دولت بوده است اما ترجمه فرهنگی این رویکردهای اقتصادی به کلی نادیده گرفته شده است.

نصرتی با اشاره به سبک زندگی شکل‌گرفته در جزیره کیش، افزود: وقتی رویکرد برنامه توسعه مناطق آزاد است، کیش با مختصات و ویژگی‌های خود رشد می‌یابد و حامل نوعی خاص از سبک زندگی می‌شود که اتفاقا مورد پسند نظام رسمی هم نیست و با آن مخالفت می‌کند. در برنامه‌های توسعه میدان اقتصاد و میدان فرهنگ کاملا مستقل از هم دیده شده است. هدف‌گذاری اقتصادی برنامه‌های توسعه نمی‌توانسته با خواست اخلاقی و فرهنگی مذکور در همان برنامه سازگار باشد؛ یعنی وقتی می‌گوییم رشد اقتصادی، ما به ازای آن دامن‌زدن به فرهنگ مصرفی است. به عبارت دیگر فرهنگ مصرف از دل رشد اقتصادی درمی‌آید و تأکید همه برنامه‌های توسعه، رشد اقتصادی بوده اما همزمان یک آرزو یا خواست اخلاقی ضدمصرفی هم به عنوان ارزش‌های رسمی تبلیغ و ترویج می‌شده است.

وی با انتقاد از افت کیفیت برنامه‌های توسعه در کشور، اظهار داشت: یکی از آسیب‌های جدی برنامه‌های توسعه این است که اساسا ظاهرا قرار نیست مورد ارزیابی و پایش قرار بگیرد. برنامه هفتم یکی از پر اشکال‌ترین برنامه‌های توسعه نوشته ‌شده در کشور است. غیر از غلط‌های املایی و انشایی بسیار زیاد، به نظر می‌رسید پیش‌نویس برنامه فقط نوشته شده تا نوشته شده باشد. یعنی ماده‌ای آمده است که بندهایش ارتباطی به آن ندارد.برنامه هفتم در حوزه فرهنگ، دچار بی‌برنامگی مطلق است و به روشنی نشان می‌دهد حکمرانی در ایران فاقد هرگونه سیاست فرهنگی است.

عضو هیأت علمی دانشگاه تهران تأکید کرد: به نظر می‌رسد برنامه‌ریزان کشور این تصور را داشته‌اند که مسیر اقتصاد را ترسیم می‌کنند اما مانع برداده‌های فرهنگی آن می‌شوند و حوزه فرهنگ را طبق خواست و باور خود سامان می‌دهند. به عبارت دیگر، روی رشد اقتصادی تاکید می‌کنند اما گمان می‌برند می‌توانند مصرف‌گرایی را کنترل کنند. برنامه هفتم هیچ کمکی به این جامعه برای حرکت به سمت توسعه فرهنگی نمی‌کند. ماشین فرهنگ از حرکت ایستاده است، اما نه به خاطر اینکه بنزین ندارد. مسأله‌اش بنزین نیست، روغن است و روغن در بحث ما سرمایه اجتماعی، سرمایه نمادین و سرمایه فرهنگی است و تا وقتی رویکرد ما در نوشتن برنامه توسعه چنین باشد، ماشین فرهنگ حرکت نخواهد کرد.

 

منبع: جماران