|

بازخوانی 4 دوره متفاوت از زندگی محمدرضا باهنر

چهره هفته | مرد لابی‌ها

این روزها محمدرضا باهنر دوباره فعال شده است. او گفته که مهسا امینی یک بهانه بود و در نهایت یک پروین خانمی پیدا می‌شد تا حوادث سال قبل رخ دهد. او حتی در مصاحبه‌اش به محمد خاتمی هم توصیه‌هایی کرده است. همه این حرف‌ها در شرایطی زده شده که باهنر حرف‌های مهم‌تری درباره انتخابات دارد. او دوباره به عرصه بازگشته تا نقش انتخابات بزند و برای مناسبات سیاسی کشور لابی کند. مردی که می‌گوید باید عقب‌تر بایستد و نفوذ خود را اعمال کند می‌تواند چهره هفته‌ای باشد که چهره کم نداشته است. محمدرضا باهنر که روزگاری به عنوان سران جناح راست شناخته می‌شد داستان برای گفتن کم ندارد.

چهره هفته | مرد لابی‌ها

‌«ماجرای خانم مهسا امینی یک بهانه بود و اگر او هم نبود مثلاً یک پروین خانومی را برای بهانه‌جویی پیدا می‌کردند. بالاخره بهانه‌تراشی در یک کشور ۸۰میلیونی قابل دستیابی است.» گوینده این جملات این روزها دوباره فعال شده است. شاید بتوان گفت وقتی صدای انتخابات در ایران به گوش می‌رسد با اندکی واکاوی می‌توان صاحب صحبت‌های ابتدای این مطلب را نیز دوباره پیدا کرد. یک اصولگرای کلاسیک و حال یک سیاستمدار تقریبا کهنه‌کار که به مرد پشت پرده‌ها و لابی پیش از انتخابات‌ها معروف است. هرگاه اصولگرایان با کلیدواژه «وحدت» بازی خود را پیش از هر دوره انتخابات آغاز می‌کنند، محمدرضا باهنر مانند یکی از حماسه‌سازان جریان اصولگرایی به میان می‌آید و یکی از کسانی خوانده می‌شود که در برقراری وحدت اصولگرایان نقش هم ایفا می‌کند.

این روزها، روزهای محمدرضا باهنر است. مردی که هرگاه نزدیک انتخابات می‌شویم در قامت یکی از بزرگان اصولگرا از راه می‌رسد و ضمن بررسی لیست‌ها و آدم‌ها، سازهای لازم برای پیروزی اصولگرایان را کوک می‌کند. مردی که در یکی دو هفته گذشته با اظهارنظرهای خود به یکی از چهره‌های مهم هفته تبدیل شد. او در هفته‌ای که گذشت دو اظهارنظر مهم داشت که از قضا هر دو هم به انتخابات مربوط می‌شد و در همین مسیر واکنش‌های دیگری هم درباره مسائل روز جامعه برانگیخت. او این روزها از علی لاریجانی دوری می‌کند، ترجیح می‌دهد به ساحت محمود احمدی‌نژاد خطی نیاندازد و مانند همیشه با اصلاح‌طلبان با سیستم چماق و هویج روبه‌رو شود و حتی کسانی مانند محمد خاتمی، رئیس‌جمهور اسبق ایران، را هم با نیمچه تذکری که بوی جدیت می‌دهد بنوازد: «آقای خاتمی باید کمی رعایت بکند. قطعاً در حرف‌ها حرف منطقی پیدا می‌شود که حتماً این‌طور است. اما زمانی که همه حرف‌ها در کنار هم قرار می‌گیرد ممکن است که دشمن سو استفاده کند و شاید آقای خاتمی هم قصدشان این نباشد.»

هر چند که این بخش‌های مصاحبه پر از نکته باهنر با خبرگزاری مهر در روز 8 مهر مورد توجه قرار گرفت اما او در طول بخش‌های دیگر این مصاحبه از انتخابات مجلس گفت. محمدرضا باهنر در زمره آن دسته از سیاستمداران ایرانی قرار می‌گیرد که از روزهای ابتدایی انقلاب و در سال‌های جوانی کار سیاسی را آغاز کرد و به دلیل حضور 28 ساله در مجلس، بالا و پایین لابی و چانه‌زنی در انتخابات را به خوبی می‌شناسد. بی‌دلیل نیست که او هم باید چراغ‌ها را روشن کند: «ما نمی‌گوییم مشارکت تا حدی باشد که ما پیروز شویم ما می‌گوئیم مشارکت و اساساً انتخابات به همان مفهومی باشد که رهبری می‌گویند؛ یعنی با مشارکت بالا، رقابتی و همراه با سلامت.» این حرف‌های باهنر در نشست هیئت عالی شورای وحدت اصولگرایان در روز سه‌شنبه ۴ مهر نشان می‌دهد که او راه حرکت یک نظام سیاسی را می‌شناسد اما اینکه چنین راهی تا کجا در ایران 1402 عملی شود، مسئله‌ دیگری است: «بالاخره ما در جمهوری اسلامی از اول انقلاب، میزان مشروعیت نظام را به حضور مردم در پای صندوق‌ها رأی گره زده‌ایم ... البته طبیعی است که نتیجه انتخابات هم برایمان مهم است و دوست داریم که اکثریت آن در مجلس دوازدهم در اختیار جریان اصولگرایی باشد، اما حتماً اگر یک اقلیت اصلاح‌طلب قدرتمند در مجلس داشته باشیم آن‌ را می‌پسندیم و قبول داریم و دوست داریم که این اتفاق بیفتد.»

همه این جملات نشان از مردی دارد که پس از انقلاب 57 به معاونت استانداری کرمان منصوب و سپس نمایندگی 7 دوره مجلس، دور دوم و هفتم از کرمان و ادوار سوم، چهارم، پنجم، هشتم و نهم از تهران، را عهده دار شد. او همچنین در سوابق خود عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام را هم داشته است. مردی که از همان سال‌های ابتدایی انقلاب و به طور ویژه از سال 1364 به عنوان یکی از ستون‌های اصلی جریان راست در ایران نقش ایفا کرده و در این روزهایی هم که به عبارتی ردای نمایندگی را به طور خودخواسته در آورده، همچنان به عنوان یک لیدر و لابی‌ ننقش ایفا می‌کند. نقش‌هایی که می‌توان بر پایه آنها دوره متفاوت از زندگی باهنر را رقم زد.

 

از کفاشی تا کشیدن نقش قالی

باهنر سال 1350 در دانشگاه علم و صنعت در رشته معماری شروع به تحصیل می‌کند. سال‌هایی که به آغاز فعالیت‌های سیاسی و حتی دستگیری‌ او منتهی می‌شود. او از دل خانواده‌ای بزرگ از نظر جمعیت و کم‌توان به دلیل مسائل مالی به دنیا آمد. خود باهنر در گفت‌وگویی درباره وضع خانواده می‌گوید: «آن روزها وضعیت مالی خانواده‌مان خیلی بد بود. یعنی آن موقع خانواده‌ها اکثرا این طور بودند. خانواده ما خانواده‌ای طبقه سه بود. وضعیت به گونه‌ای بود که اگر تابستان‌ها و حتی وقتی بچه دبستانی بودیم کار نمی‌کردیم پول کفش و لباس و تحصیل در نمی‌آمد ... پدر یک خواربارفروشی خیلی ساده‌ای داشتند. تقریبا تا قبل از انقلاب آنجا کار می‌کردند بعد ولی مغازه‌شان را تعطیل کردند چون درآمدی هم نبود ... ایشان تعطیل کردند و یکی دو سالی بی‌کار بودند؛ بعد حوصله‌شان نکشید و رفتند مغازه دیگری به اصطلاح دم دست یک روستایی کار کردند. تا سال 1372 که مرحوم شدند همانجا کار می‌کردند.»

باهنر از بچگی در کرمان به کار مشغول بود: «در کرمان کارهایی که من داشتم کارهای دستی بود. مثلا نخستین کاری که شروع کردم در یک مغازه کفاشی بود. شاید سال دوم یا سوم دبستان بودم تابستان رفتم دم مغازه یکی از آشنایان که کفاشی داشت. در حرفه کفاشی، بعضی میخ‌هایی که روی کار می‌کوبند ممکن است کج بشود. برای اینکه میخ‌ها از بین نرود و دوباره قابل استفاده باشد به ما می‌گفتند بنشینید با چکش این میخ‌ها را صاف کنید؛ در واقع نخستین شغلم، میخ صاف‌کنی بود ... برای ما دوزار هم خوب بود، ولی چند سال بعد رفتم پیش اوستای نقاشی در کرمان. مرحوم اخوی ما که کرمان بود شغلش نقاشی قالی بود؛ نقش قالی کرمان را می‌زدند. ...کارگاه‌هایی بود که نقش قالی تهیه می‌کردند. من چهار، پنج سالی آنجا ماندگار شدم ... روزهای اول می‌رفتیم فقط جارو می‌زدیم و‌ تر و تمیز می‌کردیم ولی کم‌کم قلمی و کاغذ باطله‌ای دادند دست‌مان و گفتند این طور بکش. بعد از سه، چهارسال کم کم وارد شدم که چطور باید نقش بزنم.» باهنر در روزهای کودکی و نوجوانی مسیری از آرزوها را دنبال می‌کرد که در نهایت بخش مهمی از آن را تعبیر کرد: «من دبیرستانی بودم و نیمه‌شعبان یا عیدی که می‌شد، سخنران مشهوری را از تهران یا اصفهان دعوت می‌کردند، می‌آمد کرمان ... آن موقع شیفته سخنرانی بودم. یادم هست سه آرزو داشتم: مهندس بشوم، سخنرانی و رانندگی یاد بگیرم.»

 

از معاونت در استانداری کرمان تا نمایندگی مجلس

محمدرضا باهنر 18 سال از برادرش محمدجواد باهنر کوچک‌تر بود. زمانی که او به دنیا آمده بود، برادرش برای تحضیلات به قم می‌رود. باهنر می‌گوید بعد از شهادت برادرش، که سال‌ها بعد نخست‌وزیر ایران شد، متوجه شده که با یکدیگر عکس ندارند. اما هر چه او کم برادر را دیده در سال‌های بعد از شهادت نخست‌وزیر باهنر، راه ترقی در مسیر سیاسی ایران آن روز را سریع‌تر طی کرد. باهنر درباره نخستین سمت دولتی‌ خود می‌گوید: «یک آقایی بود که در دوران مدرسه ناظم مدرسه ما بود. بعضی وقت‌ها هم کتکم می‌زد. وقتی دیر می‌رفتم کف دستم را می‌گرفتم و او با چوب یا شلاق می‌زد؛ هنوز دردش یادم هست. ایشان شد استاندار کرمان. به من پیشنهاد کرد که بروم معاون سیاسی استاندار بشوم. پذیرفتم و این در حقیقت نخستین پست رسمی و دولتی من بود.» بعد از انفجارهای تابستان 1360، در زمان برگزاری کنگره حزب جمهوری اسلامی او به عنوان یکی از مسئولان تأمین امنیت کنگره نقش ایفا کرد و در همان زمان بود که برای نمایندگی مجلس از سوی آیت‌الله خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی مورد توجه قرار گرفت: «در روزهایی که داشتیم برای برگزاری کنگره آماده می‌شدیم، یک شب قبل از مراسم، در ستاد مرکزی خبر دادند که آقای خامنه‌ای دارند برای بازدید می‌آیند. ایشان آن موقع هم رئیس‌جمهور بودند و هم دبیرکل حزب. وقتی ایشان آمدند، من گزارشی از وضعیت امنیتی و اطلاعات دبیرخانه‌ای را در اختیارشان گذاشتم و همچنین تعداد افرادی که برای نامزدی ثبت‌نام کرده بودند. ... اسامی را که دیدند، گفتند باهنر چرا خودت اسم ننوشتی، گفتم من قرار نیست ثبت‌نام کنم، من فقط آمده‌ام تهران تا کنگره را برگزار کنم و برگردم. ایشان گفتند نه، حتما نام‌نویسی کن.» باهنر تاکید می‌کند که به دلیل نسبت خانوادگی با شهید باهنر همه او را می‌شناختند: «راستش خیلی جدی نگرفتم. یک ساعت بعد از رفتن ایشان، آقای هاشمی آمد. ایشان هم عضو شورای مؤسس حزب بود. آقای هاشمی هم وقتی لیست را دید، همان حرف آقای خامنه‌ای را تکرار کرد ... بعدها متوجه شدم دلیلش این بود که چون محمدجواد باهنر شهید شده بود، آنها علاقه داشتند که اسم باهنر در حزب زنده بماند. چون فرد دیگری نبود، به من می‌گفتند بیا ثبت نام کن ... همه رای‌های من به خاطر ایشان بود چون هیچ کس من را نمی‌شناخت و سابقه چندانی هم نداشتم.» مسیری طولانی برای محمدرضا باهنر باز شده بود و او به تدریج نشان داد که نه تنها نقش قالی که نقشه راه یک جریان سیاسی را هم می‌تواند رقم بزند.

 

وام‌دار جناح راست

باهنر از همان دوره دوم مجلس و با آغاز نمایندگی خود را به عنوان یکی از اعضای فعال جناح راست معرفی کرد و در حالی که بسیار هم جوان بود، در کنار بزرگان این جناح نقش خود را بازی کرد. آن‌گونه که هاشمی رفسنجانی در خاطره روز 2 اسفند 1363 می‌نویسد باهنر یکی از کسانی بوده که ایده برگزاری جلسات غیرعلنی را پایه‌گذاری کرده است: «آقایان [اسدالله] بادامچیان و [محمدرضا] باهنر آمدند و با بودجه دولت مخالفت داشتند. خواهان تشکیل جلسات سری مجلس برای گفتن نظرهایشان شدند.» اما آن‌چه باهنر را به طور جدی در کنار جناح راست تعریف کرد ماجرای معرفی میرحسین موسوی به مجلس برای چهار سال دوم به عنوان نخست‌وزیر در سال 1364 بود. در این سال و با انتخاب آیت‌الله علی خامنه‌ای به عنوان رئیس‌جمهور برای 4 سال دوم بحث‌هایی درباره عدم انتخاب میرحسین موسوی مطرح شد و با دخالت امام خمینی بالاخره دوباره موسوی به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد. «ماجرای 99 نفر» که اشاره به نمایندگانی داشت که در مخالفت با موسوی به امام نامه نوشتند، یکی از رویدادهای مهم تاریخ سیاسی ایران بعد از انقلاب است. هاشمی رفسنجانی در خاطره روز پنجشنبه 16 آبان 1364 خود از حضور باهنر می‌نویسد: «پیش از ظهر آقای [محمدرضا[ باهنر آمد و از فشارهایی که پس از مسئله دولت و مخالفت آنها با نظر امام بر آنها وارد می‌آورند گله داشت. گفتم که به مسائل دامن زده نشود تا فراموش شود.» هر چند که جناح راست در مجلس سوم نقش اقلیت را بازی می‌کرد اما باهنر در قامت یک نماینده جناح راست در هر فرصتی به انتقاد از این جناح و مجمع روحانیون مبارز اقدام می‌کرد که شاید یکی از مهم‌ترین آنها نطق او در سال 1366 باشد. او در این سال‌ها در کنار علی‌اکبر ناطق نوری به قوت جناح راست کمک کرد و در کنار ناطق مسیر را به سمتی برد که این جناح سر و سامان بگیرد. همان اقلیتی که در مجلس چهارم و با کمک گرفتن از نظارت استصوابی هیئت رئیسه مجلس را به دست آورد. در همه این سال‌ها باهنر در کنار ناطق نوری حضور داشت و کار تا جایی پیش رفت که به عنوان مشاور در گروه مشاوران رهبری قرار گرفتند. ناطق نوری در خاطرات خود درباره این گروه که باهنر هم جزیی از آن است، می‌نویسد: «من از همان ابتدا خدمت مقام معظم رهبری بودم و در همان روزهای اول رهبری گروه مشاوره برقرار بود. اسامی اعضای گروه مشاوره عبارت بودند از آقای مهندس موسوی، آقای باهنر، آقای خاتمی، آقای هاشمی و آقای موسوی خوئینی‌ها و بنده. شاید افراد دیگری هم بودند که الان در خاطر ندارم. این جمع هفته‌ای یک جلسه خدمت آقا می‌رفتیم و آقا مسائل را مطرح می‌فرمودند و بر روی مسائل مشورت می‌کردیم. دوستان هم به منظور سامان‌دهی امور نظر مشورتی خودشان را ارائه می‌دادند. البته کارها هر چه بیشتر جلو می‌رفت، نقش این گروه مشاوره کم‌رنگ‌تر شد.»

 

پیش به سوی نقش اجرایی

با کم‌رنگ شدن حضور جناح چپ در دولت هاشمی، مجلس چهارم و پنجم و سایر عرصه‌های مدیریتی کشور، جناح راست هر روز قدرت‌مند می‌شد. این فرایند به شکلی پیش می‌رفت که جناح راست هم می‌خواست در انتخاب وزرا نقش ایفا کند. ناطق نوری درباره آن سال‌ها در خاطرات خود می‌گوید: «زمانی که آقای هاشمی برای دور دوم به ریاست‌جمهوری انتخاب شد، قبل از اینکه اعضای دولتش را به مجلس معرفی کند، بنده و تعدادی از دوستان، یکی، دو دفعه خدمت ایشان رسیده و گفتیم بعضی از وزارتخانه‌ها خیلی مهم است. نمایندگان مجلس هم یک طومار در مورد بعضی از وزارتخانه‌ها بویژه وزارت کشور نوشتند که در معرفی وزیر کشور توجه داشته باشید کسی را معرفی کنید که خطی و جناحی نباشد و معنای طومار نمایندگان هم این بود که کسی که دور اول معرفی کرده‌اید، نباشد. البته این را هم گفتم اگر شما هم معرفی کنید ممکن است مجلس به ایشان رأی ندهد». ایشان هم پذیرفتند و دیگر وزیر قبلی را معرفی نکردند، اما چه کسی را جای ایشان معرفی کنند ما نظری ندادیم و خودشان آقای بشارتی را انتخاب و معرفی کردند. بعضی‌ها هم در مجلس نظرشان آقای باهنر بود ولی ما به عنوان یک فراکسیون کسی را به ایشان معرفی نکردیم و واقعاً هم ایشان با ما مشورت نکرد.» باهنر هر چه در این سال‌ها بارها به پست‌های اجرایی نزدیک شده بود اما همواره دوباره باز می‌گشت و در مجلس به فعالیت ادامه می‌داد. حتی حضور فعال او در کنار ناطق نوری باعث گله و ناراحتی محمدرضا مهدوی‌کنی در جامعه روحانیت مبارز شده بود. هاشمی رفسنجانی در خاطره روز چهارشنبه 30 خرداد 1375 درباره نقش باهنر در این درگیری‌ها می‌نویسد: «شب جامعه روحانیت مبارز تهران در دفترم جلسه داشت برای اولین بار بعد از انتخابات مجلس پنجم است. آقای محمدرضا مهدوی کنی از دبیر کلی استعفا داد و آقای [محمد] امامی کاشانی انتخاب شد و تعدادی از موارد اساس نامه اصلاح شد. آقای مهدوی کنی به نحوه مدیریت اجرایی آقای علی اکبر ناطق نوری اعتراض داشت و دخالت افراد غیر روحانی مثل آقایان محمدرضا باهنر و مرتضی نبوی و [اسدالله] بادامچیان و از آقای محمد امامی کاشانی میخواهد از افراد روحانی استفاده بکند.»

اما اوج کار باهنر در سال‌ 1375 و کار برای انتخاب ناطق نوری به عنوان رئیس‌جمهور بعدی ایران پس از اکبر هاشمی‌رفسنجانی بود. هاشمی در خاطره روز دوشنبه 22 مرداد 1375 می‌نویسد: «آقای محمدرضا باهنر آمد. در مورد سیاست نظام در انتخابات ریاست‌جمهوری پرسید و تلاش داشت که حمایت برای آقای ناطق نوری جلب نماید.» باهنر به شکل جدی در این ماجرا حضور داشت و هرچند نگرانی‌های فراوانی درباره رأی نیاوردن ناطق وجود داشت اما روند امور به گونه‌ای پیش رفت که چندان باب نظر او نبود.

باهنر در سال‌های پایانی دهه 70 و با طرح‌ریزی استیضاح عطالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت اصلاحات دوباره به عرصه برگشت. استیضاحی که به نتیجه نرسید اما باهنر را به عنوان شخصیت کلیدی جناح راست نگاه داشت. باهنر در دهه 80 یکی از کسانی بود که به رئیس‌جمهور شدن محمود احمدی‌نژاد کمک زیادی کرد. او بعدها نایب رئیس مجلس هم شد اما هیچ‌گاه نقش نفر اول را بازی نکرد. شاید همین اول نبودن زمینه را برای او بهتر فراهم می‌کرد تا مرد لابی‌ها باشد؛ ماجرایی که خود این‌گونه روایتش می‌کند: «واقع قضیه این است که همیشه فکر می‌کردم آدم در یک مجموعه نباید خودش را جلو بیندازد. می‌شود عقب‌تر ایستاد و بر امور نفوذ داشت.»