تحولات فلسطین و اصل قدرت در روابط بینالملل
کنت والتز، اندیشمند و نظریهپرداز بزرگ روابط بینالملل، در مقالهای در سالهای آغازین بروز بحران هستهای، دستیابی ایران به سلاح هستهای را موجب ایجاد ثبات بیشتر در خاورمیانه دانسته بود. استدلال والتز در چارچوب نظریههای روابط بینالملل و براساس اهمیت توازن قوا در حفظ ثبات بود و او استدلال میکرد که دستیابی ایران به سلاح هستهای موجب ایجاد توازن قوا در منطقه شده و ثبات را به ارمغان خواهد آورد.
مرتضی شربیانی
کنت والتز، اندیشمند و نظریهپرداز بزرگ روابط بینالملل، در مقالهای در سالهای آغازین بروز بحران هستهای، دستیابی ایران به سلاح هستهای را موجب ایجاد ثبات بیشتر در خاورمیانه دانسته بود. استدلال والتز در چارچوب نظریههای روابط بینالملل و براساس اهمیت توازن قوا در حفظ ثبات بود و او استدلال میکرد که دستیابی ایران به سلاح هستهای موجب ایجاد توازن قوا در منطقه شده و ثبات را به ارمغان خواهد آورد. در واقع مسئله قدرت، توازن قوا و نتایج خلأ قدرت ازجمله اصلیترین مسائلی است که در حوزه روابط بینالملل مورد بحث قرار گرفته و در روابط بین دولتها تأثیرگذار است و با وجود توسعه حقوق بینالملل و ایجاد سازمانهای بینالمللی متعدد به نظر میرسد چندان از اهمیت قدرت در شکلدهی رابطه بین کشورها کاسته نشده است. تحولات پیشآمده در مسئله فلسطین که با حمله 7 اکتبر (15 مهر) آغاز شده؛ هرچند بسیار خونین و دهشتبار بوده و موجب خونریزی درخورتوجه در هر دو طرف درگیر بهویژه طرف فلسطینی شده؛ اما حقیقت این است که همین حمله گسترده حماس عاملی است که به احتمال قریب به یقین میتواند صلح را در آینده به بار آورده و طرفین درگیر را بر سر میز مذاکره بنشاند. این استدلال هرچند غریب؛ اما واقعیت موجود در روابط بینالملل است؛ چراکه به نظر میرسد تحولات پیشآمده تأثیر قاطعی بر توازن قوا بین دو طرف داشته است. در توضیح موضوع لازم است مروری بر تحولات 40ساله اخیر فلسطین داشته باشیم. با آغاز و تداوم انتفاضه اول فلسطین از سال 1987، اسرائیل تحت فشار این موج مردمی وارد فرایند صلح با فلسطینیها شد؛ اما این فرایند تا سال 1993 طول کشید؛ چراکه این مذاکرات تنها زمانی به صورت جدی پیگیری شد که حزب کارگر اسرائیل به رهبری اسحاق رابین در سال 1992 به قدرت رسید. در واقع مردم اسرائیل، خسته از فشار انتفاضه و بحران فلسطین اسحاق رابین را روی کار آوردند که نظرات معتدلی درباره صلح با فلسطینیان داشت. مذاکرات بین دو طرف در اسلو، پایتخت نروژ، آغاز شد که در آگوست 1993 به نتیجه رسید و در نهایت منجر به امضای پیمان اسلو در 13 سپتامبر 1993 بین یاسر عرفات و اسحاق رابین شد. هدف نهایی این پیمان تشکیل دولت مستقل فلسطین بود؛ اما مسائل حساس بین دو طرف به مذاکرات آتی موکول شد. در چارچوب پیمان اسلو دولت خودگردان در سال 1994 روی کار آمد. تشکیلات خودگردان یک نهاد اداری موقت بود که براساس پیمان اسلو تنها پنج سال و در زمان ادامه مذاکرات بین طرفین اعتبار داشت و پسازآن باید جای خود را به یک نهاد دائمی میداد؛ اما همزمان با این فرایندها گروههای دستراستی اسرائیل مخالفت شدیدی را با این فرایند آغاز کردند تا جایی که اسحاق رابین، نخستوزیر اسرائیل، در نوامبر 1995 به دست یک یهودی افراطی ترور شد. این تحرکات به همراه برخی حملات گروههای فلسطینی در اسرائیل موجب شد که در سال 1996 بنیامین نتانیاهو بهعنوان یکی از افراطیترین راستگرایان به نخستوزیری برسد. حرکات نتانیاهو در تخریب روند صلح موجب تنشهای شدیدی شد که حتی مخالفت آمریکا را در پی داشت و ادامه این فرایند موجب شد که در انتخابات سال 1999 چپگرایان به رهبری ایهود باراک به قدرت برگشته و مذاکرات برای نهاییکردن توافقات اسلو را آغاز کنند.
اما در سال 2000 با وجود امیدهای ایجادشده، فرایند صلح عملا شکست خورد. ابتدا مذاکرات بین ایهود باراک و یاسر عرفات در کمپ دیوید شکست خورد و در ادامه انتفاضه2 در اعتراض به حضور آریل شارون در مسجدالاقصی آغاز شد. بدترشدن وضعیت امنیتی اسرائیل موجب شد که باز هم راستگرایان به رهبری آریل شارون به قدرت برسند. شارون که دیدگاههای خاصی در زمینه صلح با فلسطینیان داشت، عملا مذاکره با فلسطینیان را متوقف کرد و پس از سرکوب انتفاضه2 با ایجاد دیوار حائل در اراضی اشغالی و برخوردهای خشن با فلسطینیان تلاش کرد ثبات را برای اسرائیل تأمین کند. عملکرد شارون موجب تثبیت قدرت راستگرایان و تضعیف چپگرایان و طرفداران صلح با فلسطینیان در افکار عمومی اسرائیل شد. پس از شارون نیز روند افزایش قدرت راستگرایان و نظرات افراطی آنان با روندی صعودی ادامه یافته تا آنجا که در دولت جدید نتانیاهو برخی چهرههایی با نظرات علنی نژادپرستانه حضور یافتهاند. مذاکرات به بنبست کامل رسید، تشکیلات خودگردان و رهبران آن شدیدا بیاعتبار شدند و فلسطینیان جز برخی حرکتهای پراکنده نتوانستند هیچ حمله مؤثر و درخورتوجی را در داخل اسرائیل انجام دهند. با آغاز روند صلح ابراهیم و ایجاد ارتباط کامل بین کشورهای عربی و اسرائیل، بدون حل مسئله فلسطین، به نظر میرسید که مردم فلسطین از دستور کار معادلات سیاسی منطقه خارج شده و امید برای ایجاد کشور مستقل فلسطین به حداقل رسید.
در این روند حمله 7 اکتبر حماس در عمل بازگشت فلسطینیان به عرصه و اثبات قدرت آنان برای ضربهزدن به اسرائیل بود. حماس توانست امنیت اسرائیل را در زمانی که افراطیترین دولت راستگرا در این کشور حاکم بود، به چالش بکشد. امنیت یک حس و فرایند روانی است که وقتی از بین رفت، بهسختی احیا میشود و اکنون نیز زمامداران فعلی و آتی اسرائیل کار سختی برای بازگرداندن حس امنیت در شهروندان این رژیم دارند. عملیات اسرائیل در غزه و وحشیگری لجامگسیخته و بیمنطق این رژیم هم برای مدتی طولانی فلسطین را به صدر اخبار بینالمللی رساند و افکار عمومی جهان را تحت تأثیر قرار داد.
بنابراین همانگونه که پیشازاین گفته شد، تحولات جاری هرچند تلخ و خونین به احتمال بسیار زیاد در نهایت صلح را بین یهودیان و مسلمانان در سرزمین فلسطین به ارمغان خواهد آورد؛ چراکه توازن قوا بین دو طرف را تغییر داده و ثابت کرده که انسانهای محاصرهشده، تحت فشار و بهظاهر ناامید فلسطینی میتوانند امنیت اسرائیل را با حداقل امکانات به چالش بکشند. در این روند بقا یا نابودی احتمالی حماس هم تأثیری ندارد؛ چراکه تا وقتی این شرایط در سرزمینهای اشغالی جاری است، فلسطینیان ظرفیت این را دارند که با فداکاری و از جان گذشتگی و البته خلاقیت در روشهای جنگ چریکی، به اسرائیل ضربه بزنند و البته این دستاورد بزرگی برای فلسطینیان و پاداشی است برای صبر، پایمردی و مبارزات طولانی آنان.