گفتوگو با محمود صادقی؛
محاکمه روحانی و ظریف فرافکنی سیاسی است
یک نماینده پیشین مجلس گفت: به نظرم محاکمه روحانی یا ظریف نوعی فرافکنی سیاسی برای تحت تأثیرقراردادن افکار عمومی است؛ برای اینکه فراموش شود قرار بود مشکلات عدیده مردم حل شود که تا اینجا نشده است.
به گزارش روزنامه شرق، محاکمه روحانی، ظریف و دیگر مسئولان دولت قبل موضوعی است که اخیرا از سوی برخی نمایندگان بهشدت پیگیری میشود؛ مسئلهای که در شرایط سخت معیشتی مردم، ضرورتش محل تأمل است. از سوی دیگر، مشخص نیست در شرایطی که تمام ارکان نظام بر ضرورت احیای برجام تأکید دارند؛ چرا برخی همین برجامِ حیاتی را نقطه منفی کارنامه محمدجواد ظریف تلقی میکنند و براساس محتوای آن خواهان محاکمه او میشوند. علاوهبر اینها فشارهای سیاسی به دولتمردان دولت قبل این پرسش را به وجود میآورد که آیا چنین مجادلات سیاسی بر ناامیدی بیشتر مردم از امر سیاستورزی دامن نمیزند؟ برای بررسی چنین موضوعاتی ساعتی را با محمود صادقی، نماینده پیشین مجلس و استاد دانشگاه به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
* اخیرا بحثهای زیادی درباره دو واژه «تعلیق» و «لغو» به وجود آمده است و برخی از نمایندگان مجلس سعی میکنند با مانور بر این موضوع فشار به آقای ظریف را بالا ببرند تا حدی که میبینیم درخواست محاکمه او هم مطرح میشود. ماجرای این تفاوت لغوی چیست؟
اول بگویم که برجام در مجلس نهم که یک مجلس اصولگرا بود با بیش از 160 رأی موافق به تصویب رسید و شورای نگهبان هم آن را تأیید کرد؛ پس اگر مشکلی وجود داشته، اصولگرایان باید آن را در مجلس خود جستوجو کنند که رأی به تصویب برجام داد اما مشخصا درباره دو واژه «تعلیق» و «لغو» خود آقای ظریف هم توضیح داد که این موضوع به بحثهای اصلی برجام هیچ ارتباطی نداشته است و ضمیمه برجام آمده بود. قرار بود که شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل یکجا لغو شود که تا الان هم لغو شده و تعلیقی در کار نبوده است. در یک بخش که مربوط به قواعد اتحادیه اروپا بوده، واژه تعلیق به کار رفته است که آقای ظریف توضیحات فنی آن را ارائه کرد. افزون بر همه اینها نمایندگان مجلس نهم که میدانستند و بر سر این موضوع نکته داشتند، چرا برجام را تصویب کردند و چرا بعد از تصویب آنها شورای نگهبان آن را تأیید کرد؟ تصویب برجام که مربوط به مجلس دهم نبود و در پاییز سال94 یعنی زمانی که مجلس اصولگرای نهم روی کار بود، رخ داد. اکنون باید به کسانی ایراد گرفت که در مسیر اجرای برجام سنگاندازی میکردند؛ یعنی مخالفان داخلی برجام که همسو با مخالفان خارجی مثل ترامپ و اسرائیل از هرگونه کارشکنی در مسیر اجرای برجام فروگذار نکردند. ایکاش نمایندگان تلاش کنند که آنها را مورد بازخواست قرار دهند. از سوی دیگر، اگر رویکرد سیاست خارجی دولت قبل سراسر نادرست بوده است، چرا دولت فعلی همان مسیر مذاکرات را میرود؟ چرا نمایندگان با ادامه مذاکرات مخالفت نمیکنند؟ خب اگر با برجام مخالف بودند و برای برجام آقای ظریف را تحت فشار قرار میدهند و باور دارند که محتوای برجام زیانبار بوده است، بیایند و بگویند اصلا کل برجام ملغی شود و ایران از همه تعهدات خارج شود. جالب است از یکسو دولتمردانِ دولت قبل را برای همین برجام تحت فشار قرار میدهند و از سوی دیگر تمام تلاششان را برای احیای برجام و بهسرانجامرسیدن مذاکرات به کار میگیرند.
*هدف از این فشارها چیست؟ آیا واقعا امکان حقوقی برای دادگاهیکردن افرادی مانند آقایان روحانی، ظریف، جهانگیری و... وجود دارد یا آنکه این دست اقدامات صرفا سیاسی است؟ و اگر سیاسی است با چه هدفی است؟
ناگفته پیداست که هم اقدام، سیاسی است و هم هدف؛ وگرنه از منظر حقوقی ایندست مسائل قابل پیگیری نیست. قانون اساسی درباره نحوه مواجهه با رئیسجمهور و وزرا راهکارهایی پیشبینی کرده است؛ از جمله پرسش یا استیضاح که هم در وقت خودش استفاده شده است و هم میتوانست در موعد قانونی یعنی رویکاربودن دولت از این ابزارها بیشتر استفاده کنند. به نظرم محاکمه روحانی یا ظریف نوعی فرافکنی سیاسی برای تحت تأثیرقراردادن افکار عمومی است؛ برای اینکه فراموش شود قرار بود مشکلات عدیده مردم حل شود که تا اینجا نشده است.
*بهنظر میرسد به موازات فشارهای تازه بر دولت قبل، آقای روحانی با منتشرکردن توییتهایی بعد از یک دوره سکوت، بازهم به عرصه سیاسی وارد شده است. میشود ارتباطی بین این دو موضوع پیدا کرد؟
اطلاع خاصی ندارم که نیت آقای روحانی چیست اما بههرحال امثال آقای روحانی باید در سیاست حضور داشته باشند؛ آنها ظرفیتهای سیاسی این کشور محسوب میشوند و معمولا هم رهبر انقلاب رؤسای جمهور را بعد از مسئولیتشان در دولت به عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام درمیآورند؛ علت هم آن است آنها بتوانند تجربیات خود را عرضه کنند. اگرچه آقای روحانی تا اینجای کار به عضویت مجمع منصوب نشده، اما بههرحال، ظرفیتی است که باید از او استفاده شود.
*چندی پیش مقام معظم رهبری در سخنانشان اشاره کردند که سرمایه اجتماعی دولت کاهش یافته است. آقای دکتر، برای احیای سرمایه اجتماعی دولت هم به معنای اخص و هم به معنای اعم، چه باید کرد؟ آیا سیاسیکاریها و جدالهای سیاسی در شرایطی که مشکلات اقتصادی بر دوش مردم سنگینی میکند، مسیر احیای اعتماد عمومی را سختتر نمیکند؟
بر اساس کارهای علمی صورتگرفته مشخص است که سرمایه اجتماعی دولت -به معنای عام کلمه- کاهش یافته است. من حتی باور دارم اعتماد فیمابین مردم با مردم هم کاهش یافته است و این موضوع را در روابط اجتماعی، قراردادها و مناسبات میان مردم مشاهده میکنیم. از دلایل آن هم میتوان به بیثباتی در برنامهها، سستشدن ارزشهای اخلاقی در جامعه و البته پیشبینیناپذیربودن آینده اشاره کرد که همه اینها به سیستم مدیریتی کشور بازمیگردد که نتوانسته است شرایط را طوری فراهم کند که مردم نسبت به تصمیم تصمیمسازان اعتماد کنند. همه اجزای این مدیریت هم در ازدسترفتن اعتماد عمومی سهیم بوده و هستند و در دو انتخابات اخیر یعنی مجلس 98 و ریاستجمهوری 1400 افول شدید سرمایه اجتماعی را مشاهده کردیم. مردم هم تفکیکی بین دولت با سایر دستگاههای حاکمیتی نمیبینند. مردم از همه ساختار انتظار وفای به عهد و صداقت در گفتار دارند؛ صداقت در گفتار هم در اجرای برنامهها نمود پیدا میکند. بازیابی سرمایه اجتماعی امری بسیار زمانبر است و با شعار و حرفزدن درست نمیشود و مردم باید عملکرد مسئولان را مشاهده کنند. وقتی یک وزیری میآید و شعار میدهد که فلان کالا تا فلان تاریخ ارزان میشود اما بعد از مدتی کلا اصل موضوع را فراموش میکند، مردم نسبت به این بیصداقتی واکنش منفی نشان میدهند و درنهایت ناامید میشوند؛ بنابراین احیای اعتماد عمومی اولا مربوط به تمام ارکان حاکمیت میشود و نه فقط دولت و از طرفی اعتماد احیا نمیشود مگر با صداقت عملی همه مسئولان و البته این کار بسیار زمانبر است و نباید انتظار داشته باشیم اعتمادی که در طول زمان از دست رفته است، در مدت محدودی برگردد.
*در پایان بفرمایید که آیا کنار گذاشتهشدن یک جناح سیاسی در گسترش ناامیدی اجتماعی مؤثر بوده است؟ به تعبیر دیگر در شرایط فعلی که مشکل اصلی مردم مربوط به معیشت است، آیا هنوز تحولات سیاسی بر امید یا ناامیدی مردم تأثیر دارد؟
بههرحال هرچه زمان بگذرد، مردم بیشتر متوجه میشوند که یکدستشدن همه قوا و نهادها آثار منفی زیادی بهجای میگذارد و آنهایی که با صندوق رأی قهر کردند، پشیمان خواهند شد که چرا در انتخابات شرکت نکردیم. البته این را منکر نمیشویم که مردم احساس کردند تحول ویژهای از صندوق آرا به وجود نمیآید و بر اساس این دیدگاه در انتخابات شرکت نکردند اما نتیجه قهر با انتخابات یکدستشدن قوا و نهادها شده است و آثار منفی این شرایط مردم را بازهم متوجه صندوق انتخابات خواهد کرد. اکنون در مجلس شاهد آن هستیم که طرحهایی به ضرر منافع عمومی درحال تصویب است مانند طرح صیانت از فضای مجازی یا طرح تسهیل کسبوکارها که اولی تحدیدکننده حقوق عامه مردم در استفاده از فضای مجازی است و دومی تهدیدکننده نهادهای حرفهای است. در این شرایط مردم احساس میکنند که تا چهحد تکصدایی میتواند آسیبزا باشد. اخیرا که یکی از نمایندگان گفت که مردم هرچه اعتراض کنند بازهم طرح صیانت را پیش میبریم، این پرسش را به وجود میآورد که آیا آنهایی که در انتخاباتی حداقلی روی کار آمدهاند، اساسا به دموکراسی و حق مردم اعتقاد دارند یا خیر؟ چنین وضعیتی نتیجه عدم مشارکت مردم در انتخابات است که امیدواریم در انتخاباتهای آتی شاهد چنین وضعیتی نباشیم.