مسئولیت اخلاقی مرگ
افلیا عشق بزرگ او بود. هملت وقتی اطمینان یافت مادر و عمو، پدرِ پادشاه او را به قتل رسانده و سلطنت را غصب کردهاند، پدر افلیا را که جاسوس عموی خیانتکار بود، به قتل رساند. افلیا با این خبر دیوانه میشود و خودکشی میکند. هملت ناامید از دنیایی که فراتر از ارادهاش او را مغبون و بعد به کام گناه فرو میبرد، در راهروهای قصر راه میرود و تنها به ارزش زیستن در دنیایی با این مختصات میاندیشد؛ «بودن یا نبودن».
بابک زمانی. نورولوژیست
افلیا عشق بزرگ او بود. هملت وقتی اطمینان یافت مادر و عمو، پدرِ پادشاه او را به قتل رسانده و سلطنت را غصب کردهاند، پدر افلیا را که جاسوس عموی خیانتکار بود، به قتل رساند. افلیا با این خبر دیوانه میشود و خودکشی میکند. هملت ناامید از دنیایی که فراتر از ارادهاش او را مغبون و بعد به کام گناه فرو میبرد، در راهروهای قصر راه میرود و تنها به ارزش زیستن در دنیایی با این مختصات میاندیشد؛ «بودن یا نبودن». قرنهاست این جمله هملت هر زمان که چالشی بزرگ، چالشی اخلاقی پیشروی بشر رخ مینماید، یک بار دیگر به یاد آورده میشود. سختی روزگار وقتی از حد گذشت «چه باید کرد» تبدیل میشود به «بودن یا نبودن»! در روزگار کرونا هم که اوضاع هر روز بیشازپیش تو را در تنگنا میگذارد، هر روز از این سو و آن سو اخبار مرگ، ابتلا و درد و رنج راحتت نمیگذارد، وقتی چندین ماه از «چه باید کرد» گذشته، همه راهها رفته و همه توصیهها انجام شده و حالا مانند هملت نیک و بد رفتارت آشفتهات میکند و مسئولیت اخلاقی در برابر خود و خانواده، همشهریان و بهویژه بیماران تو را میفرساید، «بودن یا نبودن» یک بار دیگر با معنای دیگر مثل اساسیترین سؤال رخ مینماید. این بار البته نه به معنای مردن یا زنده بودن؛ بلکه به معنای زندگی کردن یا نکردن! آیا باید غایب شد؟ باید تا آیندهای نامعلوم هرگونه حضور اجتماعی را متوقف کرد و در کار و زندگی تنها به فضای مجازی و گفتوگوی تلفنی اکتفا کرد؟ چرا نه؟ بههرحال معلوم نیست راه ابتلا به کرونا دقیقا چیست. هیچ تضمینی هم نیست که هر ابتلا منجر به مرگ نشود. «پس نباید بود»! گاه اما تصور میشود که باید مثل سابق همچنان حضور داشت و فعال بود و خطر مرگ یا بیماری و درد را با درصدی بیشتر پذیرفت؟ چرا نه؟ مگر نه آنکه همه روزی میمیرند؟ آمار مرگ بر اثر حوادث رانندگی، سقوط آسانسور و... را که نگاهی بیندازید، این چند درصد خطر مرگ رنگ میبازد. پس باید «بود»! بیتردید راه درست چیزی در میانه است. بازگشایی زندگی تعطیلشده بسیار سخت خواهد بود و نهتنها این، بلکه تعطیلی، زنجیرهای نکبتبار از یأس و ناامیدی به بار خواهد آورد. وقتی روشنایی خانه رفت، وقتی لوله آب ترکید، وقتی کودک نزدیک صبح یک بار دیگر تشنج کرد، ترسناکترین لحظه زمانی است که از آن سوی خط بارها و بارها تنها صدای مقطع بوق به گوش برسد. تو که آن سوی خط پاسخ میدهی، میدانی وقتی مرگ از نفس نزدیکتر میشود، آنگاه که زندگی از تمام تعیناتش خلاص میشود، بودن و «هستن» خود فضیلتی اخلاقی است. زندگی دوچرخهای است که توقفش معنایی جز سقوط ندارد. وقتی که میهمان ناخوانده کووید١٩ بیقصد رفتن جا خوش کرده است، نه میتوان زندگی را متوقف کرد و نه میتوان آن را به حساب نیاورد. بیتردید تمام دستورالعملها، از فاصلهگذاری تا ماسک و تعطیلی كلیه اجتماعات، رعایت دقیق آنها و تبلیغ رعایت آنها برای همه شرط لازم اخلاقی است؛ اما شرط کافی چالش اخلاقی بزرگتری در برابر همه ماست. یک «بودن یا نبودن» در سطحی دیگر. باید راههایی برای بودن و نبودنی مفید و اخلاقی بیابیم؛ راههایی متفاوت و به تعداد خود ما! دوستی استاد «باستانیپاریزی» را سالهای آخر عمر ایستاده در آستان مجلس ختم آشنایی دیده بود و با ناپختگی پرسیده بود: «استاد چه کاری در دست انتشار دارید؟» و او پاسخ داده بود: «شاهکار امروزم روی پا ایستادن»!