گفتگو با صالح نیكبخت وكیل :
امنیت برای دادخواهی آزاردیدهها
صالح نیکبخت
در یکی، دو هفته گذشته موج اخبار افشارگری درباره تجاوز و همچنین آزار جنسی فضای مجازی ایرانیان را درنوردید و اخبار تکاندهنده و ناراحتکنندهای منتشر شد. اگرچه روایتها اغلب در آن بخش از فضای زندگی ایرانیها روایت میشد که به آن بخش غیررسمی میگویند اما چنان سنگین و تکاندهنده بود که به فضای رسمی کشور هم راه پیدا کرد و حتی رئیس پلیس هم به آن واکنش نشان داد و با دادن خبر دستگیری یکی از متهمان به تجاوز جنسی از آزاردیدهها خواست تا پا پیش بگذارند و شکایتهای خود را ثبت کنند. اینکه چرا قربانیان چنین فجایعی اغلب سکوت میکنند موضوعی است که این روزها محل بحث منتقدان و تشکیککنندگان در این جریان اجتماعی است. در اینجا سعی دارم به این نکته بپردازم که آیا سیستم حقوقی و همچنین فرهنگ جامعه ما پتانسیل بیان چنین مسائلی را دارد یا خیر و چه باید کرد تا در چنین مواردی از فرد آزاردیده حمایت و او را تشویق به بیان حقیقت کنیم؛ چراکه سکوت در چنین مواردی فضا را برای شخص متجاوز امن میکند و چنانکه در یکی از این پروندهها دیدیم، فردی سالها در یک جامعه کوچک در حال تکرار عمل شنیع خود بود. طرح این موضوع و برخوردی که مقامات نیروی انتظامی کردهاند جای خوشحالی است و نشان میدهد فراتر از برخوردهای موردی این و آن اکنون مسئله بهعنوان یک کنش اجتماعی وجود دارد. ولی متأسفانه واکنش به آنچه از لحاظ کمی و کیفی و چه از لحاظ زمینه و شرایط اجتماعی همگون نیست. اگرچه به لحاظ قانونی و نیز آموزههای دینی هرکس به نوعی مورد تعدی و تعرض قرار گیرد، حق دارد به همان صورت در برابر آن تعدی واکنش نشان دهد. ولی واکنش آزاردیدهها بهویژه زنان و دختران نسبت به متدعیان همیشه مورد کنکاش و اغلب بهانهجویی جامعه قرار میگیرد. حتما بارها و بارها در برابر چنین اخباری شنیدهاید که از فرد آزاردیده میپرسند «چرا به پلیس نگفتی؟»، «چرا مردم را به کمک نطلبیدی؟»، «چرا در آن زمان و مکان حاضر بودی؟» و چندین و چند سؤال دیگر که اغلب تیغ انتقادات را به سمت آزاردیده میگیرد. این موضع از آن جهت اهمیت دارد که در ذهن و فرهنگ ما چنین جا افتاده است که زنان یا مردانی که مورد تعرض قرار میگیرند، اگر خودشان تمایل نداشته باشند چنین فجایعی رخ نمیداد. در اینگونه موارد همه گذشته متعدی چون سابقه کار یا تدریس و حضور او در مجامع بهصورت فیلم از پیش میکس و تدوین شده در پرونده فرد معترض علیه شاکی یا دادخواه جمع میشود و در نهایت اصل برائت را برای او رقم میزند. اما به شرح فوق شاکی باید به هزار دلیل متوسل شود تا امر واقعشده را نهتنها بیان و از آن استفاده کند. در این مورد فرهنگ جاافتاده در ذهن ضابط قضائی و مقام قضائی تحقیقکننده و دادرس صادرکننده حکم چنان جا افتاده و متمرکز شد که تاکنون داوطلبان افشا و آزاردیدگان اخیر از طرح آن صرفنظر کرده و در بیشتر موارد عطایش را به لقایش بخشیدهاند. اکنون که زمینه طرح این موضوع فراهم شده و ظاهرا موارد متعدد آن چنان است که نادیدهگرفتن آن دیگر امکانپذیر نیست جای آن دارد که پیش از همه چیز سازوکاری پیشبینی شود که در این موارد پیش از هر چیز امنیت جانی و زندگی افراد دادخواه تأمین شود و شهود و مطلعین و کسانی که این شکایتها را مطرح میکنند، طبق آنچه در قانون آیین دادرسی کیفری آمده است، تأمین شود. همچنین مجموعهای از ظابطان قضائی و قضات تحقیق و روانشناسان و دیگر افرادی که باید به آنان مراجعه کنند، در هیئتی جمع شوند که این مسائل در آنجا مطرح و رسیدگی شود و پیش از هرچیز امنیت دادخواهان و آبرو و حیثیت آنها را تأمین کنند. لازم به توضیح است که در اینگونه موارد هم برای دادباختگان و هم برای متجاوزان زمینه دسترسی به یک دادرسی عادلانه فراهم شود که مبادا دو طرف با خدعه و تقلب نسبت به قانون در چنین دادرسیهایی قصد آبروریزی و هتک حرمت دیگران را داشته باشند.
یکی از مواردی که در قوانین ما وجود دارد و در اینگونه موارد علیه شاکی یا دادباختگان استفاده میشود، مسئله مرور زمان است. آنچه در این موارد دیده شده این است که اغلب ماجرا در زمان خود بیان نشده و شامل مرور زمان شده است. این هم البته متأثر از همان دلایلی است که در بالا بیان شد. اینکه فرهنگ جامعه چندان از فرد آزاردیده حمایت نمیکند و بهجای اینکه متجاوز را طرد کند، موجب تنگشدن عرصه بر آزاردیده میشود. فضا باید به سمتی پیش برود که فرد مورد آزار قرار گرفته با شهامت و با اطمینان از اینکه به دادخواهی او توجه لازم میشود موضوع را مطرح کرده و با توجه به زمان و مکان وقوع آن اتفاق و شناختی که از فرد متجاوز داشته است، آن را مطرح کند. همچنین مقامات مربوطه باید ادعای این شخص را حمل بر صحت بدانند؛ چراکه اگر چنین مسئلهای صحت نداشته باشد با توجه به فرهنگ جامعه کسی برای افشای آن پیشقدم هم نمیشود؛ در فرهنگی که حتی دادباختگان خودشان را سرزنش میکنند چه کسی میتواند ادعایی چنین را بیان کند؟ اینجاست که در حقیقت نباید با دید قبلی و سنتی به این موضوع نگاه کرد. زیرا مطرحنکردن درد، درمان درد نیست. از این رو مطرحنکردن و عدم رسیدگی به این مسائل نهتنها موجب کاهش آن نمیشود که ممکن است آن را به یک بیماری اجتماعی تبدیل کند.