خرسها در سینمای ایران
پس از پخش سکانس جنجالی حمله خرس به خانواده معمولی در «پایتخت»، در کنار بازخوردهای مثبت و هیجان انگیز، واکنشهایی هم مخابره شد که این سکانس از «پایتخت» با نمونههای دیگری در فیلم های هالیوودی مقایسه میشد.

مقایسه حمله خرس در سریال «پایتخت» با آثار هالیوودی، نتیجهای جز سرخوردگی برای عوامل تولید سینمای ایران ندارد و ما را از بررسی نمونههایی که سینمای ایران به مواجهه کاراکترهایش با حیوانات وحشی پرداخته غافل میکند. درحالیکه سینمای ایران با تکیه بر کارکردهای جلوه ویژه، میتواند خالق مواجهههای جذابتری از کاراکتر فیلمهایش با حیوانات برای خلق لحظات نفسگیر در فیلمها باشد.
پس از پخش سکانس جنجالی حمله خرس به خانواده معمولی در «پایتخت»، در کنار بازخوردهای مثبت و هیجان انگیز، واکنشهایی هم مخابره شد که این سکانس از «پایتخت» با نمونههای دیگری در فیلم های هالیوودی مقایسه میشد؛ بدون توجه به آنکه «پایتخت»، سریالی خانوادگی در گونه درام است که رسالت خود را سرگرمی مخاطب ایرانی تعریف کرده است نه سریالی با اتمسفر خاص سینما و تلویزیون آمریکا.
هرچند «پایتخت» در این فصل برخلاف فصول گذشته، به گونه وحشت و درام اجتماعی هم ورود کرد و تنها بر کمدیبودن خود برای پیشبرد قصه اکتفا نکرد. از طرفی به نظر میرسد نویسنده، مخاطب را با دو نوع کاشت برای حمله خرس آماده کرده بود. یکی از آنها تغییر لحن طنز سریال در مشاجره نقی و بهتاش بود که به یکباره سکوت و گریه را مهمان فضای خانه مخاطبان کرد.
نویسنده، مخاطب را با دو نوع کاشت برای حمله خرس آماده کرده بود. یکی تغییر لحن طنز سریال در مشاجره نقی و بهتاش و دیگری کاشت رگههای فانتزی که از همان سکانسهای ابتدایی قسمت اول
این تغییر لحن، هم فضا را برای مخاطبی آماده کرد که انتظار داشت «پایتخت» همیشه او را بخنداند و هم ریلگذاری مناسبی برای قصه بود تا قهرمانبازی بهتاش برای نجات خانواده، شکل معنادارتری به خود بگیرد.
دومی با کاشت رگههای فانتزی که از همان سکانسهای ابتدایی قسمت اول همراه قصه بود تا به وقتش در این قسمت برداشت شود. سکانسهایی که از برخورد گراز با نقی شروع میشود تا پرواز پراید پرنده پیش میرود و به پیداشدن حلقه در معده هما و بعدتر حمله خرس میرسد. با همه اینها اما مقایسه این سریال با نمونههای خارجی، هم ذائقه متفاوت مخاطب ایرانی زیر سوال میبرد و هم فراموش میکنیم که در دیگر آثار داخلی نیز مواجهه و حمله حیوانات به گونههای متفاوتی به تصویر کشیده شده است.
حالا که نمونه این مواجهه در پایتخت، ترکیبی از واقعیت حضور خرس در کمپر و بهکارگیری جلوههای ویژه است، بررسی دیگر نمونهها جالب توجه است؛ نمونههایی که برخی در سالهای دور و بدون بهرهگیری از جلوههای ویژه و افکتهای خاص امروزی در سینما، تصویربرداری شدند و مخاطبان را به وجد آوردند و برخی نیز در سالهای اخیر و با بهرهگیری از جلوههای ویژه به تولید رسیدهاند.
خرس به «پایتخت» حمله کرد یا سینما؟
فیلم «یک مرد، یک خرس» از آن دست نمونههای قدیمی است که در سال ۷۱ تولید شد. یک خرس از ابتدا همراه کاراکتر اصلی قصه است؛ خرسی که هم خودش و هم اطرافیان ادعا میکنند رام است و صدالبته که افسار قلادهاش همیشه به دست مرد است. او با نمایشی که به همراه خرس در جایجای شهر اجرا میکند، پول در میآورد. در پرده سوم فیلم، خرس به ظاهر اهلی، وحشی میشود و با پلیس و دیگر کاراکترها درگیر میشود تا صاحبش را نجات بدهد.
مقایسه با آثار هالیوودی، نتیجهای جز سرخودرگی برای مخاطبان و عوامل تولید سینمای ایران ندارد؛ ایبسا که فیلمسازان را از چنین مواجههایی فراری دهد و جسارت خلق چنین لحظاتی را از آنان سلب کند
با توجه به اینکه در آن سالها جلوههای ویژه به قوت حالا نبود، به نظر میرسد این سکانس کوتاه با یک خرس تربیتشده، فیلمبرداری شده باشد و بیشتر بر روی شیوه تصویربرداری مانور داده شده تا حمله خرس، واقعی به نظر برسد.
نمونه مقابل این فیلم اما «تاکسیدرمی» است که در جشنواره چهل و سوم فیلم فجر، اکران شد. در این فیلم، مطابق آنچه محمد پایدار کارگردان اثر در نشست خبری میگوید، اصلا خرسی در کار نیست. سکانس حمله خرس به حسن معجونی و مجید صالحی در تونل، تماما با جلوههای ویژه از آب درآمده و کارگردان تلاش کرده با ایجاد حس ترس در بازیگران و تکیه بر فیلمبرداری و نورپردازی، به واقعیترین شکل ممکن، حمله خرس را به تصویر بکشد.
به جز حمله خرس، نمونههای دیگری از مواجهه کاراکترهای اصلی قصه با حیوانات در سینما به چشم میخورد، مانند سکانس مواجهه جواد عزتی با تمساح در «آیینه بغل» که در میانه لحن طنز فیلم، وحشت بهجایی خلق کرد.
همه اینها نشان میدهد سینمای ایران به خصوص این روزها با تکیه بر کارکردهای جلوه ویژه، میتواند خالق مواجهههای جذابتری از کاراکتر فیلمهایش با حیوانات برای خلق لحظات جذاب در فیلم و سریالها باشد و مقایسه با آثار هالیوودی، نتیجهای جز سرخوردگی برای مخاطبان و عوامل تولید سینمای ایران ندارد؛ ایبسا که فیلمسازان را از چنین مواجهههایی فراری دهد و جسارت خلق چنین لحظاتی را از آنان سلب کند.