احمد شاملو، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و پژوهشگر
احمد شاملو در بیستویکمین روز از آذر 1304 در محلهی صفی علیشاه تهران چشم به جهان گشود.
او یکی از مهمترین چهرههای فرهنگی ایران به شمار میآید که موجی نو را در ادبیات و بهویژه شعر بنا نهاد.
احمد شاملو در بیستویکمین روز از آذر 1304 در محلهی صفی علیشاه تهران چشم به جهان گشود.
شهرت اصلی شاملو بهخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است با نام شعر سپید یا شعر شاملویی که هماکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفاده ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور.
مادرش کوکب از مهاجران قفقازی بود که در زمان انقلاب بلشویکی 1917 روسیه، بهناچار مجبور شده بود به ایران مهاجرت کند. پدرش حیدر نام داشت و از تبار اسماعیل میرزای صفوی بود. او افسر ارتش رضاشاه بود و برای انجام مأموریت، به شهرهای مختلف میرفت. از همین رو، دوران کودکی تا نوجوانی احمد شاملو در شهرهای بزرگ و کوچکی چون خاش، زاهدان، طبس، بم، و... گذشت. زندگی در شهرهای مختلف ایران با فرهنگهای متنوع و علاقهی احمد شاملو به فرهنگ عامه سبب شد او از سال 1316 و در 12سالگی کلمههایی از فرهنگ عامه را گردآوری کند که در فرهنگ لغتهای رسمی ثبت نمیشدند
مأموریتهای کاری پدر تا دورهی دبیرستان احمد شاملو نیز ادامه داشت و سبب شد آنها زندگی در بیرجند، مشهد و گرگان را نیز تجربه کنند. احمد شاملو در سال 1318 به همراه خانواده به تهران آمد. او سال سوم دبیرستان را در مدرسهی ایرانشهر و فیروز بهرام تهران گذراند و به دلیل علاقه به یادگیری زبان آلمانی، در هنرستان صنعتی ایران و آلمان تحصیل کرد. در همان زمان به آموختن زبان فرانسوی، که زبان بینالمللی آن دوره بود، مشغول شد
سالها بعد و در سال 1324، احمد شاملو به همراه خانواده برای مأموریت کاری پدر راهی رضاییه (ارومیه) شد و در کلاس چهارم دبیرستان ادامهی تحصیل داد. همانجا بود که چریکهای فرقهی دموکرات به منزل آنها رفتند و او و پدرش را دستگیر کردند. بعد از این اتفاق، احمد شاملو برای همیشه ترک تحصیل کرد، به تهران بازگشت و مشغول کار در کتابفروشی شد. ضمن اینکه از اواخر سال 1325، به عنوان سردبیر هفتهنامهی «ادیب» فعالیت داشت.
از جمله اتفاقات مهم در زندگی شعری شاملو که در سال 1325 اتفاق افتاد دیدار با نمیا یوشیج بود.
نخستین دیدار احمد شاملو و نیما یوشیج به سال 1325 برمیگردد؛ سالی که شاملوی جوان تصویری از نیما را در روزنامه میبیند، شیفتهی آثارش میشود و خانهاش را مییابد.
خود شاملو در این باره میگوید:
نشانیاش را پیدا کردم رفتم درِ خانهاش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دمِ در. به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمدهام به شاگردیتان. فهمید کلک نمیزنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک میکرد. دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون اینکه فکر کنم دارم وقتش را تلف میکنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم.
اینگونه میشود که دیدارهای احمد شاملو و نیما یوشیج، و روابط عاطفی و خانوادگی آنها هر روز بیشتر و پررنگتر میشود
احمد شاملو در آن سالها بهشدت تحت تأثیر شعر نیما یوشیج و سرودههای وی قرار داشت و نیما نیز شاملو را یکی از نزدیکترین افراد به روحیه و سبک خود میدانست، اما این رابطهی محکم دوطرفه تا زمان آشنایی شاملو با فریدون رهنما ـ شاعر، روزنامهنگار و سینماگر ـ بیشتر دوام نیاورد.
فریدون رهنما که در اروپا زندگی میکرد، در زمان حضورش در ایران، با احمد شاملو دیدار کرد؛ همین دیدار سرآغاز تأثیرپذیری شاملو از رهنما و آشنایی او با شعر روز جهان بود.
در سال 1326 اولین ازدواج برای شاملو رقم خورد.
ازدواج اول او با بانو اشرفالملوک اسلامیه بود. حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای سیاوش، سیروس، سامان و ساقی بود. با این حال، این زندگی زناشویی پس از حدود 10 سال به جدایی انجامید
دومین ازدواج احمد شاملو با طوسی حائری ـ نویسنده، مترجم و اولین گویندهی زن رادیوی ملی ایران ـ بود. آنها پس از چهار سال زندگی مشترک از هم جدا شدند
. در سال 1327، هفتهنامهی ادبی «سخن نو» زیر نظر احمد شاملو و عبدالرضا ناظر به زیر چاپ رفت و چندین داستان کوتاه شاملو در این مجله منتشر شد.
چند سال بعد، پس از کودتای 28 مرداد 1332 علیه دکتر محمد مصدق، فضای سیاسی کشور بهشدت در خفقان بود. در همین دوران بود که مأموران مجموعهی شعر شاملو به نام : آهنها و احساس را در چاپخانه سوزاندند.
یورش علیه نوشتههای احمد شاملو به همین جا ختم نشد
ترجمهی کتاب طلا در لجن اثر زیگموند موریس و برخی از داستانهای کوتاه شاملو و یاداشتهایی که برای مجموعهی کتاب کوچه گردآوری شده بودند نابود شدند.
این حملات بهسوی نوشتههای احمد شاملو در نهایت به دستگیری او به عنوان زندانی سیاسی منجر شد. احمد شاملو مدتی در زندان موقت شهربانی و سپس در زندان قصر بود، تا اینکه پس از حدود یک سال، در روزهای سرد زمستان 1333 به خانه بازگشت.
فروردین 1341 برای احمد شاملو روزی ویژه بود.
شاملو در این روز با آیدا سرکیسیان آشنا شد و مسیر زندگی شخصی و حتی حرفهای او تغییر کرد.
احمد شاملو در این سالها بسیار کمکار بود و تقریباً هیچ اثر هنریای خلق نمیکرد، اما آشنایی با آیدا سبب شد زندگی برای او بار دیگر معنا بیابد، به طوری که خودش دربارهی تأثیر آیدا بر زندگیاش در گفتوگو با مجلهی فردوسی گفته بود: «هر چه مینویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم پیدا کردم.
آیدا سرکیسیان و احمد شاملو در سال 1343 ازدواج کردند و تا پایان عمر شاملو، عاشقانه کنار هم زیستند. آیدا نقشی بیبدیل در نوشتهها و سرودههای این شاعر معاصر داشت و سخن گفتن و نوشتن دربارهی آثار احمد شاملو، بدون صحبت از آیدا هیچگاه به کمال نمیرسد
از مهمترین دفترهای شعر شاملو میتوانیم به : باغ آینه، لحظهها و همیشه، آیدا در آینه، ققنوس در باران، مرثیههای خاک، ابراهیم در آتش، ترانههای کوچک غربت و ... اشاره کرد
احمد شاملو در سالهای پایانی عمر به بیماری دیابت مبتلا شد و پیشرفت بیماری به حدی بود که پزشکان مجبور شدند پای راست او را قطع کنند. او در زمان درگیری با بیماری هم برای تکمیل مجموعهی کتاب کوچه بسیار تلاش کرد و با اینکه برنامهریزی کرده بود این مجموعه تا حدود 50 جلد برسد، مرگ به سراغش آمد و کتاب کوچه نیمهتمام باقی ماند
احمد شاملو دوم مرداد سال 1379 و در 74سالگی در منزل خود در دهکدهی فردیس چشم از جهان فروبست و پیکرش چهار روز بعد، با حضور جمع کثیری از علاقهمندانش، تشییع و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد