نگاهی به فیلم توری و لوکیتا اثر برادران داردن؛
اینجا از امید خبری نیست
قصه فیلم روایتی درخشان از نابرابری و بیعدالتی حاشیهنشینان و محرومانی است که درست در قلب اروپا زندگی میکنند به شکلی بیرحمانه نامرئی هستند.
دو کودک مهاجر بیپناه در برابر دنیایی بیرحم. این قصه یکخطی توری و لوکیتا آخرین ساخته برادران داردن است که بیرحمانه و بدون ذرهای لاپوشانی روایت شده.
کسب افتخار در کن برای برادران داردن تازگی ندارد و نظرات طلایی داوران برایشان امری عادی شده. دو نخل طلا برای فیلمهای «روزتا» و «کودک»، جایزه بهترین فیلمنامه برای فیلم «لورنا» و «سکوت» و یا جایزه بزرگ برای «بچه با دوچرخه» در سال ۲۰۱۱ و بهترین کارگردانی برای «احمد جوان»در سال ۲۰۱۹ برخی از این افتخارات است. با این همه منتقدان آثار اخیر دو برادر را مثل قبل ستایش نمیکردند و فیلمنامههایشان را دمدستی و پیشبینیپذیر توصیف میکردند؛ اما توری و لوکیتا که به زندگی مهاجران آسیبپذیر استثمارشده میپردازد، دوباره نظرها را برگرداند و با بازخوردهای مثبت روبهرو شد.
قصه فیلم روایتی درخشان از نابرابری و بیعدالتی حاشیهنشینان و محرومانی است که درست در قلب اروپا زندگی میکنند به شکلی بیرحمانه نامرئی هستند. سوژه فراگیری که کمتر کارگردانی تمایل به تعریفش دارد. با نگاهی به کارنامه داردنها بهخصوص از زمان ساخت «دختر ناشناس»، متوجه میشویم آنها مدتهاست با مسئله بحران مهاجران اروپا همسو شدهاند و احتمالا افزایش بیگانه هراسی و ملیگرایی در سالهای اخیر به این توجه دامن زده و انگیزهشان را برای ساخت چنین فیلمی بالا برده. آنچه در این فیلم متفاوت است بدبینی بیشازحد آنها در روایت است. برادران داردن با توری و لوکیتا، اساسیترین نگاه و پرطنینترین معنا در کارهایشان را کاملاً قربانی کردهاند: یعنی امید به رستگاری. آنها در فیلم اخیر ناامیدانهترین ور طرز فکرشان را بروز میدهند و هیچ پایان امیدوارکنندهای برای انسانیت که معنا و محور همه فیلمهایشان بوده قائل نیستند.
توری و لوکیتا، با نمای نزدیک از صورت نوجوان بنینی آغاز میشود، درست وقتیکه برای گرفتن مدارک اقامت سوال و جواب میشود. سوالهای مقام مسئول به رابطه لوکیتا با توری میرسد. لوکیتا پس از مدت کوتاهی زیر فشار پاسخ دادن تسلیم میشود و از فرط ناامیدی به اضطراب شدید دچار میشود. این آغاز درخشان یکی از دهها صحنه فیلم است که سعی میکند هزارتوی پرپیچ و خم و دردآور سیستم مهاجرت را توصیف کند و درکی از تحمل رنج قربانیان بیپناه، در برابر چهره مقتدرانه نظام سرمایهداری بدهد.
با پیش رفتن در داستان میفهمیم، شک و تردید سوال کننده نسبت به رابطه بین توری و لوکیتا درست بود و آنها در واقع خواهر و برادر نبودند اما پیوند عمیقی بین آنها در راه رسیدن به اروپا شکل گرفته که کم از پیوند خونی نیست. عمقی که با پیش رفتن داستان بیشتر درک میکنیم. همانطور که روش داردنها است بلافاصله وسط قصه میافتیم، بدون اینکه کارگردان زحمتی برای پر کردن پسزمینه شخصیتها به خودش بدهد. بخشهای اولیه فیلم به شکلی اجمالی به گذشته مشترک دو کودک اشاره میکند، مانند زمانی که توری و لوکیتا آهنگ ایتالیایی را اجرا میکنند که از زنی یاد گرفتهاند و برای مدت کوتاهی از آنها نگهداری کرده. داستان آنطور که شروع میشود، پیش نمیرود. فاجعه خیلی زود اتفاق میافتد. بهزودی میفهمیم توری و لوکیتا در زنجیره تولید و توزیع یک کالایی غیرمجاز گرفتار شدهاند . غیرقانونی بودن حضور آنها نیروهای بازاری را تأمین میکند که به کارگرانی مطیع نیاز دارد و درنهایت چیزی تولید میکنند که مردم محترم و مرفه میخواهند تا حد امکان آن را ارزان بخرند.
داردنها در دنیای توری و لوکیتا جایی برای مهربانی نمیگذارند. شخصیتهای اصلی برای رد کردن موانع و رسیدن به خوشبختی، هر نوع رنج، از ضرب و شتم تا تحقیر جنسی تحمل میکنند و این تحمل کردنها آنقدر تلخ است که موضوعات فرعی مانند زشتی قاچاق مواد مخدر و نژادپرستی در برابرش رنگ میبازد. برخلاف برخی دیگر از قهرمانان داردن، توری و لوکیتا با یک دوراهی اخلاقی یا بحران وجدان مواجه نیستند. تنها الزام آنها این است که باهم بمانند و زنده بمانند و همدلی بیننده هم کاملا با دغدغهشان همراه است. صحنهها به شکلی تعمدی ساده و به دور از جلوههای سینمایی پر زرق و برق و یا حرکات پیچیده دوربین است. این انتخاب دلیلی دارد. خالقان تمام تمرکز و همدلی بیننده را میخواهند. بازی توری و لولیتا هم به شکل شگفتانگیزی به قدرت قصه و ایجاد این همدلی کمک کرده. فیزیک خاص لوکیتا که در عین درشتی خمیده است، فشاری را تداعی میکندکه او از طرف خانواده استثمارگر و بقیه تحمل میکند. توری هم با نوع حرف زدن و مدل راه رفتنش به نظر فرازمینی میرسد یا شاید هم جادوگری که لوکیتا در مصاحبهاش به آن اشاره میکند. پشتکار توری در عشق ورزیدن به لوکیتا و نگاه زیبایش به زندگی باوجود همه آسیبهایی که دیده او را به تنها نقطه روشن فیلم تبدیل میکند؛ اما شیرینی توری حریف پلیدی نمیشود. در پایان راه چراغی روشن نیست و این همان امیدی است که داردنها در فیلم اخیرشان قربانی کردهاند. و خشم لبریز شده از بیعدالتیشان استخوان سوز و تلخ است و در ذهنتان خواهد ماند؛ اما با همه قدرتش از ما آدمهای بهتری نخواهد ساخت و احتمالا در زندگی واقعی ما هم همان رانندهای باشیم که لحظهای جلوی پای لوکیتا ترمز میزند، ولی در نهایت با بیتفاوتی از کنارش میگذرد، بیآنکه واقعا برایش مهم باشد چه سرنوشتی در انتظار اوست. همین رکگویی و تمرکز بیحاشیه به اصل داستان فیلمهای برادران داردن را قدرتمند کرده و بعد از چندین سال فعالیت از آنها فیلمسازانی ساخته که از چند فرسخی میتوان سبک روایتشان را شناخت. فیلمسازان تأثیرگذاری که بهعنوان وارثان دودمان طولانی سینمای رئالیستی اروپا شناخته میشوند و هرگز دست از بیان رنج طبقه کارگر و کسانی که محکوم به زندگی تنها برای بقا بودهاند، برنداشتهاند.