|

معرفی فیلم به لزلی To Leslie به کارگردانی مایکل موریس

بلیت بازنده در دستان کیست؟

به لزلی نخستین تجربه کارگردانی مایکل موریس، تهیه‌کننده سریال پرطرفدار «بهتره با سال تماس بگیری» است که با وجود پایان‌بندی غیرقابل‌قبول، اثری دیدنی از کار در آمده. او به طرز ماهرانه‌ای جوهره یک جامعه آمریکایی متمایز را به تصویر می‌کشد که از جریان اصلی جدا افتاده‌اند.

بلیت بازنده در دستان کیست؟
خبرنگار: فرانک کلانتری

«به لزلی» فیلمی است درباره عشق، از دست دادن و طرد شدن؛ بنابراین خود را برای یک داستان غمگین آماده کنید که تا چند روز هم از ذهن و قلبتان بیرون نمی‌رود. شالوده اصلی داستان «به لزلی» ریشه در زندگی شخصی رایان بیناکو فیلم‌نامه‌نویس و مواجه او با مادرش دارد که قصه را با روح فیلم‌هایی چون «واندا» ی باربارا لودن یا شاید «آلیس دیگر اینجا زندگی نمی‌کند» اسکورسیزی درآمیخته.

به لزلی نخستین تجربه کارگردانی مایکل موریس، تهیه‌کننده سریال پرطرفدار «بهتره با سال تماس بگیری» است که با وجود پایان‌بندی غیرقابل‌قبول، اثری دیدنی از کار در آمده. او به طرز ماهرانه‌ای جوهره یک جامعه آمریکایی متمایز را به تصویر می‌کشد که از جریان اصلی جدا افتاده‌اند. اگر از رستگاری هالیوودی فیلم که با واقعیت خشن و بی‌رحم روزگار در تضاد است، بگذریم، به لزلی فیلمی دوست داشتنی است که به دلیل بازی خارق‌العاده و گیرای آندریا رایزبورو برجسته است. بازی متفاوت این بازیگر بریتانیای به قدری شگفت‌آور بود که هیات داوران اسکار ۲۰۲۳ نتوانستند در برابرش مقاومت کنند و نام او را در لیست نامزدها کنار ستارگانی مانند کیت بلانشت و آنا د آرماس قرار دادند. این نامزدی تبدیل به یکی از شوکه کننده‌ترین انتخاب‌های اسکار شد، چرا که عده کمی به سختی حتی نام فیلم را شنیده بودند.

داستان فیلم درباره مادر الکلی تنهایی است که برنده جایزه بزرگ لاتاری می‌شود. تماشاگر برای نخستین بار در مونتاژ هوشمندانه تیتراژ ابتدایی، با لزلی شخصیت اصلی آشنا می‌شود و پشت سرهم عکس‌هایی از او می‌بینید که نشان می‌دهد زندگی برایش چگونه گذشته. ازدواج، بچه، پول زیادی که در بخت‌آزمایی برنده‌شده و سپس تمامش را سوزانده، همگی در چند شات مختصر نمایش داده می‌شوند. کل زندگی همین است. چند برش از همه آنچه بر ما می‌گذرد؛ اما لزلی عضو مهمی از گروه بازنده‌ها است و درواقع پیش از بردن دلارها، بلیت باخت لاتاری زندگی در جیبش بوده و از باخت گریزی ندارد. همه قصه‌ای که حرفش رفت پیش از شروع فیلم اتفاق افتاده. داستان اصلی هفت سال پس به هدر دادن دلارها آغاز می‌شود، وقتی لزلی یک تنهای الکلی، در لبه تیز فراموشی و در آستانه سفری تحمیلی است.

او از متل مخوف محل زندگی‌اش بیرون انداخته می‌شود، اندک وسایلش را در یک چمدان صورتی رنگ می‌ریزد و به پسر ۱۹ ساله‌اش جیمز می‌پیوندد. پسری که از دیدن او خوشحال نمی‌شود. هیچ کس از دیدن لزلی خرسند نیست.

برای دو ساعت با چنین داستانی روبه‌رو هستیم. اطلاعات همان‌قدر داده می‌شود که لازم است بدانیم. همه این داستان غمناک و سفر قهرمان با بازی آندره آ رایزبورو در نقش لزلی تماشایی می‌شود. او در این نقش به طرز درخشانی چهره‌‌های متفاوتی از خودش نشان می‌دهد. چهره یک ملکه ویران شده با غرور سوخته همچون زره شکسته بر تن. آندره آ رایزبورو در نقشی که از همان ابتدا می‌توان آن را نفرت‌انگیز توصیف کرد، عملکردی درخشان ارائه می‌دهد. او گاهی جذاب به نظر می‌رسد، گاهی سرگردان و قابل‌ترحم. این توانایی در به‌جا گذاشتن چنین تفاوت‌هایی قابل‌تقدیر است. شخصیت او فاقد هرگونه ویژگی رستگاری است. قصد ترک کردن ندارد و دائماً در چنگال الکل تسلیم می‌شود. لزلی همینطور فاقد هرگونه حس قدردانی و فروتنی است و با این روحیه تمام کسانی که تلاش می‌کنند به او کمک کنند، ناامید می‌کند. حتی زمانی که در قعر تاریکی فرو می‌رود.

فیلم‌برداری لارکین سیپل کمک بزرگی به ارائه بازیگر می‌کند. تصویربرداری او یک شاهکار واقعی در توسعه شخصیت‌های بصری است. حرکت دوربین گاهی از لزلی محافظت می‌کند، گاهی در به تصویر کشیدن تزلزلش بی رحمی به خرج می‌دهد؛ اما درنهایت کارگردان، فیلمنامه‌نویس و دوربین فقط روی لزلی متمرکزند و دیگران در پیش‌زمینه‌ای تار حرکت می‌کنند. شخصیت‌های فرعی و بقیه داستان‌ها در حد اشاره باقی می‌مانند، بدون اینکه ضربه‌ای به قصه اصلی وارد شود یا بیش از این هم لازم باشد، بدانیم. همه‌چیز قابل درک است. لزلی واقعی و قابل ‌لمس از کار درآمده. در مجموع می‌توان گفت همه عوامل کنار ایستاده‌اند تا پرتره دل‌خراش زنی را تماشا کنیم که در جهنمی که برای خودش ساخته، تنهاست و حتی نمی‌تواند یک مقصر پیدا کند. تنهایی و احساس گناهی که شریکی برایش ندارد. اینکه ما بیش از این چیزی از لزلی نمی‌دانیم، کیفیتی دل‌خراش به فیلم بخشیده. نماهای ساده و صحنه‌پردازی دقیق موریس به شکلی عامدانه توجه ما را بر آنچه در درون لزلی می‌گذرد، متمرکز می‌کند، نه هر اتفاق خارجی که واکنش او را تحریک می‌کند؛ اما همه اینها باعث شده تماشای بخش اول فیلم راحت نباشد؛ زیرا با شبکه‌ای از روابط آسیب دیده و از هم ‌پاشیده شخصیت اصلی روبرو هستیم که او در مسیرش برای رسیدن به تاریکی شناخته. نیمه دوم، وقتی‌که لزلی به یک متل کوچک قدیمی راه پیدا می‌کند و دوباره با الگوی سواستفاده گرانه برای خودش زمان می‌خرد، بارقه امیدی را در افق می‌بینیم؛ اما سوال این است که آیا لزلی هم می‌تواند مثل تماشاگر آن افق روشن را ببیند؟ سوالی که باید برای گرفتن پاسخش تا انتها فیلم را تماشا کنیم.

در مجموع «به لزلی» فیلمی کم‌خرج و مستقل با اجرایی درست و کم‌ادعاست که از هرگونه خودنمایی در ارائه پرهیز می‌کند. هرچند فیلم می‌توانست در اتاق تدوین تا ۱۵ دقیقه هم کوتاه‌تر شود اما درنهایت با احساس رضایت کلی به تماشاگرش به پایان می‌رسد و سبک کارگردانی مایکل موریس تماشاگران را مشتاق می‌کند تا منتظر کارهای آینده او باشند. او همین‌طور به دیگر فیلم‌سازان الگویی ارائه می‌دهد از اینکه که چگونه می‌توان یک فیلم کوچک ساخت که در عین حال مفهومی عمیق و تماشایی انتقال ‌می‌دهد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها