|

علی پاکزاد «راوی» فراموشی‌ است

شمایل نورها

مواجهه با واقعیت به‌عنوان یک رخداد بیرونی تَرتُبی دارد که باعث می‌شود علی پاکزاد را «راوی» آن بدانیم. پاکزاد در نمایشگاه «در برابر فراموشی» قاب‌هایی از حضور طالبان را در یک سالن و جنگ در اوکراین را در سالنی دیگر به نمایش گذاشت.

شمایل نورها

مهدی یزدانی‌خرم

مواجهه با واقعیت به‌عنوان یک رخداد بیرونی تَرتُبی دارد که باعث می‌شود علی پاکزاد را «راوی» آن بدانیم. پاکزاد در نمایشگاه «در برابر فراموشی» قاب‌هایی از حضور طالبان را در یک سالن و جنگ در اوکراین را در سالنی دیگر به نمایش گذاشت. این میان راهرویی وجود داشت که این دو شکل از زوال را به هم متصل می‌کرد. روایت کیفیت بصری عکس‌ها و ویدئوهای او و تیمش بحثی دیگر است. آنچه در این متن برای من اهمیت دارد، وضعیت «در برابر» «فراموشی» قرارگرفتن است.

اگر عکس‌ها را مصادق ثبت یک زمان گذشته بدانیم، عملا هر عکس در بطن وجودی خود مصداق بارز «فراموشی‌‌»‌ است. ما حین تماشای عکس‌های پاکزاد یک امر فراموش‌شده یا محتوم به فراموشی را مشاهده می‌کنیم. یک واقعیت که در عین تکان‌دهده‌بودن ترجیح می‌دهد فراموش شود. برای همین ایستادن مقابل این فراموشی او باید مدام آن را از نو بازتعریف کند. این هویت ذاتی عکس‌ها را تشکیل می‌دهد؛ هویتی که در آن او دیگر ثبت‌کننده یک قاب زیبا یا تلخ یا جان‌گداز نیست، بلکه راوی آن است. وقتی پای روایت به میان بیاید، فراموشی‌ای که در ذات عکس وجود دارد، عقب رانده می‌شود. در این روایتگری قضاوت و دخالت در لحظه ثبت وجود دارد. به‌ همین‌ دلیل اکثر عکس‌های مجموعه شکلی از کارگردانی داستانی در خود دارند. هرچند جنس این روایت در عکس‌های گرفته‌شده در افغانستان و اوکراین بسیار متفاوت است. در عکس‌های افغانستان نشانه‌های مرسوم کشتن و فقدان و رنج در فضایی آرام و در همراهی با تکه‌های دیگر قرار گرفته و انگار به اشیا تبدیل شده‌اند؛ از‌جمله چهره‌های طالبان که کاملا شی‌ء هستند. اما در بخش اوکراین ماجرا متفاوت است؛ در این بخش نوع فراموشی و ایستادن مقابل آن استراتژی دیگری می‌طلبیده، به‌ نحوی که عکاس تلاش کرده حالت‌های ناشی از جنگ را چه در صورت‌ها، چه مکان‌ها و چه طبیعت بی‌جان روایت کند. انگار در تکه اول جنگ امری کهن‌تر است و در دومی جدید. این راهرو اوج هوش او در چیدمانش است؛ کریدوری که مخاطب در آن نسبت خود را به‌عنوان مخاطب ایرانی با دو شکل از جنگ و دو روایت علیه فراموشی می‌یابد. این کریدور شقه‌کننده اصلی مفهوم عام «جنگ» است. آنجاست که مخاطب بعد‌ از درک بخش افغانستان غسل تعمید یافته و وارد دوزخ تازه می‌شود.

یکی از انگاره‌های مهم عکاس استفاده او از تبادیل نگاه میان مخاطب و سوژه‌های حاضر در عکس‌هاست. این نگاه چه به شکل خیرگی به دوربین، چه چشم‌های یک اسب کشته‌شده و چه پنجره‌ها و اشکاف‌های ناشی از تخریب همه به مخاطب گره می‌خورند. او بعد از درک نمایشگاه کم‌کم این وضعیت را حس می‌کند. اینکه سوژه‌ها به طرق مختلف او را «نگاه» می‌کنند. این یکی دیگر از تکنیک‌های عکاس است. سوژه‌های فراموش‌شونده خود را به فاعلیت می‌رسانند. آنها مخاطب را نگاه می‌کنند یا مخاطب آنها را؟ این کارکرد شمایلی که بسیاری عکس‌ها پیدا می‌کنند، حیرت‌آور است. شمایل‌هایی که از قُدسیت تهی شده‌اند، اما کارکرد معنایی نگاه به مخاطب را حفظ کرده‌اند. مخاطب آن را تماشا می‌کند و چشم‌ها یا دریچه‌هایی را که کارکرد بینایی پیدا کرده‌اند، کریدورهای درون‌اثری‌ای می‌شوند که از خلال آنها می‌شود به معاصریت پشت اثر حرکت کرد. عکس‌های او این قابلیت را به مخاطب می‌دهند که با این کریدور نیز بتوانند زمان را در پس آثار «تصور» کنند. این نیز یکی دیگر از تکنیک‌های عکاس است برای تحقق مفهوم «در برابر فراموشی».

وقتی این تجربه که با ویدئوها تغلیظ می‌شود، مخاطب را مانند «هاله» در بر می‌گیرد، او ناخواسته «در برابر فراموشی»‌ است. هم در مقابل فراموشی ایستاده، هم «علیه» آن. هم آن را تماشا می‌کند، هم علیه ایستایی معنایی‌اش ناچار به تصور و زمان‌سازی می‌شود. و در ‌این‌ میان نورها هستند که این نبرد چند‌سویه را روایت می‌کنند؛ نورهای رام‌شده عکاس.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها