گفتوگو با پرویز تناولی به مناسبت نمایشگاه «شاعر، قفل، قفس»
تاب تیشه فرهاد
پرویز تناولی هزارپیشهای چهلصنعت است. چه با مجسمههای برنزی و سرامیکیاش، چه با کتابهایی که نوشته، چه با طرحهایی که برای فرشها کشیده و چه با نقاشیهایش.
پرویز براتی: پرویز تناولی هزارپیشهای چهلصنعت است. چه با مجسمههای برنزی و سرامیکیاش، چه با کتابهایی که نوشته، چه با طرحهایی که برای فرشها کشیده و چه با نقاشیهایش. همه این پیشهها از او هنرمندی چندوجهی ساخته است. مجسمهساز، نقاش، پژوهشگر و مجموعهداری است که در شش دهه فعالیت، رویکرد مشخصی را دنبال کرده و در تمامی آثار او یک عنصر مشترک به چشم میخورد: بازگشت به بنمایههای فرهنگی و بازآفرینی هنر کهن در قالبی مدرنیستی؛ به نحوی که هویت ایرانی بخش جداییناپذیری اثر باشد. این نگرش در دهه ۱۳۴۰ موجب شد تناولی در کنار حسین زندهرودی جزء پایهگذاران جنبشی باشد که کریم امامی نام «سقاخانه» را بر آن نهاد.
«پرویز تناولی: شاعر، قفل، قفس» عنوان نمایشگاهی بزرگ از آثار این هنرمند پیشکسوت ایرانیِ ساکن کاناداست که اول جولای (10 تیر) در موزه هنر ونکوور گشایش یافته است. این نمایشگاه که با نمایشگاهگردانی پانتهآ حقیقی برگزار شده، تا 19 نوامبر 2023 (28 آبان 1402) به تماشا خواهد بود. در این نمایشگاه بیش از صد اثر گرد هم آمده است که نمایانگر شش دهه فعالیت هنری این چهره درخشان و جریانسازِ هنر معاصر ایران است و گستره کامل فعالیت او را از مجسمهسازی و نقاشی تا چاپ و مجموعه رسانههای ترکیبی در بر میگیرد. با وجود دوران طولانی کار و خلق آثار متعدد، مجسمههای تناولی را میتوان در چند گروه مشخص دستهبندی کرد: عُشاق، شاعر، هیچ، دیوارها، شیرها، پرندگان، دستها و قفلها. تناولی را «شاعر مجسمهها» نامیدهاند؛ چراکه در زمینه مجسمهسازی به معادلهای بصری برای مضامین ادبی و داستانهای غنایی و عاشقانه تاریخ ایران دست یافته است. روحیه جستوجوگر تناولی از همان جوانی سبب شد تا خیلی زود در کنار خلق آثار هنری، به کار گردآوری و پژوهش درباره هنرهای صناعی و عامیانه ایران نیز اهتمام ورزد و در این رهگذر با انواع هنرهای قدیمه و تکنیکهای سنتی در کار صنایعدستی آشنا شد که بعدها در مجسمههایش بازتاب یافتند.
فرهاد، شخصیت محوری آثار تناولی است. فرهاد بهعنوان اولین مجسمهساز ایران به کندن بیستون پرداخت، و عمل فرهاد، لرزهای بود بر تن تناولی، که آن را به صورت انتزاعیترین تکه تاریخ در خود احساس کرد. ایده اولیه مجموعه شاعر، وامدار شخصیت اسطورهای فرهاد بود که در ادامه هنرمند به مفهوم کلی شاعر توجه کرد. شاعران تناولی با متریال و در ابعاد گوناگونی ساخته شدهاند؛ گاه از سرامیک، گاهی از مس و آهن، گاهی از فایبرگلاس و زمانی از برنز. شاعران تناولی فرم ساده و تعریفشدهای ندارند و به کارهای مختلف مشغولاند که هویت آنها را مدام با معنایی نو بازتعریف میکند: گاهی آرام و ساکت ایستادهاند، زمانی در کنار دلداده خود، به هیئت عشاق درمیآیند؛ گاهی با پرنده ترکیب میشوند، بعضی اوقات در قفس دل میپیچند، گاهی کلید در دست میگیرند و زمانی هم خود کلید میشوند. گاهی نیز همچون دیواری یادمانی، خاطره عشق را در یک مکعب جای میدهند.
پرویز تناولی یکی از چهار چهرهای است که سال ۲۰۲۱ جایزه «تغییردهنده بازی هنر آسیا» را دریافت کرد. او افزون بر 30 سال است که بین ونکوور و تهران در رفت و آمد است و در عین حال موزه او نیز در تهران، فعال و دایر است. گفتوگویمان را با او میخوانید.
تمرکز این نمایشگاه بر «شاعر، قفل، قفس» است؛ درحالیکه در دوران طولانی فعالیت شما، مجموعههایی همچون هیچها، دیوارها، شیرها، پرندگان، دستها و... هم وجود دارد. اما سؤال اینجاست: چرا شاعر را در کنار قفل و قفس قرار دادید؟
اگر میخواستیم از هر سری کار چند نمونه بگذاریم، به فضای بسیار فراختری نیاز بود. اگر یادتان باشد، نمایشگاه «پرویز تناولی و شیرهای ایران» که در سال 2017 در تهران برگزار شد، کل فضای موزه هنرهای معاصر تهران را اشغال کرد. در نمایشگاه فعلی با اینکه صد و خردهای کار چیده شده، کل طبقه همکف موزه را اشغال کرده است. ضمنا چیدمانهای شلوغ مطلوب موزهها نیست و گاه در روی یک دیوار بلند، تنها یک کار گذاشته میشود.
مجموعه «شاعر»، خودنگاره (سلفپرتره) شماست. چقدر با این تعبیر موافقید؟
در متن کوتاه خود بر این نمایشگاه، نوشتهام که من دوست داشتم شاعر باشم، اما یک مجسمهساز شدم. هرچند مجسمههای من نوعی شعر هستند و من شعرم را بر سطح مجسمه مینویسم. با این حال شخصیت شاعر به یک مفهوم کلی میپردازد و به فرد خاصی اشاره ندارد. شاعر، در این آثار میتواند مربوط به گذشته یا معاصر باشد؛ در واقع مجسمههایی که اسمشان را شاعر میگذارم با توجه به زندگی، کاراکتر و روحیه شاعر ساخته شدهاند. در این میان شخصیتهایی مانند فرهاد کوهکن که به نوعی او را نیز شاعر میدانم وجود دارند. فرهاد، یک حقیقت تاریخی است که من به آن پیوستهام. این پیوستگی یعنی علاقهداشتن؛ و اگر نه میشد گسست.
شما را «شاعر مجسمهها» لقب دادهاند. چقدر این تعبیر را درباره خودتان دقیق میدانید؟
شاید این ناشی از علاقهام به شعر باشد. از دیرباز و شاید از همان اول کارم شعر و شاعر را مبنای کارم قرار دادم. عشق ویژهای که به فرهاد داشتم، یکی از دلایل این کار بود. مسئله اصلی، تبدیل وجود به معناست، با وجودآنکه از فرهاد مجسمهای باقی نمانده بود؛ اما من او را بزرگترین مجسمهساز میدانستم. او دانسته یا ندانسته عمرش را صرف ساخت «عبث» کرد.
چیزی را که نظامی در خیالش از گنجه یا فردوسی از توس انتظار داشتند و در خیال پرورانده بودند، شما در بیستون پیدا کردید...
پیش از این گفتهام که خود را از دودمان فرهاد میدانم و او را قهرمان ایدئالهای خویش. او مجسمهساز آرمانیِ من بود. افسانههایی که در مورد قدرت و مهارت او در سنگتراشی روایت میشود، خود کافی است تا از میراث او الهام بگیریم. دویست مترمکعب کوهی که فرهاد در بیستون کند تبدیل به معنا شد و از این معنا به شعر ایران ثروت داده است.
قفلها در آثار شما بر پیکر فرهاد، شاعر، بلبل، قفس و حتی هیچهای انداموار زده شدهاند. گاهی نیز دیوار را از بالا و پایین محصور کردهاند. از نگرهای عرفانی میتوانند نمادی از بستهشدن و به عزلت نشستن باشند. اما از نگاهی سیاسی اجتماعی، میتوانند اشارهای داشته باشند به محرومکردن سوژه از عشق و آزادی. اصولا تا چه حد با خوانش عرفانیِ آثار خود موافقید؟
نمیدانم چرا به دیوار قفل میزدم یا به شاعر، زمانی که آنها را میساختم. برای خود تصوری داشتم و حالا نمیتوانم به راحتی بیان کنم.
بپردازیم به نمایشگاه «شاعر، قفل، قفس» و چگونگی شکلگرفتن آن...
بعد از 34 سال اقامت در ونکوور بالاخره به سراغم آمدند! رئیس جدید موزه هنر ونکوور آنتونی کیندل، چندی پس از استقرار اعلام کرد اولین برنامه کاریاش برپایی نمایشگاهی برای من است. ایشان به منزلمان آمد و از تأخیر طولانی در برگزاری نمایشگاهی از آثارم، با تعجب یاد کرد و گفت تصمیم دارد نمایشگاهی که بیشتر، کارهای اولیهام را در بر بگیرد بگذارد. کارهای اولیه من بیشتر حول فرهاد کوهکن بود؛ اما چون کسی او را در آمریکا نمیشناخت، از واژه «شاعر» استفاده کردم. در آن زمان که به قفل علاقه زیادی داشتم و هر روز و در هر فرصتی در اطراف امامزادهها و بازارها در پی قفل بودم و در مجموعه قفلهایم به هر دری میزدم و سینه شاعرانی که میساختم چون قفس بود به آنها قفلی و کلیدی یا چند قفل میزدم.
به هر حال اینچنین بود که نمایشگاه «شاعر، قفل و قفس» شکل گرفت.
رئیس جدید موزه تصمیم به قرضگرفتن این کارها از موزههای مختلف گرفت که اغلب از جنس برنز یا سرامیک هستند. ایشان محبت کرد و بودجه هنگفت آن را نیز تأمین کرد. نکته دیگری که باید عرض کنم این است که اقلیت ایرانی شهر ونکوور بالغ بر 50 هزار نفر میشود. بنر بزرگی که از من در حال کار در کارگاهم گذاشته شده در اصلیترین مرکز شهر ونکوور نصب شده است. همه آن را میبینند و باعث خوشحالی و سرافرازی آنهاست. هنوز چندروزی از نصب این بنر نگذشته که تعداد زیادی با خانم و بچههایم تماس گرفته و اظهار خشنودی کردهاند.
بازخوردها و نگاهها به این نمایشگاه چگونه بوده است؟
غیرقابل باور بود و تاکنون چنین افتتاحیهای دیده نشده بود. خوشحالی من بیشتر از آن جهت است که اقلیت ایرانیِ مستقر در ونکوور را خوشحال و سربلند خواهد کرد. گفتم که جمعیت ایرانیانِ مستقر در ونکوور به 50 هزار نفر میرسد. در میان این جمعیت، دولتمردانِ بافرهنگ کم نیستند. برخی از آنها مؤسسات موفقی دارند. در اینجا لازم میدانم بگویم که بیشترین رقم از هزینههای نمایشگاه را آقای حسن خسروشاهی و همسر گرامیشان سرکار خانم نزهت خسروشاهى (دختر مرحوم محمدرحیم ایروانی، بنیانگذار کفش ملی و از بزرگترین کارآفرینهای ایران) تأمین کردند که جا دارد از آنها تشکر کنم. نام دیگر مؤسسات و بنیادها نیز در خبرنامه نمایشگاه آمده است. از همگی این عزیزان نیز سپاسگزارم.