|

داستان عجیب یک بهروز بازخوانی چند دوره از زندگی بهروز افخمی

چهره هفته | داستان عجیب یک بهروز

در حالی که جامعه ایرانی در شوک قتل فجیع داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر بود و جریان اخبار به شکل ویژه‌ای روی این حادثه می‌چرخید، ناگهان مردی در روز بازسازی صحنه قتل مقابل ویلای مقتولین معروف سینمای ایران ایستاد و در حالی که به دوربین خبرنگاران لبخند می‌زد، گفت: «ما آمده‌ایم، اینجا فضا را ببینم تا اگر خواستیم در داستان توصیفی داشته باشیم به واقعیت نزدیک باشد.»

چهره هفته | داستان عجیب یک بهروز

 در حالی که جامعه ایرانی در شوک قتل فجیع داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر بود و جریان اخبار به شکل ویژه‌ای روی این حادثه می‌چرخید، ناگهان مردی در روز بازسازی صحنه قتل مقابل ویلای مقتولین معروف سینمای ایران ایستاد و در حالی که به دوربین خبرنگاران لبخند می‌زد، گفت: «ما آمده‌ایم، اینجا فضا را ببینم تا اگر خواستیم در داستان توصیفی داشته باشیم به واقعیت نزدیک باشد.» او حتی گفت که قصد دارد «به سبک هیچکاک» درباره جنایت داستان بنویسد. آن مرد که آن روز با همسر خود به محل جنایت آمده بود، در مراسم بدرقه و تشییع مهرجویی هم با دوربین حرفه‌ای مشغول فیلم‌برداری بود. این مرد حتی گفته بود: «البته داریم فیلم می‌گیریم باید ببینیم ظرفیت مستندسازی دارد یا نه.» این حضور غریب در محل حادثه جنایتی که ذهن و جان جامعه هنری و هر ایرانی را به خود مشغول کرد، به مذاق خیلی‌ها خوش نیامد و سیل انتقاد و واکنش از این حرکت و حرف‌ها و آن لبخندها در فضای مجازی و رسمی سرازیر شد. اما مرد قصه ما، که از قضا یگانه‌ترین چهره این هفته هم بود، مانند همیشه، با شدیدترین ادبیات ممکن منتقدان را نواخت. همان روزی که اولین تصویر بهروز افخمی مقابل خانه مهرجویی و محمدی‌فر منتشر شد، برای کسانی که این کارگردان سینما را می‌شناختند، این حضور چندان عجیب نبود. اما واکنش او به خنده‌هایش و آنچه منتقدان نوشته بودند چنان تند و تیز بود که گویا بهروز افخمی هم خودش را فراموش کرده است. تبدیل افخمی به چهره این هفته دقیقا برای بازخوانی چند دوره مهم از زندگی مردی است که او را به عنوان کارگردان سینما و تلویزیون، نماینده مجلس ششم، مسئول کمیته‌ تبلیغات ستاد انتخابات مهدی کروبی و مجری برنامه‌های تلویزیونی می‌شناسیم. مردی که می‌توان او را آدم نیمه‌کاره‌ها دانست. مردی که یا کارهای نیمه‌کاره را تمام می‌کند یا کار خود را نیمه‌کاره رها می‌کند. مردی که در طول 35 سال گذشته بارها خود را به صحنه اتفاقات رسانده و گفته که می‌خواهد آنها را به فیلم تبدیل کند؛ و مردی که برای روایت او باید داستان عجیب بهروز افخمی را بازگو کرد. حوصله‌اش‌ سر رفته بود! 22 بهمن 1378 بهروز افخمی که در کنار محمدرضا خاتمی و سهیلا جلودارزاده به حسینیه یزدی‌های شهرری رفته بود، در نشستی با عنوان «انتخابات و تأمین امنیت اجتماعی» شرکت کرد. افخمی یکی از کاندیداهای انتخابات مجلس ششم از سوی جبهه مشارکت بود که بعد از دوم خرداد 1376 و روی کار آمدن دولت اصلاحات نقش کلیدی در سیاست ایرانی بازی می‌کرد. افخمی که آن روزها آدم غیرمعروفی نبود و احتمالا همگان او را با کارگردانی سریال «کوچک جنگلی» (1366) و فیلم «عروس» (1369) به یاد می‌آوردند، در این نشست گفت: «در روزگاری که گویا مسئله جمهوری بودن نظام از یادها رفته و غیرضروری پنداشته می‌شد، حماسه دوم خرداد ‌احیای مفهوم جمهوری اسلامی را با خود به همراه آورد.» او در همین نشست در پاسخ به سؤال خبرنگار ایسنا در مورد تحصن طلاب قم در اعتراض به سیاست‌های فرهنگی کشور هم گفت: «تحصن اخیر قم نوعی جوسازی نابه‌جا و بی‌معنا برای متزلزل کردن موقعیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و پس گرفتن آزادی محدود مطبوعات با عنوان دفاع از روحانیت و شخص آقای مصباح بود که از سوی عده‌ای در حد استاد مطهری تلقی شده‌اند. در صورتی که از لحاظ فکری هیچ شباهتی به شهید مطهری ندارد و در نقطه مقابل ایشان قرار دارد.» افخمی که آن روزها قرار بود نماینده مجلس شود، در فضای پرشور سیاسی بعد از دو خرداد 1376، حتی به محمدتقی مصباح یزدی حمله و به او انتقاد می‌کرد. او که بعدها در مصاحبه‌ای گفته بود 14، 15 سال را در صداوسیما کار کرده، در همین ایام می‌گفت مدیریت صداوسیما به نوعی دچار هرج‌ومرج شده و از همان روزها ایده راه‌اندازی شبکه‌های خصوصی را مطرح می‌کرد: «داشتن تلویزیون تا این اندازه متمرکز و دولتی، اشتباه اصلی است، این قدرت متمرکز و انحصاری‌ باید شکسته شده، به اجزای کوچکتر تقسیم شود و راه‌اندازی شبکه‌های خصوصی در چارچوب قانون اساسی و زیر نظر یک شورای سرپرستی و مرکب از سران سه قوه یکی از راه‌های این انحصارشکنی است.» او با همین دست‌فرمان توانست بعد از فراز و نشیب‌های انتخابات مجلس ششم به عنوان نماینده بیست‌وچهارم از تهران به مجلس راه پیدا کند. اما خیلی زود فرمانی که به عنوان نامزد جبهه مشارکت برگزیده بود را به کنار گذاشت و در فروردین 1379 گفت: «من نمی‌توانم بگویم که کاملا با مواضع جبهه موافقت دارم و تا اندازه‌ای خود را مستقل می‌دانم. این استقلال در تفکر را هم در مجلس حفظ خواهم کرد.» افخمی از همان زمان نشان می‌داد که قرار نیست در چارچوبی بگنجد و مسیر خود را خواهد رفت. اما آنچه افخمی را در مرکز توجه در مجلس قرار داد این حرف‌های او نبود.

افخمی در 29 آذر 1379 پشت تریبون رفت تا نطق خود را در مجلس انجام دهد. نطقی که حتی بازتاب آن به خاطرات این روز سال 1379 اکبر هاشمی رفسنجانی نیز کشیده شده است: « در مجلس امروز آقای بهروز افخمی در مورد آمریکا ستایش‌هایی کرده که مورد اعتراض نمایندگان چپ و راست قرار گرفته است؛ چپ‌ها از ترس متهم شدن و راست‌ها طبق معمول.» موضوع نطق بهروز افخمی نقش گروه‌های فشار در پهنه فرهنگ و سیاست ایران بود اما او در پایان نطق خود حکایتی آورد که بسیار سر و صدا کرد. وی صراحتاً از گرایش نسل جوان ایران به غرب و شکست برنامه‌های فرهنگی جمهوری اسلامی سخن گفت: «چیزی که پهلوانان ما نمی‌دانستند و هیچ کس جرأت نداشت به آنها بگوید این بود که در این ده سال اکثریت کودکان، نوجوانان و جوانان مملکت یعنی نسلی که بنا بود از تهاجم فرهنگی در امان بماند و اولین محصول انقلاب باشد، اوقات فراغت را چگونه می‌گذراند. اکنون من برای زیرساخت‌هایی که هیچ وقت به وجود نیامد، حسرت نمی‌خورم و حتی برای صدها هزار نفری که می‌توانستند در گوشه‌ای از فعالیت‌های مربوط به تولیدات فرهنگی و هنری کشور مشغول کار باشند و امروز بیکار به آینده مبهم چشم دوخته‌اند و صدها هزار نفری که در سال‌های آینده به آنان اضافه خواهد شد، متأسف نیستم، ولی برای فرزندان خود که می‌باید نگران باشم. پسر دوازده ساله‌ای دارم که از یکی دو سال پیش، پاپیچم شده که برویم آمریکا و در آنجا زندگی کنیم. اوایل به روی خودم نمی‌آوردم و به شوخی می‌گذراندم، اما به تدریج ملتفت شدم که همه فرزندانم با او موافق هستند الا اینکه جرأت ابراز ندارند. پسرم این روزها می‌گوید، چرا نماینده مجلس شده‌ای که مجبور شویم چهار سال دیگر در ایران بمانیم. چند روز پیش بی‌طاقت شدم و با لحنی جدی و کنجکاو از او پرسیدم چرا می‌خواهی به آمریکا برویم؟ جواب داد، برای اینکه اصل همه چیز آنجاست.» افخمی چنان مورد هجوم و حرف‌های نمایندگان دو جناح قرار گرفته بود که شاید خود نیز فکرش را نمی‌کرد. او گفته بود وضع فرهنگی کشور طوری است که حتی نمی‌تواند فرزندش را راضی کند. بعد از آن هم مهدی کروبی رئیس مجلس ششم وارد شد و به نوعی قضیه را ختم به خیر کرد. شاید به همین دلیل هم بود که او در سال‌های بعد به سمت تیم مهدی کروبی چرخید. چرخشی که در دو انتخابات ریاست‌جمهوری بعدی ایران در سال‌های 1384 و 1388 نیز ادامه داشت. حسین کروبی فرزند مهدی کروبی در خرداد 1384 درباره این هم‌نشینی می‌گوید: «افخمی توسط حزب مشارکت در مجلس ششم وارد شد اما بعد از چند ماه چون شخصی واقع‌بین بود کاملا از لحاظ فکری تغییر جهت داد. افخمی یک رابطه عاطفی و فکری با پدرم دارد. حدود 8 ماه پیش بود که به من گفت برای انتخابات با تمام توان در خدمت آقای کروبی خواهم بود و هر کاری باشد انجام می‌دهم.» افخمی دو فیلم تبلیغاتی در این سال‌ها برای کروبی ساخت و به صورت جدی در کنار او بحث راه‌اندازی یک شبکه تلویزیونی ماهواره‌ای به نام شبکه صبا را نیز مطرح کرد. بعد از انتخابات سال 1384 حتی افخمی اعلام کرد که از شب یلدا شبکه صبا با یک جدول دیدنی شروع به کار می‌کند اما وقتی دوم دی از راه رسید، خود او پایان فعالیت این شبکه را به دلیل سنگ‌اندازی‌های صداوسیما اعلام کرد. افخمی احتمالا بعد از رخدادهای سال 1388 بود که تصمیم گرفت از ایران برود و مدتی را در کانادا زندگی کند و فیلم بسازد. گویا او همان رویای پسرش را زندگی کرده بود. افخمی یکی از نمایندگان مجلس ششم بود که از سوی حزب مشارکت در لیست قرار داده شد اما به تدریج و با ورود به مجلس از این حزب فاصله گرفت. او در پایان آن مجلس پر از حادثه نه تنها برای شرکت در انتخابات دوره بعدی ثبت‌نام نکرد بلکه جز منتقدان جدی تحصن نمایندگان معترض به رد صلاحیت‌های شورای نگهبان هم بود. افخمی خود درباره این دوره زندگی‌اش می‌گوید که بعد از یکسال خسته شده بود و ترجیح می‌داد فیلم بسازد: «برای من تجربه‌ چندان جذابی نبود و در همان یک سال اول تنوع خود را از دست داد. البته تصور و انتظاری هم نداشتم که مجلس جای خیلی پیچیده‌ای باشد و جذابیت‌هایی داشته باشد و اتفاقات فوق‌العاده‌ای در آن بیفتد. اما از آن چیزی هم که من فکر می‌کردم کم‌ تحرک‌تر و کم حادثه‌تر بوده.» محصول این خستگی پدیده مهم پایان دهه ۱۳۷۰ یعنی «شوکران» بود. فیلم‌ساز نیمه‌کاره‌ها بهروز افخمی را در عرصه سینما و تلویزیون با اولین سریالی که ساخت یعنی «کوچک جنگلی» به یاد می‌آورند. سریالی که قرار بود ناصر تقوایی آن را بسازد و همه چیز هم برای آن آماده بود اما ماجرا به سوی دیگری رفت. تقوایی نتوانست این سریال را بسازد اما صداوسیما قصد نداشت پروژه را رها کند. اینجاست که «مدیر وقت فیلم و سریال شبکه یک» از راه رسید و پروژه را به دست گرفت. ناصر تقوایی درباره چگونگی ساخته شدن «کوچک جنگلی» توسط بهروز افخمی می‌گوید: «کسی من را از ساخت این سریال کنار نگذاشت و بیرون نکرد.

 

من خودم آمدم بیرون و سریال هم مدت‌ها معطل من بود. تصمیم داشتم سر سریال نروم ... خود آقای افخمی (مدیر وقت گروه فیلم و سریال شبکه یک) سه جلسه آمد خانه من التماس که برو با هاشمی (محمد هاشمی رئیس وقت سازمان صداوسیما) صحبت کن که من جانشین تو شوم و کار را به کارگردان دیگری ندهند.» افخمی در سال‌های دهه ۷۰ که برای او با «عروس» شروع و با «شوکران» تمام شد، پروژه زمین‌مانده دیگری را هم به دست گرفت. مرحوم علی حاتمی ۵۰ دقیقه از فیلم «تختی» را ساخته بود که اجل مهلتش نداد. دوباره افخمی از راه رسید و این بار با تغییر فیلم‌نامه و در انداختن ماجرایی تازه فیلم خود را با موضوع علت مرگ تختی ساخت. خود افخمی درباره این فعل و انفعال گفته است: «مدتی از شروع فیلم‌برداری «عقرب» گذشته بود که خبر ناگوار رسید. چند روز بعد از من خواستند که ادامه‌ کار را بر عهده بگیرم، این بار جواب منفی دادم و توصیه کردم که اصلا بهتر است فیلم «پهلوان» به احترام علی حاتمی تعطیل شود و برای همیشه مسکوت بماند. می‌دانستم که تحت تأثیر احساساتم هستم. پنجاه روز بعد، پیشنهاد ادامه کارگردانی فیلم پهلوان دوباره به سوی من برگشت. دیگر احساساتی نبودم. مثل یک صنعت‌گر به اتمام مابقی کار فکر کردم و ...» او بعد از «شوکران» و «گاوخونی» تا همین سال‌های پایانی دهه 1390 پا در هر پروژه‌ای گذاشت آن را نیمه‌کاره رها کرد. از سال 1383 شروع به ساخت فیلم «فرزند صبح» که درباره امام خمینی بود کرد اما به هزاران دلیل هنوز این فیلم رنگ پرده را به خود ندیده است. جالب بود که افخمی در میانه فیلم‌برداری تصمیم گرفت پروژه را متوقف کند تا بازیگر سه ساله نقش کودکی امام، ۷ ساله شود! هر چند که فیلم‌برداری «فرزند صبح» سال 1386 به پایان رسید اما مشکلات بین افخمی و تهیه‌کننده تا جایی پیش رفت که دیگر چاره‌ای برای تهیه‌کننده باقی نماند تا فیلم را در جشنواره فیلم فجر اکران کند. بعدا او درباره فیلم «سن پطرزبورگ» هم همین رویه را در پیش گرفت و فیلم را نیمه‌کاره رها کرد و گفته شده که پیمان قاسم‌خانی آن را به اتمام رسانده است. حمید اعتباریان، تهیه‌کننده این فیلم، درباره افخمی گفته بود: «هرچند او من را خیلی اذیت کرد، اما فیلم خیلی خوبی ساخت. همچنین پیمان قاسم خانی نقش موثری در به سر انجام رسیدن این فیلم داشت؛ هم نوشت، هم بازی کرد و هم تمام کرد و تا آخرین لحظه با من بود.» افخمی بعدا چند فیلم دیگر هم ساخت تا اینکه در سال 1400 و بعد از اینکه گفت فیلم «فرزند صبح» مورد تأیید او آماده اکران است، اعلام کرد که دیگر هرگز فیلم نخواهد ساخت. افخمی گفته بود تصمیم گرفته است با همین فیلم از فیلم‌سازی در سینمای ایران خداحافظی کند، چرا که معتقد است سینما دیگر نمی‌تواند دوران‌ساز باشد! او در همه آن‌ سال‌ها - و این سال‌ها! -بارها اعلام کرده که از سینما خسته شده و سینما در ایران تمام شده است. اما این وعده‌ها همواره با فیلم تازه‌ای همراه شده است. او به تازگی فیلم «صبح اعدام» و حتی سریال «رعد و برق» را هم برای شبکه ۵ ساخته که سرنوشت آن هم مانند «فرزند صبح» و خود افخمی کلا نامشخص است. کلکسیون وعده‌ها آنانی که از حضور افخمی سر صحنه قتل داریوش مهرجویی و وحیده‌محمدی‌فر تعجب کردند، سابقه افخمی را در دادن وعده‌های سربزنگاه‌های تاریخی نمی‌شناشند. آقای افخمی از این وعده‌ها که درباره حوادث مهم تاریخ معاصر فیلم می‌سازد کم نداده است. وعده‌هایی که در گذر زمان فراموش می‌شوند و گویا اعلام آنها هم هیچ مالیاتی ندارد. از قضا این وعده‌ها تنها برای کارکرد لحظه‌ اعلام شدن مفید است و جو رسانه‌ای احتمالی که پیرامون آن ایجاد می‌شود. به همین دلیل هم حضور افخمی سر صحنه قتل مهرجویی و محمدی‌فر را نباید چندان جدی گرفت. بهروز افخمی اسفند 1378 و بعد از ترور سعید حجاریان وعده داده بود که مستندی درباره او خواهد ساخت. به جملات افخمی درباره حجاریان توجه کنید: «حجاریان شخصیتی است که هیچ تظاهری نداشت او نه بدنبال شهرت بود و نه به شجاعت تظاهر می‌کرد. تا لحظه‌ای که مورد سوءقصد قرار گرفت، همچون یک سرباز گمنام، بیشترین تأثیر را با کمترین خودنمایی به وجود آورد.» او در فروردین 1379 روی این ماجرا تاکید کرد: «فیلم زندگی سعید حجاریان را به صورت مستند خواهم ساخت تا شخصیت او بهتر شناخته شود و سرگذشت و تاریخ زندگی و مبارزات ایشان در جریان انقلاب را در این فیلم ثبت کنم. هنوز کار فیلم‌برداری را آغاز نکرده‌ام ولی به عنوان یک کار مستند از فیلمهای اخیر استفاده خواهم کرد.» او در سال 1379 گفته بود که می‌خواهد فیلمی درباره سینمای جنگ بسازد اما چون کارگردانی گران است کسی با او فیلم نمی‌سازد. بعدا افخمی وعده داد که می‌خواهد «قیصر» مسعود کیمیایی را بازسازی کند. اما یکی از جذاب‌ترین وعده‌های افخمی درباره ساخت فیلمی طنز درباره قتل‌های زنجیره‌ای با فیلم‌نامه‌ای از ابراهیم نبوی بود.

فیلمی که افخمی بعدا گفت به دلیل ترور حجاریان آن را فعلا نمی‌سازد: «فیلم‌نامه‌ای از سید ابراهیم نبوی بر اساس طرح کوتاهی از من با درونمایه یک طنز سیاه آماده است. اما به علت تغییر فضای سیاسی با ترور سعید حجاریان، فکر می‌کنم مردم جدی‌تر از آن به موضوع فکر می‌کنند تا نگاه کردن به یک فیلم کمدی. در نتیجه ما هم فعلا دست نگه داشته‌ایم.» اشاره هم کردیم که آقای افخمی وعده تلویزیون ماهواره‌ای هم داده بود که آن هم به جایی نرسید. او بعدها گفت که می‌خواهد فیلمی درباره حصر آبادان بسازد اما آن هم وعده بود. حتی او زمانی از ساختن فیلم مستندی درباره‌ تاریخ انقلاب اسلامی برای شبکه العربیه خبر داده بود. افخمی از آن دست آدم‌هایی است که در زمانه‌ای که همه از تلویزیون می‌رفتند تصمیم گرفت اجرای برنامه هفت را بر عهده بگیرد و از اول هم گفت که رویکردش بی‌طرفانه نخواهد بود. او در این برنامه به هر کسی که شد حمله کرد؛ مثلا درباره جشنواره کن بعد از جوایز «فروشنده» اصغر فرهادی گفت که جشنواره دگرباشان است. حالا بماند که او خود با «گاوخونی» در جشنواره کن پنجاه‌وهفتم شرکت کرده بود و حتی فیلم «ته دنیا» را هم در کن با بازی بهرام رادان ساخته بود که آن هم در نهایت هیچ‌گاه تکمیل نشد. افخمی در «هفت» رویکرد سیاسی خود را هم به تدریج تغییر داد و اکنون می‌توان گفت که بعد از 35 سال، نامزد حزب مشارکت در انتخابات مجلس ششم چنان از سوی رسانه‌های اصولگرا حمایت می‌شود که حتی حرف‌هایش بعد از خنده در مقابل ویلای مهرجویی هم آنجا بازتاب گسترده‌ای پیدا می‌کند. داستان عجیب بهروز افخمی اما احتمالا همچنان هم ادامه خواهد داشت. چرا که او دوست دارد چنین باشد و البته از این درگیری‌ها هم استقبال می‌کند. مردی که حوصله‌اش از مجلس سر رفته بود، به پروژه‌های نیمه‌کاره مانده چهره‌های شهیر سینمای ایران علاقه داشت در حالی که پروژه‌های خود را نیمه‌تمام رها می‌کرد و سربزنگاه‌ها از راه می‌رسید تا فیلم بسازد، همواره می‌خواهد در صحنه باشد و چه چیزی برای او بهتر از اینکه کسانی به خاطر خنده‌هایش از او انتقاد کنند. گویی افخمی در هر صورت مسیر خویش را پیدا می‌کند.