معرفی فیلم قاتلان ماه گل اثر مارتین اسکورسیزی
چشم بسته در مسلخ
قاتلان ماه گل، فیلم اخیر اسکورسیزی، با داستان مردان فاسد و خشنی که نیم قرن بررسی کرده، همخوانی دارد. او در این فیلم از یک داستان واقعی هولناک استفاده میکند تا نشان دهد که دستان کشورش تا چه حد به خون آغشته است.
قاتلان ماه گل، فیلم سه ساعت و نیمه اخیر اسکورسیزی، شبیه فیلمهای مهم دیگرش است. با اینکه او از فضای گانگستری فاصله گرفته اما سراغ شیفتگی همیشگیاش، مفهوم قدرت، به سبک خودش رفته. توجه به افراد حاشیهای و امربر به جای پرداختن به سرشاخههای ماجرا که کاملاً با داستان مردان فاسد و خشنی که نیم قرن بررسی کرده، همخوانی دارد. او در این فیلم از یک داستان واقعی هولناک استفاده میکند تا نشان دهد که دستان کشورش تا چه حد به خون آغشته است.
قاتلان ماه گل، اقتباس استادانه اسکورسیزی از کتاب غیرداستانی معروف دیوید گرن است که دی کاپریو سالها قبل پیشنهاد ساختش را داد. خودش هم نقش ارنست برادرزاده کمهوش ویلیام هیل معروف، با بازی رابرت دنیرو را پذیرفت. شخصیتی که در نسخه ابتدایی فیلمنامه کمرنگتر بود و با عوض شدن زاویه دید جان و وزن بیشتری گرفت.
داستان واقعی و اصلی فیلم که دانستنش به درک قصه کمک میکند، ماجرا کشتار پیدرپی بومیهای اوسیج در اوایل دهه ۱۹۲۰ است. غیرسفیدهای شهر گری هورس ایالت اوکلاهاما به شکل مشکوکی میمیرند تا ثروتشان به سفیدها برسد. سرنوشت عجیب این مردم تبعیدشده و قوانین نژادپرستانه زمینه سوءاستفاده سفیدپوستان را فراهم کرد. قبیله اوسیج پس از محرومیت و ظلم فراوان از زمینهای حاصلخیزشان به منطقهای بایر، کوچانده میشوند؛ اما پس از کشف ذخایر عظیم نفت ورق برمیگردد و آنها تبدیل به مردمی بسیار ثروتمند میشوند. ثروتی که برایشان سرنوشتی شوم به همراه داشت. سودجویان بازگشتند تا بار دیگر جیبشان را خالی کنند.
فیلم اسکورسیزی وقتی آغاز میشود که سفیدپوستان وارد شهر شدهاند و روشهای تازهای برای نابودی اوسیجها پیدا کردهاند. ازدواج با زنان بومی و بالا کشیدن اموالشان. مردم بومی با دلایل متفاوت پیش از ۵۰ سالگی میمیرند. همه این اطلاعات در دقایق ابتدایی به مخاطب داده میشود. با عبور سریع از کل داستان، اسکورسیزی هدف دیگری دارد. نمیخواهد فیلمش به قصه شکلگیری افبیآی تبدیل شود. او قصد دارد از مقاله شخصی خودش رونمایی کند. فیلمی خارقالعاده با بودجه دویست میلیون دلاری اما عمیقاً شخصی.
اسکورسیزی ابتدا با رویکرد نویسنده کتاب، وارد قصه میشود و به همراه «اریک راث» نسخهای از فیلمنامه آماده میکند. پس از پایان فیلمنامه آنچه باید پیش نیامده. به همین دلیل اسکورسیزی و تیمش تصمیم میگیرند، جای پرداختن به روند علت و معلولی داستان که منجر به افشای عامل قتلها میشود، از طریق رابطه ارنست و مالی به قصه ورود کنند تا رنج مردم اوسیج محوریت بیشتری داشته باشد. این همان انتخاب و چرخشی است که فیلم را متفاوت میکند.
یکی از دردسرهای رایج تماشای فیلمهای اقتباس شده از کتاب، خلاصه کردن اجتنابناپذیر مطالب منبع است. خواندن یک کتاب چند صد صفحهای ساعتها بیشتر از تماشای یک فیلم طول میکشد. اغلب، میتوان فشردهسازی و شکافهای یک اقتباس را بدون خواندن کتاب حس کرد. فیلم جدید اسکورسیزی بسیار طولانی است - سه ساعت و بیستوشش دقیقه - اما حتی این مدت هرگز نمیتواند انبوه حوادثی را که دیوید گران در کتاب جذاب و هولناکش ارائه میدهد، در برگیرد. اسکورسیزی با یک حرکت نبوغآمیز از این معضل فرار میکند و به چیزی که حتی تحقیقات گسترده گران نیز نتوانسته است روشن کند، میپردازد: رابطه مالی و ارنست چگونه بود؟ به لطف این تغییر فیلمنامه به جای متراکمسازی به پرکردن شکاف تاریخی با استفاده از تخیل تبدیل شد.
با ورود ارنست به شهر فیلم هم آغاز میشود. جو دیوانهوار محیط با دوربینی که همهجا میچرخد، نمایش داده میشود. ارنست تازه از ارتش خارج شده و برای پیدا کردن شغلی که نیاز به فعالیت بدنی نداشته باشد به شهر آمده. او وارد خانه عموی مرفهاش ویلیام کینگ هیل میشود. مردی که ترجیح میدهد او را «کینگ» خطاب کنند. هیل خیلی زود میفهمد میتواند از برادرزاده مطیع و البته خوش بر و رویش برای تکمیل نقشه استفاده کند؛ بنابراین او را هم وارد طرح پولسازیاش میکند. نقشه کینگ ازدواج ارنست با مالی یکی از ثروتمندان و سهامداران اصلی اوسیج است. ویلیام کینگ هیل که یکی از شخصیتهای محوری قتلهای اوسیح بود، خودش را متحد مردم منطقه نشان میداد و با لبخند به مردم منطقه قتل میفروخت. این نقش پیچیده هرگز تکمیل نمیشد مگر با حضور رابرت دنیرو و شیوه جذاب برخوردش.
لیلی گلادستون در نقش مالی هم قلب فیلم است. او که پیش از این به خاطر بازی در فیلم «برخی زنان» «کلی رایکارد» تحسین شده بود، توانسته ارائهای فوقالعاده در قاتلان ماه گل داشته باشد و تبدیل به نقطه سکون در قابی وحشی و پرهیاهو شود. خونسردی و قدرت آرام او روحیه همقبیلههایش را تداعی میکند و به این باور که چطور زنی همچون او جذب مردی؛ مانند ارنست میشود، کمک میکند. گلادستون و دی کاپریو موفق میشوند، مخاطب را متقاعد کنند که ارتباطشان چیزی بیشتر از یک ازدواج مصلحتی است.
اسکورسیزی در بخش انتهایی فیلم درست زمانی که فکر میکنید قرار است به موضوع آشنای تحقیقات جنایی بپردازید، از آخرین سورپرایز و تیزبینیاش رونمایی میکند. در یک صحنه جسارتآمیز که شامل تصویر کوتاهی از خودش است. او در نقشی کوچک اما حیاتی و چیزی بیشتر از چشم هیچکاکی تریبون به دست میگیرد و به این نکته اشاره میکند که این فقط زمین و منابع نیست که از مردم بومی آمریکا غارت شده است، بلکه فرهنگ و داستانهای آنها نیز به غارت رفته است. ازجمله همین داستان.
مارتین اسکورسیزی که پرترههای هولناک زیادی از جنایت، ثروت، خانواده، عشق، برادری، خشونت و رستگاری در کارنامهای دارد در این اثر درخشان هم با همکاران قدیمی، لئوناردو دی کاپریو و رابرت دنیرو بیانیهای پرقدرتتر ارائه میدهد. فیلمی که درباره دهها قتل حرف میزند. تصاویر دلخراشی از کالبدشکافی و تکه شدن بدن آدمها دارد؛ اما درعینحال تلاش میکند از احساساتی کردن مخاطب دور باشد تا مبادا احساسات مانع درک عمق جنایت رخ داده شود. به همین دلیل شاید پیش از تماشای به نظر برسد سه ساعت و نیم فیلم، برای گفتن داستان ظلمهایی که بر مردم بومی رفت، بسیار طولانی باشد؛ اما بعد از تماشای فیلم. متوجه میشویم سه ساعت و نیم زمان بسیار کمی برای بیان کشتار سیستماتیک یک تمدن است.