در حاشیه روند بررسی کتاب شعر استاد شفیعی کدکنی
آیا ارشاد است؟
در ماههای اخیر کتابی با عنوان «دود دل بر سر قلم» نوشته محمد بقایی (ماکان) از سوی انتشارات تهران به بازار کتاب عرضه شده که موارد یادشده در یادداشت زیر از جمله شواهدی است که در این کتاب به تفصیل شرح داده شده و نویسنده نتیجه میگیرد که رنجوری بازار کتاب و صنعت نشر از قانون شفا گذشته است.
در ماههای اخیر کتابی با عنوان «دود دل بر سر قلم» نوشته محمد بقایی (ماکان) از سوی انتشارات تهران به بازار کتاب عرضه شده که موارد یادشده در یادداشت زیر از جمله شواهدی است که در این کتاب به تفصیل شرح داده شده و نویسنده نتیجه میگیرد که رنجوری بازار کتاب و صنعت نشر از قانون شفا گذشته است.
در این روزها که حکایت غریب بررسی دفتر شعر استاد شفیعی کدکنی بر سر هر کوی و بازار بر زبانها افتاده، بار دیگر مسئله ممیزی کتابها مورد توجه و نقد اهل قلم قرار گرفته که بیتردید یکی از مهمترین عوامل افت هولانگیز شمارگان کتاب تا حد پنجاه نسخه است. چنین شیوهای البته برای آنان که این الگو را دنبال میکنند، لابد- نه لابد، حتما- به معنای ارشاد است، ولی مفهوم لفظ «ارشاد» در هیچ کتاب لغت به صورتی نیامده که در اداره کتاب یا بهتر گفته باشیم در وزارت ارشاد معنا میشود. این لفظ در تمامی لغتنامهها به معنای «نمایاندن راه درست» است که با هیچ یک از شاخههای متعدد این دستگاه به خصوص اداره کتاب مطابقت ندارد. آیا در این تشکیلات به کتابهایی که برای زبان فارسی زیانآور است و غلطهای فاحش نگارشی یا لغوی دارد تذکری داده میشود؟ آیا برای صدور مجوز چنین کتابهایی دقت کافی اعمال میشود، البته که نمیشود، وگرنه بازار کتاب زیر سیطره کتابهای زرد نمیبود. اداره کتاب در طول دهههای گذشته فقط بر مشتی الفاظ مرسوم در ادبیات داستانی، به خصوص رمانهای غربی به صورتی نامعقول حساسیت نشان داده و بعد فهرست بالابلندی از کلماتی که باید حذف شود به پدیدآورندگان کتاب ارائه داده -آن هم در کاغذهای بینام و نشان- که مواظب احوال خود باشند، ولی در همین سالها برای کتابهایی که مخرب وحدت ملی و حتی تمامیت ارضی کشور بودهاند مجوز انتشار صادر میکند؛ کتابهایی که در آنها گفته میشود زبان فارسی باید زبان دوم کشور دانسته شود، یا به چند کتاب که در توجیه تفکر پیشهوری است اجازه چاپ میدهد. شگفت اینکه وقتی در زمان انتشار چنین کتابهایی خبرنگاری از وزیر وقت ارشاد میپرسد از چه رو به این نوشتهها که به مهمترین عناصر هویت ایرانی لطمه میزنند، اجازه چاپ داده میشود، این پاسخ حیرتآور را میشنود که اینها در کشور ما نشانه آزادی بیان است! یعنی تحقیر ارزشهای بنیادی که ضربهای مهلک به ارکان تمامیت ارضی کشور است در شمار آزادی بیان دانسته میشود. از جمله شواهد دیگری که برای چنین ارشاداتی میتوان ذکر کرد این است که نویسنده ایرانی از منظر اداره کتاب در دولتهای نهم و دهم مجاز نبوده از نام خلیج همیشه فارس در برابر نام تحریفشده آن دفاع کند و برای مثال بنویسد «در زیر تابلویی در فرودگاه دبی که نام تحریفشده خلیج فارس بر آن نقش بسته بود، به رغم خستگی مفرط نشستم» که در نتیجه چنین کتابی تنها در صورتی اجازه نشر مییافت که این بخش حذف شود. یا در کتابی که مربوط به مصر باستان بوده، به مترجم در یکی از همان برگههای بینام و نشان تذکر داده شده که «پرورش خوک در ساحل نیل» بشود «پرورش بز». شگفت این که همه این ایرادات گمراهکننده که به لسان عرب «اضلال» نامیده میشود، زیر عنوان «ارشاد» جای داده شده و شگفتتر اینکه به دنبال چنین ارشاداتی که هر مؤلف و مترجمی شواهد متعدد از آنها در ذهن دارد، نام دین مبین هم بیدرنگ میآید تا پردهای باشد بر رویکردهای ...!
بنابراین اگر «ارشاد» به این معنا رسما پذیرفته شده، ضروری است که مؤلفان کتابهای لغت، یا آنان که پس از این قصد تألیف چنین کتابهایی را دارند در شرح مدخل «ارشاد» بنویسند: ارشاد عبارت است از ممیزی سلیقهای در کار کتاب و انواع شاخههای هنر، بیتفاوتبودن به عناصر سازنده هویت ملی، نادیدهگرفتن و کوچکانگاشتن چهرهها و قلمهای ارجمند، تقلیل حیرتآور شمارگان کتاب، از میان بردن تب و تاب صنعت نشر، توزیع کاغذ میان مطبوعات به میزان سر به زیر بودن، و اختصاص آگهی دولتی به نشریاتی از همان دست که البته هیچ یک از این موارد و دیگر اموری که تحت عنوان «ارشاد» قرار گرفته به هیچ روی با مفهومی که در ذهن جامعه جای گرفته، مطابقت ندارد.