نگاهی به «بیقرار» ساخته سیریل شابلین
فیلمی نامتعارف با سبکی کمابیش تجربی
«بیقرار»، ساخته سیریل شابلین، فضای پرآشوب اروپای دهه ۱۸۷۰ را بررسی میکند؛ دوره شکلگیری جنبش آنارشیستها در اروپا.
حسام نصیری: «بیقرار»، ساخته سیریل شابلین، فضای پرآشوب اروپای دهه ۱۸۷۰ را بررسی میکند؛ دوره شکلگیری جنبش آنارشیستها در اروپا. ماجراهای فیلم در دره یورا در سوئیس میگذرد و اگرچه شخصیت اصلی فیلم پیتر کروپتوکین آنارشیست مشهور روس است؛ اما موتیف و شاید بتوان گفت شخصیت اصلی فیلم ساعت و زمان است. با تأکید بر شخصیت ژوزفین گرابلی، دختر جوان آنارشیستی که در یک کارخانه ساعتسازی کار میکند؛ بنابراین داستان فیلم، اگر واقعا بتوان از چیزی تحت عنوان داستان درباره فیلم «بیقرار» سخن گفت، درباره مسئله زمان، پیوند آن با صنایع ساعتسازی، جنبش آنارشیسم و البته دو شخصیت مهمتر از شخصیتهای دیگر یعنی کروپتوکین و ژوزفین است. «بیقرار» فیلمی بهغایت نامتعارف با سبکی کمابیش تجربی است. فیلم گرچه در ابتدا با تمرکز بر شخصیت کروپتوکین آغاز میشود؛ اما خیلی زود انتظار تماشاگر را وامینهد و به جای تأکید بر شخصیتی آنارشیست بر تنش و تقابل روح سرمایهداری اواخر قرن نوزدهم، با روح آنارشیسم تأکید میگذارد. تقابل میان جهان بهغایت تعینیافته به واسطه زمان و البته ابزاری که آن را نشان میدهد و روح پرجنبوجوش و آزاد اروپای آن دوران. در فیلم گفته میشود که در این شهر، چهار زمان مختلف وجود دارد؛ زمان کلیسا، زمان ایستگاه قطار، زمان کارخانه و زمان تلگرافخانه. یک مکان ثابت در تسخیر چهار زمان مختلف است و البته رقابت آنها برای تبدیلشدن به زمان فرادست؛ زمانی که در نهایت به همه کنشها و رخدادها تعین ببخشد. تناقض میان این زمانها به حدی است که هنگامی که یکی از کارگران براساس زمانِ تلگرافخانه به سر کار میرود، زمانی که با زمان کارخانه متفاوت است، اخراج میشود. اخراج او به دلیل بیاعتنایی به هژمونی زمانِ کارخانه است؛ زمانی که بیش از مابقی زمانها با روح سرمایهداری سازگار است و آنگونه که فیلم در اواخر وعده میدهد، مابقی زمانها چارهای ندارند جز تبعیت از آن زمان و پذیرش هژمونی آن؛ چراکه این زمانی است که منفعت سرمایه را تضمین میکند. زمانی است که قدرت و ابزار بیشتری برای به انقیاد درآوردن فرد دارد. به نحوی که امروزه شاهدیم. زندگی بشر براساس زمان کار تعین مییابد و این زمان کار است که اوقات فرد را در طول روز، هفته، ماه و کلا زندگیاش تقسیم میکند. البته زمان کارخانه ساعتسازی پیوند ناگزیری با زمان ارتش دارد. ارتش بهعنوان بازوی به نظم درآوردن افراد. در خود فضای کارخانه نیز شاهدیم که زمان مسئلهای کلیدی است. سرکارگران با دقتی فراوان بهرهوری کارگران در انجام وظایفشان را اندازه میگیرند. مدتزمان لازم برای کارگذاشتن چرخ بیقراری در ساعت، یعنی همان ابزاری که روند تیکتاک را در ساعت تعیین میکند، بسیار مهم است. کارآمدی کارگران براساس توانایی آنها در کارگذاشتن چرخی در ساعت سنجیده میشود که قرار است کل نظام سرمایه و هژمونی زمان آن بر زندگی فرد را تعیین کند. با این حال در کنار چهار زمان غالب در دره یورا، زمان دیگری هم وجود دارد. زمانی که کروپتوکین آن را نمایندگی میکند. زمانِ آنارشیسم، زمان رهایی از تعینهای دولت. زمانی که رهاییبخش است و به نظارت دولت تن نمیدهد. این نظامی است که کروپتوکین سودای آن را دارد. کروپتوکین بهعنوان یک نقشهبردار به آن منطقه میآید تا از آن منطقه نقشهای تازه ترسیم کند. نقشهای به تعبیر خودش، متفاوت با نقشهای که دولت و شهرداری آن را ترسیم کرده است. درواقع کروپتوکین علاوه بر زمان، میخواهد فضا را هم از نو تعریف کند. کار او قلمروزدایی از قلمروهای قدرت است، چه در ساحت زمان و چه در ساحت فضا. بهعنوان آنارشیستی که خواهان پایاندادن به اقتدار و نظارت دولت بر شئونات زندگی است و رؤیای تکرار کمون پاریس را دارد، قطعا نسبت به پول هم رویکردی آنارشیستی دارد. تلاش آنارشیستها برای به اشتراک گذاشتن پول خود برای همفکران خود در دیگر جاهای اروپا و آمریکا گویای این رویکرد است: همه چیز متعلق به همه است. استفاده خلاقانه آنها از تلگرافخانه برای ارتباطگرفتن با همفکران خود در سراسر جهان، خیلی زود مورد توجه رئیس کارخانه ساعتسازی قرار میگیرد، برای کسب سود و منفعت بیشتر. کنایهای به توانایی سرمایهداری در درونیکردن راهبردهای خلاقه سیاسی مخالفان خود؛ اما جدا از مضمون جذاب فیلم آنچه «بیقرار» را به فیلمی درخور و تحسینبرانگیز تبدیل میکند، زیباییشناسی نامتعارف آن است. دوربین در بخشهای زیادی از فیلم نقش یک ناظر را دارد؛ نقش ناظری تاریخی که بیآنکه از قواعد و اصول روایتی پایه و معیار تبعیت کند، روشی نامتعارف و غریب را پی میگیرد. انسانها صرفا عضوی از محیط و فضا هستند و دوربین هیچ علاقهای برای برکشیدن جایگاه شخصیتها نسبت به محیط و حتی آدمهای دیگر ندارد. به جای استفاده از الگوی نمای معرف و سپس برشخوردن به نمای متوسط یا نزدیک شخصیتها، الگویی کمابیش رایج در سینمای روایتی، عمده نماهای فیلم، نمای معرف باقی میمانند و ما شاهد گفتوگوی شخصیتها در همین وضعیت هستیم؛ وضعیتی که حتی سیاهیلشکرها به مفهوم رایج در جلوی قاباند و شخصیتهای اصلی در پسزمینه به گفتوگویشان ادامه میدهند. این واسازی خلاقانه از «الگوی نمای معرف- نمای نزدیک» باعث شده که در کل فیلم فضا جایگاه مهمتری پیدا کند. حتی اگر هنگامی که فیلم گفتوگوی کروپتوکین با شخصیتی دیگر را روایت میکند، بههیچوجه جایگاه او را در روایت زیباشناسانهاش برنمیکشد. او هم صرفا آدمی است در دلِ فضا و در کنار شخصیتهایی دیگر، بیهیچ برتری نسبت به رهگذران. آنارشیسم رهاییبخش آن دوره که آرمان برابری انسانها را در سر میپروراند، در زیباشناسی روایتی فیلم کاملا تجسم یافته است. پروتاگونیست، برای شابلین به معنای تقدیس فردگرایی وجود ندارد. پروتاگونیست خودِ محیط، کارگران و مبارزان عدالتطلب گمنام در آن دوران است. این فریب تاریخ است که آنارشیسم را به اندیشهها و افکار چند شخصیت مهم و ازجمله کروپتوکین تقلیل میدهد. آنارشیسم راستین همان مردمان گمناماند که همه چیزشان را با برادران و خواهران خویش تقسیم میکردند. و زیباییشناسی شابلین دقیقا نقطه مقابل رویکرد فردگرایانه غالب در تاریخ است: استفاده از بازیگران غیرحرفهای و حتی ساکنان آن منطقه نیز در همین راستاست. اولویت محیط، فضا، حال و هوا و زمان بر شخصیتها و فرد بهعنوان قهرمان تاریخ. اما کروپتوکین چه کسی بود؟ او که نامی پرابهت در تاریخ اروپای قرن نوزدهم داشت؛ با ایدهها و افکاری انقلابی و رهاییبخش. پیتر کروپتوکین متولد ۱۸۴۲ در مسکو است. او جغرافیدانی برجسته بود که به خاطر عقاید سیاسیاش در روسیه به زندان افتاد. از روسیه گریخت و به سوئیس رفت. ماجراهای فیلم درواقع آغاز حضورش در سوئیس است. در دوران تبعید کتابهایی درباره جغرافیا و آنارشیسم نوشت. هنگام تبعید در فرانسه هم به زندان افتاد و پس از انقلاب ۱۹۱۷ توانست به موطنش بازگردد؛ اگرچه خیلی زود از منش و مشی بلشویکها هم ناامید شد. او طرفدار نوعی جامعه کمونیستی مرکز زدوده بود. زندگی ۷۸سالهاش پربار بود و تا هنگام مرگش در سال ۱۹۲۱ از مخالفخوانی و نقد صریح سازوکار دولتها دست نکشید. باوجوداین شابلین، فیلمساز سوئیسی که «بیقرار» دومین کار اوست، در این فیلم نکوشیده فیلمی زندگینامهای از این شخصیت بیقرار تاریخ ارائه دهد. درواقع فیلم بسیار نزدیک است به روح ایدهها و افکار کروپتوکین که مخالف سرسخت فردگرایی بود و تاریخ را نه براساس نقش استثنائی و معجزهگون افراد بزرگ؛ بلکه براساس کوشش و مبارزات پیوسته مردمان گمنام قرائت میکرد. پس بیجهت نیست که در «بیقرار» شاهد تصویری قهرمانگونه، مبارز یا استثنائی از کروپتوکین نیستیم. او مردی بود که سودای خلق فضا و زمانی شخصی را داشت، فضا و زمانی فارغ از مداخله دولت و سرمایه. و شاید سکانس پایانی فیلم در جنگل، یعنی سفر با پای پیاده کروپتوکین و ژوزفین برای رسیدن به شهری دیگر، گویای دستیابی او به زمان و فضای شخصیاش باشد؛ لحظهای که او بینیاز به قطبنمای افسر نظامی و ساعتِ کارخانه ساعتسازی موفق میشود زمان رهاییبخش خویش را بیابد؛ زمانی که در آن عشق جلوهگر میشود. عشق میان کروپتوکین و ژوزفین، با تأکید دوربین شابلین بر ساعتی آویخته از درخت؛ عشقی بینیاز به راهنمای قطبنما و ساعت.