|

آرزوی اکتای براهنی چیست؟

اکتای براهنی از مردمی که پس از دیدن فیلم پیرپسر او را تشویق کردند، سپاسگزاری کرد و از آرزویش برای اکران فیلم در ایران گفت.

آرزوی اکتای براهنی چیست؟

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق، فیلم پیرپسر به کارگردانی اکتای براهنی در سانس ویژه جشنواره اکران شده و تماشاگران از آن ابراز رضایت کرده‌اند. کارگردان فیلم نیز در متنی از این تشویق‌ها قدردانی کرده و  آرزو کرده که فیلم با مردم ایران ببیند.

او در این متن نوشته است:

«این روزها روی هوا راه می‌روم و حالا دارم می‌فهمم که آن کودکی که به حرف معلمش گوش می‌داد و با گفتن کلمه بسم‌الله روی آب رودخانه راه می‌رفت و به مدرسه می‌رسید، چه حالی داشت. بله، چرا نشود؟ روی آب و هوا هم می‌شود راه رفت. سینما جادوی خودش را دارد.

مردم؛ یعنی مردم مملکت ما! همان‌هایی که آن شب با ما فیلم پیرپسر را تماشا کردند. مردمی که سیل بی‌پایان تبریک‌ها، نقدها و تکه‌کلام‌های زیبایشان تا این لحظه در فضا جاری است. مردم میهن من! مردم تماشاگر سینمای برج میلاد و پردیس ملت در آن شب و آن‌هایی که ندیده همراه شدند! ندیده تبریک گفتند! گرچه آن شب بزرگ، همه از منتقدان، رسانه‌ها و هنرمندان بودند، اما آن‌ها نیز مردمان بودند!

ای مردمانی که تماشاگر فیلم‌های اخراج‌شده از لیست‌ها بوده‌اید! من چه خوشبخت بودم که شما را این‌چنین در آغوش پیرپسر تجربه کردم.

همیشه فکر می‌کردم که ما مردم، در لحظاتی که بازی فوتبال تیم ملی ایران را تماشا می‌کنیم، وقتی که تیم ملی‌مان گلی می‌زند و از شادی به هوا می‌پریم، در یک لحظه، با دل همه مردمان کشور تنظیم و به قول سینمایی‌ها سینک می‌شویم. این هم‌زمانی و درزمانی، که از زیباترین پدیده‌های زندگی است، از جمعه برای من به اوج رسید.

دست تک‌تک شما بینندگان آن شب را می‌بوسم. دست تک‌تک منتقدانی که قلم زدند را به گرمی می‌فشارم. آن شب، خیلی از مردم ما را در آغوش می‌گرفتند. این لحظات مدام در ذهنم می‌چرخد. اشک می‌آید، خنده از پی آن، تناقضی عجیب از روح و روانم را عریان می‌کند. هیچ جایزه، هیچ پول و ثروتی با این قابل قیاس نبود، نیست و نخواهد بود.

آرزوی من این است که فیلم را با مردم ایران و روی پرده‌های سینماهای کشور تماشا کنیم. این آرزوی من است.

شب قبل از این تک‌نمایش، دوستی از من پرسید: حالت چیست؟ گفتم: احساس می‌کنم باید پنالتی آخر را در مقابل صد هزار تماشاگر در ورزشگاه آزادی بزنم. اگر این پنالتی گل نشود، تیم ما باخته است؛ اما اگر گل شود، ما می‌مانیم. دیگران پنالتی‌های خودشان را از قبل زده بودند و من آخرین نفر بودم. استرس و اشتیاق هم‌زمان در وجودم موج می‌زد.

وقتی مردم شروع به آن تشویق‌های نادیده و کف و سوت‌های طولانی کردند، فهمیدم که توپ در گوشه دروازه جای گرفته است.

سرشارم از لطف شما، مردم شگفت‌انگیز سرزمینم که هر حرکت شما شوری در دل ما و هر کلامتان معنای بی‌نظیری را زنده می‌کند.

من امروز مردمی‌ترم، متعهدترم و عاشق‌ترم…»