آیا هنر میتواند جامعه را دگرگون کند؟
آیا هنر واقعا این توانایی را دارد که جامعه را تغییر دهد؟ بسیاری درباره این پرسش تأمل کردهاند و هستند کسانی که هنوز در پی پاسخی به این پرسشاند. اما پاسخها به این پرسش در بین هنرمندان، منتقدان و علاقهمندان هنر متفاوت و گاه متضاد بوده است.
حسام محجوب: آیا هنر واقعا این توانایی را دارد که جامعه را تغییر دهد؟ بسیاری درباره این پرسش تأمل کردهاند و هستند کسانی که هنوز در پی پاسخی به این پرسشاند. اما پاسخها به این پرسش در بین هنرمندان، منتقدان و علاقهمندان هنر متفاوت و گاه متضاد بوده است. بر اساس یکی از تعاریف هنر، هنر شکلی از ابراز درونیات هنرمند است و به هنرمند امکان میدهد تا افکارش را به شکلی بصری به بیننده منتقل کند و همین موضوع ما را به این حقیقت سوق میدهد که هنر بسیار بیشتر از چیزی که میپنداریم، با زندگی هرروزه ما ارتباط دارد؛ رابطهای که صرفا به فعالیتی مانند تماشای موزه محدود نمیشود بلکه در همه رئوس زندگی ما دخیل است. گاه متوجه این تأثیر هستیم و در بسیاری از موارد هم نه، اما تأثیر هنر بر زندگی را سخت بتوان منکر شد.
بسیاری از هنرمندان باور داشته و دارند که هنر نمیتواند جامعه را دگرگون کند اما دستهای دیگر از هنرمندان هستند که باور دارند هنر توانایی تغییر جامعه را دارد؛ بیشتر از آن رو که هنر میتواند نوع تفکر و نگاه انسانها را عوض کرده و از این طریق میتواند جامعه را نیز متحول کند.
هنر انسان را آگاهتر میسازد
گروهی از هنرمندان از هنر استفاده میکنند تا بیننده را آگاه کنند و به او نشان دهند که چه چیزهایی دور و برش در حال وقوع است. تقریبا تمامی مسائلی که ذهن انسان را درگیر کردهاند، مورد توجه هنرمندان قرار گرفتهاند و هنر درست آن زمان واقعیتی را بر ما عیان میکند که ما تصمیم گرفتهایم بر آن واقعیت چشم ببندیم یا عامدانه از دیدنش سرباز زدهایم. در چنین لحظاتی است که هنر چشم ما را بر واقعیتها باز میکند؛ لحظاتی که انسانها برای بهبود شرایط زندگیشان به دشواری تلاش میکنند؛ نمایش فقر برزگران، تصویرکردن انسانهایی که در اضطراب و نگرانی زندگی میکنند، جلوههایی از بیثباتی سیاسی و... همگی داستانهایی هستند که به زبان هنر روایت شده و میشوند. تعهد اجتماعی هنرمند معمولا از طریق تصویرکردن چنین لحظاتی است که به دیگران نشان داده میشود. چنین هنری است که خشونت زندگی را بر ما برملا کرده و در مواردی اینچنین هنر واقعیت را اینگونه بر ما آشکار میکند.
هنر شجاعت را تشویق میکند
تردیدی نیست که هنر به اشکال مختلف تجربهای نو را پیشروی بیننده میگذارد. هنر همچنین میتواند بیننده را تشویق کند تا به ورای آنچه میبیند، فکر کند. در این مورد لزوما درباره نقاشی صحبت نمیکنیم؛ بسیاری از اشکال دیگر هنر، مانند موسیقی، نمایش یا فیلم میتوانند مردم را به دیدن تصویری جدید از جهان اطرافشان تشویق کنند و منظری جدید را پیشرویشان قرار دهد. همین نظرگاههای جدید است که به آنها امکان میدهد تا با امید به دور و برشان نگاه کنند. همچنین تماشاگر با تماشای این قبیل آثار میفهمد که چیزهای مختلف، معانی مختلف دارند؛ این معانی دیگر را احساس کرده و تفاوتها را میپذیرد. هنر بیننده را تشویق میکند تا فراتر از دایره محدودی را که میشناسد، ببیند و با طرز فکرهای متفاوت یا نگاههای ناآشنا،
آشنا شود.
هنر تأثیرگذار است
هنر تنها بیانگر درونیترین امیال و خواستههای هنرمند نیست بلکه درعینحال یک منبع مهم و تأثیرگذار برای تماشاگران هم هست. هر اثر هنری که به موضوعی اجتماعی میپردازد این توانایی را دارد تا بیننده را تحتتأثیر قرار داده و او را به فکر وادارد و از این طریق بیننده تلاش میکند تا به پیروی از آن فکر، عمل هم بکند. هنر گاه به مهمترین منبع الهام تبدیل شده و بسیاری را به حرکت واداشته تا حتی برای تغییر جهان گام بردارند. هر اثر هنری که به اندازه کافی قدرتمند بوده و نگاهش به سوی بهبود وضعیت اجتماعی باشد، میتواند بسیاری را تشویق کند تا به پا خیزند و برای بهبود جهان اطرافشان اقدام کنند.
هنر محرک تغییر است
تردیدی نیست که هنر ذهن را فعال میکند. اگر اینگونه نبود شاهد این همه بحث و مباحث انتقادی در طول تاریخ نبودیم. هنر در طول تاریخ بسیاری از مسائل نظری و مهم مانند اخلاق، فرهنگ، آگاهی و سیاست را به چالش کشیده و همچنین بسیاری از آثار هنری فعالیتهای اجتماعی را آغاز کردهاند. بهخصوص امروزه که بسیاری از هنرمندان خود فعال اجتماعی هم هستند. بسیاری از بینندگان آثار هنری که با دیدگاههای این هنرمندان فعال همنظرند، تحتتأثیر آثارشان قرار گرفته، دست در دست هم میدهند تا تغییر را ممکن کنند. هرچند کمتر پیش میآید که خود هنرمندان توانایی داشته باشند جامعه را تغییر دهند اما میتوانند صدای آنهایی را در تلاش برای تغییر جامعه و بهبود شرایط هستند، بازتاب دهند و از این منظر در تغییرات اجتماعی اثرگذار باشند.
نتیجه
پس تردیدی نیست که هنر میتواند جامعه را دگرگون کند. این دگرگونی ممکن است مستقیم یا غیرمستقیم باشد اما وقتی وضعیت بهبود یافته است که میفهمیم هیچ ابزاری قویتر از انواع شاخههای هنری (موسیقی، نمایش یا نقاشی) در اختیار نداشتیم که اینچنین فعالان اجتماعی را به تغییر تشویق کرده باشد و در تغییر افکار کهنه نقش ایفا کند. هنر نمیتواند به مردم نشان دهد که مشکل چیست و از کجا نشئت میگیرد ولی میتواند آنها را فرابخواند تا نسبت به جامعه خود آگاهتر و مسئولتر باشند و برای بهبود آنچه ناکارآمد به نظر میرسد، اقدام کنند.