|

گفت‌و‌گو با کیانوش عیاری درباره چاپ فیلم‌نامه‌های سال‌های دور و نزدیک‌ و ادامه روند فیلم‌سازی

آدم تلخ‌نگری هستم

این بار بهانه گفت‌وگو با کیانوش عیاری، چاپ فیلم‌نامه‌هایش است. فیلم‌نامه‌هایی که با وسواسی مثال‌زدنی مقابل دوربین رفته‌اند و یادگارانی از این فیلم‌ساز برای سینمای ایران به جا گذاشته‌اند‌ که هر‌کدام در نوع خود اتفاقی کم‌نظیر و جریان‌ساز بوده‌اند. اگر ‌سراغ خواندن این فیلم‌نامه‌ها رفتید، حتما با این ذهنیت بخوانید که کیانوش عیاری از معدود فیلم‌سازانی است که به حس صحنه و اتفاقات جاری در لحظه معتقد است و فیلم‌نامه به مرور برایش کامل‌تر می‌شود و مسیر تکمیلی‌تری را طی می‌کند و حاصل تفکراتش فیلم‌نامه کاملی است که این روزها در دسترس علاقه‌مندانش است.

آدم تلخ‌نگری هستم

بهناز شیربانی: این بار بهانه گفت‌وگو با کیانوش عیاری، چاپ فیلم‌نامه‌هایش است. فیلم‌نامه‌هایی که با وسواسی مثال‌زدنی مقابل دوربین رفته‌اند و یادگارانی از این فیلم‌ساز برای سینمای ایران به جا گذاشته‌اند‌ که هر‌کدام در نوع خود اتفاقی کم‌نظیر و جریان‌ساز بوده‌اند. اگر ‌سراغ خواندن این فیلم‌نامه‌ها رفتید، حتما با این ذهنیت بخوانید که کیانوش عیاری از معدود فیلم‌سازانی است که به حس صحنه و اتفاقات جاری در لحظه معتقد است و فیلم‌نامه به مرور برایش کامل‌تر می‌شود و مسیر تکمیلی‌تری را طی می‌کند و حاصل تفکراتش فیلم‌نامه کاملی است که این روزها در دسترس علاقه‌مندانش است.

اما بخش دیگری از گفت‌وگوی پیش‌رو به برنامه‌های آتی این فیلم‌ساز برمی‌گردد. او قصد دارد به‌زودی ساخت فیلم جدیدش را آغاز کند؛ فیلمی تاریخی که به بخش مهمی از تاریخ کشور‌مان اشاره می‌کند و او در این گفت‌وگو، مفصل درباره چرایی و چگونگی ساخت این فیلم توضیح می‌دهد. او پس از ساخت «ویلای ساحلی» قصد دارد به مسیر ساخت آثار پیشین خود بازگردد.‌ در تعریف نگاهش به سینما، اشاره می‌کند که اساسا آدم تلخ‌نگری است و همین نگاه همواره او را به سمت ساخت فیلم‌هایی برده‌ که تلخی‌های پیرامون را عریان‌تر بیان می‌کنند. با‌این‌حال، هرگز نسبت به ساخت فیلم‌هایی که فضایی شیرین‌تر‌ داشته باشند، بی‌میل نیست.‌ شما را به خواندن این گفت‌وگو دعوت می‌کنیم.

 

آقای عیاری، قطعا بسیاری مثل من در ماه‌های گذشته نگران سلامتی شما بودند. شرایط جسمی‌تان بهتر است؟

 

نسبتا بهتر است، اما بهبودی کامل زمان می‌برد. زمانی گذشته ولی باید همین مقدار هم صبر کنیم.

 

فکر می‌کنم نزدیک‌ترین سؤالی که می‌توان از شما پرسید، تکلیف نامعلوم سریال 87 متر است. می‌دانم صحبت‌کردن درباره این سریال کمی تلخ است؛ چرا‌که سال‌ها وقت صرف ساختن آن کردید و همچنان نتیجه پخش آن مشخص نیست. روایت‌های متفاوتی هم در این مدت از سریال به گوش رسیده است؛ از اینکه تلویزیون آمادگی پخش آن را دارد یا واگذاری آن به یک پلتفرم. بااین‌حال، علی‌رغم اینکه تا به حال تیزرهایی از تلویزیون مبنی بر پخش این سریال منتشر شده است، همچنان خبری از پخش «‌87 متر» نیست. شما خبر تازه‌ای دارید؟

 

آقای مهدی نقویان، رئیس مرکز سیما فیلم، نهایت همکاری را با ما داشتند تا تکلیف سریال «‌87 متر» مشخص شود. الان در آستانه این هستیم که با موافقت تلویزیون، سریال به یک پلتفرم واگذار شود.

 

پس آخرین تصمیم، پخش از پلتفرم است؟

 

بله واگذاری آن به یک پلتفرم است.

 

دلیل تلویزیون برای پخش‌نکردن سریال چیست؟

 

نمی‌دانم. آقای نقویان هم درست نمی‌دانست مشکل چیست.

 

خاطرم هست در گفت‌وگویی اشاره کردید «87 متر» بزرگ‌ترین کابوس زندگی من بود؛ نه‌فقط کابوس دوران کاری، بلکه کابوس تمام زندگی. چرا این سریال با چالش‌های زیادی روبه‌رو شد؟ شما سریال «روزگار قریب» را هم داشتید که سال‌ها برای آن وقت گذاشتید، ولی این حس را درباره آن سریال دست‌کم کمتر دارید. اما همه چیز در مورد «87 متر» پیچیده شد.

 

بله واقعا کابوسی بود و ماجرای آن پیچیده است. به هر حال امیدوارم در دو، سه ماه آینده تکلیف سریال مشخص و نمایش داده شود.

 

 ‌اتفاق خوبی درباره تألیفات شما در حال رخ‌دادن است؛ فیلم‌نامه‌های شما در قالب مجموعه کتاب‌هایی در دسترس علاقه‌مندان و مخاطب آثار‌تان قرار می‌گیرد. این کار بسیار ارزشمند و ویژه‌ای است. ایده چاپ این فیلم‌نامه‌ها از کجا آمد و چه مسیری را طی ‌‌کرد؟ با توجه به اینکه به هر حال فیلم‌نامه‌های شما همیشه مسیر جالبی را طی کرده‌اند تا به فیلم تبدیل شده‌اند، کمی درباره این فرایند با هم حرف بزنیم؟

 

آقای مهرداد غفار‌زاده این ایده را داشتند که فیلم‌نامه‌های من به کتاب تبدیل شود. به ایشان هم گفتم که عمدتا فیلم‌های من گمنام هستند، چرا باید مخاطب کتاب فیلم‌نامه‌های آن را خریداری کند؟ ولی ایشان از ابتدا نسبت به این ماجرا خوش‌بین بود. در کلاس‌هایی که دارم،‌ از 30 نفر هنرجو، تعداد کمی از آنها فیلم‌های من را دیده‌اند و مثلا تجربه کرده‌ام که وقتی اسم آثار فیلم‌سازان دیگری مثل آقای حاتمی‌کیا آورده می‌شود، اکثرا آن فیلم‌ها را دیده‌اند. تأسف می‌خورم که چرا فیلم‌های «بودن یا نبودن» یا «آبادانی‌ها» را معدود هنرجویانی که با آنها سر‌و‌کار دارم دیده‌اند. در نهایت نظر مهرداد غفار‌زاده این بود که این علاقه‌مندی نسبت به کتاب‌های فیلم‌نامه‌های من حتما به وجود خواهد آمد و امیدوارم چنین باشد.

 

 به نظرم که همین‌طور است. این کتاب‌ها شامل یک‌سری دست‌نوشته‌ها و رمان‌های شما هم می‌شود؟

 

من رمان ندارم. فقط یک رمان دارم و اسم آن «اولین عشق» است؛ داستان کسی است که در کلونی‌های 40 هزار سال پیش، یعنی انسان‌های کرومانیون زندگی می‌کرده است. آن زمان ازدواج به شکل امروزی وجود نداشته. یک نفر احساس علاقه‌مندی به یک انسان دیگر نشان می‌داده است. «اولین عشق» روایت من از عشق در آن زمان است. ممکن است از نظر خیلی‌ها این رمان به‌درد‌نخور ‌باشد، ولی به نظر من خوب است؛ چون عشق در دوران کرومانیون و 40 هزار سال پیش حتما برای خواننده جذابیت خواهد داشت.

 

 اینکه شما آن زمان چطور فکر می‌کردید و می‌نوشتید و در طول زمان مخاطب چه تصویری ‌از شما پیدا کرده، جذاب است. اصولا همیشه نوشته‌های شما خواندنی است. می‌خواهم به پرسشی که ابتدا مطرح کردم، برگردم. شما بارها به این موضوع اشاره کرده‌اید که وقتی سر صحنه حاضر می‌شوید، خیلی از موارد به نسبت فیلم‌نامه‌ای که نوشته شده‌ تفاوت می‌کند. بسیاری از نکات در فیلم‌نامه برای شما سر صحنه اتفاق می‌افتد. الان که به فرایند نگارش و چاپ فیلم‌نامه‌ها فکر می‌کنم، سؤالم این است که نوشته‌ها حاصل همان تغییراتی است که بعد از ایده‌های حین اجرا به متن اضافه شده‌؟ این تغییرات چطور در کتاب‌ها اعمال شده است؟

 

قطعا در جهت بهتر‌شدن و تکمیل‌ کار است. طبیعتا اگر ایده‌ای در صحنه به ذهنم خطور می‌کند، خیلی مشتاقانه به سمتش می‌روم. به فکر این نیستم که قبلا فیلم‌نامه دیگری داشتم. فکر می‌کنم فیلم‌نامه در حال شکل‌گیری است و برای من این مسیر جذاب است و بدون استثنا در تمام فیلم‌های من این اتفاق افتاده است. به‌خصوص در ‌سریال «روزگار قریب» به‌شدت و زیاد به این سمت حرکت کردم؛ چرا‌که فقط دو قسمت فیلم‌نامه داشتم و باقی ‌ نه به شکل بداهه، بلکه حاصل افکارم بود که به مرور تکمیل شد. مثلا جایی بود که دوست داشتم کادویی که پسر می‌گیرد، گوشی پزشکی باشد. البته در سریال این گوشی‌ها برای 60، 70 سال پیش بود. برای اینکه این گوشی را داشته باشیم، مجبور شدیم از ویژال افکت استفاده کنیم. در این صحنه استفاده از این قابلیت ممکن بود، اما نمی‌توان خوش‌بین بود که همه جا کارکرد داشته باشد و بر همین اساس برخی موارد را از دست می‌دهیم.

 

 پس در‌واقع این کتاب‌ها شکل تکمیل‌شده تمام آن ایده‌هایی است که شما داشتید.

 

بله در جهت تکمیل‌شدن است.

 

 آخرین باری که با هم صحبت کردیم، بعد از اکران فیلم «ویلای ساحلی» بود. فیلمی که خودتان عنوان کردید قصد داشتید بیش از اینکه فیلمی کمدی بسازید، ‌فیلمی شیرین برای مخاطبش باشد. به هر حال شما، تفکرات و علایق‌‌تان را عمیقا در فیلم می‌بینیم؛ با اینکه جنس آن با سایر کارهای قبلی شما متفاوت است. سؤالم این است که بعد از «ویلای ساحلی» چه اتفاقی افتاد؟ فکر کردید دوست دارید مسیر «ویلای ساحلی» را ادامه ‌دهید؟ چرا‌که خاطرم هست اشاره کردید فیلم‌نامه‌هایی دارید که مدت‌ها آرزوی ساختش را داشتید و بسیار شبیه فیلم‌های قبلی شما‌ست، با اینکه تاوان زیادی هم برای آن مدل فیلم‌ها تا امروز داده‌اید. قصد دارید در مسیر «ویلای ساحلی» باشید یا به دوران ساخت فیلم‌های جدی‌تر برگردید؟

 

باید توضیحی درباره «ویلای ساحلی» بدهم. اصولا آدم تلخ‌نگری هستم. عبوس از نظر افکارم. اما وقتی فیلم «ویلای ساحلی» ‌ساخته شد، قصد داشتم ‌مدل فیلم‌های بیلی وایلدر، یک فیلم اجتماعی شیرین بسازم. من از نیمه دوم فیلم راضی هستم، ولی نیمه اول فیلم مشکلاتی داشت. ما سه‌، چهار روز قبل از اینکه راهی شهرستان نور و محل فیلم‌برداری شویم، خانم شبنم عرفی‌نژاد که مدیر برنامه‌ریزی کار بود، به من گفت ‌این سناریو 185 دقیقه است. من نگران شدم؛ چون قصد داشتم فیلمی بسازم که در سینماها راحت اکران شود. یعنی یک فیلم حداکثر صد دقیقه‌ای. با این حجم از فیلم‌نامه نگران شدم که 85 دقیقه اضافه است.

 

فیلم‌نامه را به دستیارم رضا مسعودی که بچه آبادان است و از نظر خصوصیات درونی، یکی از بی‌نظیر‌ترین آدم‌هایی است که در سینما می‌شناسم، دادم و به او‌ گفتم نظرش را درباره زمان فیلم بگوید. او گفت‌ فیلم 195 دقیقه است. وحشتم بیشتر شد. زمان زیادی نداشتیم و عازم شمال کشور بودیم. من تا رسیدن به شهرستان نور چهار ساعت زمان داشتم که فیلم‌نامه را مقداری کوتاه کنم و در همان مدت زمان، حدود 25 دقیقه از فیلم را کم کردم. در ‌زمان فیلم‌برداری نیز 30، 40 دقیقه دیگر کم کردم. فکر کردم مشکل حل شد و یک فیلم صد دقیقه‌ای خواهیم ساخت، ولی وقتی فیلم‌برداری تمام شد‌ و زمان راف‌کات، متوجه شدم 230 دقیقه فیلم گرفته‌ایم‌. یعنی به اندازه دو ‌فیلم سینمایی! در مونتاژ شروع کردم به دخل‌و‌تصرف بی‌رحمانه. خیلی از این دخل‌و‌تصرف‌ها که به نظرم صحنه‌های خوبی هم بود، آسیب فراوانی به آغاز فیلم زد و بسیاری از اطلاعاتی ‌که لازم بود تماشاگر بداند، از بین رفت‌.

 

یعنی 230 دقیقه باید به صد دقیقه می‌رسید. ببینید من چه چیزی را از فیلم بیرون ریختم. متأسفانه به دلیل شکل کار، عمدتا این اصلاحات از اول فیلم بود و متأسفانه برمی‌گردد به اینکه فیلم‌نامه را یک بار نخواندم. اگر فیلم‌نامه را می‌خواندم، متوجه می‌شدم طولانی است. آن زمان که داشتم فیلم «تنوره دیو» را می‌ساختم، چون تازه وارد سینمای حرفه‌ای شده بودم، یک بار آقای علیرضا داودنژاد‌ به من گفت هر بار فیلم می‌ساخته دیالوگ‌های فیلم را زمان می‌گرفته و صحنه‌های بدون دیالوگ را هم محاسبه می‌کرده است و از این طریق متوجه می‌شده آیا فیلم بلند خواهد شد یا خیر. من از این روش خوشم آمد، اما در 40 سال گذشته این کار را انجام ندادم. برای نمونه فیلم «روز باشکوه» 105 دقیقه فیلم‌برداری شد. فیلم «کاناپه» وقتی برای نخستین بار برای دوستان منتقد در یک نشست خصوصی اکران ویژه‌ای گذاشتیم، 166 دقیقه بود. من همان‌جا اشاره کردم که باید 66 دقیقه از فیلم حذف شود.

 

بدون استثنا همه منتقدان و دوستانی که در آن نشست حضور داشتند، گفتند لازم نیست، چون فیلم کشش کافی را دارد. اما به این دلیل که من اساسا با فیلم طولانی که کشش نداشته باشد مشکل دارم، فیلم «کاناپه» را به 95 دقیقه رساندم. هرچند‌ به نظر دوستان منتقد، فیلم کشش لازم را داشت. من در تمام آثارم این مسئله را داشتم. اگر یک بار فیلم‌نامه «ویلای ساحلی» را قبل از شروع فیلم‌برداری می‌خواندم و متوجه می‌شدم کجا اضافی است، نه به معنای اینکه غیر‌مفید باشد، بلکه به لحاظ زمان‌بندی طولانی نباشد، فیلم‌نامه را طوری می‌نوشتم که وارد بخش‌های دیگری نشوم که آن بخش‌ها من را به زمان‌های طولانی بکشاند.

 

 دلیل اینکه فیلم‌نامه را نخواندید چه بود؟

 

تنبلی ذاتی.

 

یعنی باید به‌سرعت سر فیلم‌برداری حاضر می‌شدید؟

 

واقعا یک هفته قبل‌ از شروع فیلم‌برداری اگر آقای رضا مسعودی یا خانم شبنم عرفی‌نژاد به من اشاره می‌کردند که فیلم طولانی است، حتما فیلم‌برداری را یک هفته عقب می‌انداختم و فیلم‌نامه را می‌خواندم و اضافاتش را بیرون می‌انداختم. گو اینکه آن زمان هم باز طولانی می‌شد. با این احوال 230 دقیقه فیلم‌برداری کردیم، غیر از آن 50، 60 دقیقه‌ای که حذف کردم و اصلا فیلم‌برداری نشد. اگر باز حذف می‌کردم، زمان فیلم به 120 دقیقه می‌رسید و 120 دقیقه کم‌کردن خیلی بهتر و عملی‌تر است تا 230 دقیقه کم‌کردن‌.

 

 وقتی آخرین بار درباره «ویلای ساحلی» صحبت می‌کردیم، از این حرف زدید که در همه این سال‌ها تاوان فیلم‌هایی را دادید که ‌به لحاظ اقتصادی برای شما منفعت ‌چندانی نداشتند و در ساخت و اکران قلع‌و‌قمع شدند و همه ما هم در جریان آسیب‌هایی که این فیلم‌ها دیدند هستیم و اشاره کردید «‌ویلای ساحلی» شکل دیگری از فیلم‌سازی شما‌ست. چقدر این ذهنیت شما در مورد «ویلای ساحلی» به حقیقت پیوست و چه اندازه ‌با این شکل از فیلم‌سازی حال شما خوب بود؟

 

همان‌طور که اشاره کردم، من در «ویلای ساحلی» اول فیلم را نابود ‌و مواردی را حذف کردم و صحنه‌هایی را فیلم‌برداری‌نشده‌ حذف کردم. این لطمه فوق‌العاده‌ عجیبی به فیلم زد. مشخص است نیمه اول کم‌و‌کسری‌هایی دارد. اما نیمه دوم به نظر من درست و خوب است و کشش خوبی هم دارد. من الگوی خوبی مثل بیلی وایلدر داشتم. همیشه دوست داشتم چنین فیلم‌هایی بسازم، ولی از آنجا که اصولا آدم عبوس و تلخکامی در ساخت فیلم هستم، کمتر پیش می‌آید فیلمی مثل «ویلای ساحلی» بسازم. امیدوارم باز بتوانم چنین فیلم‌هایی بسازم.

 

 ‌قبلا فیلم «روز باشکوه» را ساخته‌اید که جنس دیگری از سینمای شما‌ست. سابقه داشته که‌ شکل مفرحی در آثارتان وجود داشته باشد. تصور می‌کردم شاید خیلی علاقه‌مند به ساخت چنین فیلم‌هایی نبودید ‌یا شاید کمتر به آن علاقه‌مند بودید.

 

«روز باشکوه» زمانی توسط هدایت فیلم به من پیشنهاد شد که من مدت‌های مدید هر‌چه فیلم‌نامه به ارشاد و فارابی می‌دادم، تأیید نمی‌شد. باید کار می‌کردم و فیلم می‌ساختم که از سینما فاصله نگیرم و زندگی می‌گذشت. یک روز جلوی ساختمان پلاسکو آقای یونس صباحی پیشنهاد ساخت «روز باشکوه» را داد. آن زمان با شرایطی که داشتم، برایم فرقی نمی‌کرد فیلم تراژدی بسازم یا کمدی یا اکشن. فقط کار می‌کردم که از سینما فاصله نگیرم؛ چون چند سالی بود که بین کار‌کردنم در سینما فاصله افتاده بود و برایم دلچسب نبود.

 

«روز باشکوه» را پذیرفتم و کار کردم. فیلم‌نامه خوبی نداشت و در عرض سه، چهار روز فیلم‌نامه را از اول نوشتم و به نظر خودم قابل قبول‌تر شد. فیلمی کمدی بود و من گرایشی برای ساخت فیلم کمدی نداشتم‌. بااین‌حال، فیلم را ساختم که به نظر خودم فیلم قابل قبولی بود. تمام جزئیات را در شیوه کار خودم رعایت کرده بودم و فقط موضوع فیلم شاید برای من جذابیت نداشت. فیلم «ویلای ساحلی» با «روز باشکوه» متفاوت است؛ چون «ویلای ساحلی» فیلم کمدی نیست. تهیه‌کننده «ویلای ساحلی» در آنونس‌ها و تیزرهای فیلم سعی می‌کرد آن را یک فیلم کمدی جا بزند؛ در‌صورتی‌که فیلم کمدی نیست. مردم هم به حساب دو ستاره سینمای کمدی یعنی رضا عطاران و پژمان جمشیدی این ذهنیت را داشتند که فیلم کمدی است. من توضیحی هم درباره انتخاب این دو بازیگر بدهم. از چند سال پیش رضا عطاران علاقه نشان داده بود با هم یک فیلم بسازیم و رضا رخشان هم به‌عنوان تهیه‌کننده حضور داشته باشد. زمان فیلم‌برداری فیلم «87 متر» این مسئله مطرح شد و علاقه‌مند بودم فیلمی به سبک فیلم‌های بیلی وایلدر بسازم که رضا عطاران هم در آن حضور داشته باشد.

 

سال 96 در برنامه نوروزی یکی از شبکه‌های تلویزیونی، آقای پژمان جمشیدی اظهار علاقه کرد با من کار کند و حرف عجیبی زد که متأسفانه شماره تلفن من را ندارد که با من صحبت کند! تعجب کردم‌. پیدا‌‌کردن شماره تلفن من آسان‌ترین کاری است که یک نفر حداقل در عرصه سینما می‌تواند انجام بدهد. من از پژمان جمشیدی خوشم می‌آمد. چرا؟ چون یک فیلم کمدی از او دیده بودم که با سام درخشانی هم‌بازی بود و برای اولین بار او را دیدم.

 

به نظرم او یک کمدی نو و بی‌سابقه‌ را در سینمای ایران نشان می‌داد. برایم جالب بود و علاقه‌مند بودم روزی با او کار کنم، ولی به این فکر می‌کردم چه فیلمی باید با او کار کنم؟ قرار است استعداد فوق‌العاده کمدی‌بودنش را در یک فیلم اجتماعی تلخ و سیاه مصرف کنم؟ به هر حال این حرف پژمان جمشیدی در آن برنامه تلویزیونی برای من جالب بود که اظهار علاقه کرد با من کار کند. بنابراین چند ماه بعد که داشتیم برای فیلم «ویلای ساحلی» بازیگر انتخاب می‌کردیم، به‌جز رضا عطاران، اولین کسی که به ذهنم خطور کرد پژمان جمشیدی بود. انتخاب این دو بازیگر برای تماشاگر یک سوءتفاهم به وجود آورد که وجود دو‌ آدم کمدی که ستاره هستند،‌ می‌تواند عنوان فیلم کمدی داشته باشد.

 

اگر می‌دانستم قرار است این سوءتفاهم به وجود بیاید، با وجود علاقه‌ای که به پژمان جمشیدی داشتم و هنوزم هم دارم، از او استفاده نمی‌کردم تا این سوءتفاهم به وجود نیاید که «ویلای ساحلی» کمدی است. چون دو ستاره اصلی سینمای کمدی در فیلم حضور داشتند. اشتباه من بود که از آن علاقه شخصی‌ام به پژمان جمشیدی استفاده کردم و در «ویلای ساحلی» از او دعوت کردم. آقای رضا رخشان هم چون این دو ستاره در فیلمش بودند، سعی کرد از این موضوع استفاده کامل را بکند. یعنی آن را فیلمی کمدی معرفی کند. تماشاگران زیادی هم به سینما می‌آمدند و با فیلمی که شیرین و کمی اجتماعی است و شکلی از کمدی ندارد روبه‌رو می‌شدند؛ در‌صورتی‌که شما فیلم را دیده‌اید، برخی از صحنه‌ها هستند که ابدا کمدی نیستند.

 

 علاقه‌مندم بدانم شما بعد از « ویلای ساحلی» می‌خواهید چه فیلمی بسازید؟ چون از فیلم‌نامه‌هایی صحبت می‌کنید که فرصت ساختش را پیدا نکرده‌اید. آیا برمی‌گردید به شکلی از فیلم‌سازی که از شما انتظار می‌رود؟ الان به چه موضوعی فکر می‌کنید؟

 

انتظار ندارم مثل فیلم‌های سابقم بسازم. فیلم «آبادانی‌ها» یا «خانه پدری» یا «بودن یا نبودن» را بسازم که تحملش برای تماشاگر مشکل است. اما متأسفانه باید بسازم؛ چون موضوعی مثل «ویلای ساحلی» ندارم. اگر داشته باشم باز به سمت همان سینما و فیلم‌های شیرینی که در فیلم‌های بیلی وایلدر سراغ دارم می‌روم؛

 

مثل فیلم‌های «‌‌بعضی‌ها داغشو دوست دارند» یا «ایرما خوشگله». اصلا بی‌میل نیستم، اتفاقا علاقه‌مند هم هستم که حتی فیلم‌های من شیرین‌تر از فیلم‌های بیلی وایلدر باشد که مخاطب فکر کند با یک فیلم کمدی طرف است و وقتی فیلم را می‌بیند، متوجه شود ‌کمدی نیست. در «ویلای ساحلی» هم برای خودم مسجل شد می‌توانم یک فیلم شیرین بسازم بدون اینکه کمدی باشد؛ چرا‌که در کمدی‌ساختن، به‌خصوص‌ در ایران، باید مسیری را طی کنی که گاهی این مسیر می‌تواند ارزش‌های فیلم را هم زیر سؤال ببرد. اما الان فیلمی که به ساختش فکر می‌کنم، یک فیلم تاریخی مربوط به دوره محمد‌علی‌ شاه و مظفرالدین شاه است.

 

دورانی که اولین چاه نفت در منطقه خاورمیانه در مسجدسلیمان توسط انگلیسی‌ها فوران می‌کند. یعنی 110 سال پیش‌. بخشی از این فیلم در آبادان فیلم‌برداری خواهد شد و بخش مهم دیگری از آن در مسجدسلیمان. تمام بازیگران این فیلم قاعدتا باید بختیاری باشند که احتمالا از بازیگران اهل مسجد‌سلیمان استفاده خواهم کرد‌. این فیلم برای من خیلی جذابیت دارد و فیلم مهمی است. طبیعی است که مخارج ساختش زیاد است. مسجد‌سلیمان زمان محمد‌علی شاه و مظفر‌الدین شاه باید ساخته شود. نیاز به ماشین‌های حفاری قدیم داریم که هیچ شباهتی به ماشین‌های الان ندارند و کشتی‌های صد سال پیش که نفت را تا انگلستان با آن حمل می‌کردند و من پیش‌بینی ‌چند‌ده‌ میلیاردی برای فیلم دارم.

 

 چرا اسم فیلم «خر لنگ» است؟ نام غیر‌متعارفی است.

 

درباره خری است که بشکه‌های نفت را از مسجدسلیمان همراه با کاروان 300، 400 ‌یابو، خر و شتر به سمت آبادان می‌برد. خر اوایل حرکت پایش در یک گودال می‌رود و می‌لنگد و داستان بر اساس لنگیدن پای این حیوان شروع و تمام می‌شود و به نظرم بهترین اسم «خر لنگ» بود. اسم خوبی است. نمی‌خواستم از آن اسم‌های پر از ابهام هنری بگذارم که در سینمای ما ‌خیلی رایج شده است. فیلم «کاناپه» درباره یک «کاناپه» است و طبیعی است که اسم برای این فیلم معنادار است. «خانه پدری» اشاره دارد به اتفاقاتی که در خانه‌ای قدیمی رخ می‌دهد و همین‌طور همه فیلم‌ها.

 

 پس قرار است از نابازیگران در فیلم جدید استفاده کنید. اساسا هم همیشه نا‌بازیگران مقابل دوربین شما خوب بازی می‌کنند.

 

بله از نابازیگران استفاده می‌کنم؛ چون نمی‌خواهم فیلم از حالت ارجینالش خارج شود و فاصله بگیرد. البته بعد از این فیلم سه، چهار ‌طرح دیگر دارم که آنها هم فیلم‌های شیرینی نخواهند بود. دوست دارم در فضای فیلم «‌بودن یا نبودن» کار کنم. نه اینکه آن فضا را دوست داشته باشم، موضوعات من خود‌به‌خود زمانی به ذهنم خطور می‌کنند که به این شکل خودشان را نشان می‌دهند؛ آن‌هم به دلیل‌ شرایط ‌و فضای روز مملکت است.

 

 شما اساسا همیشه این دغدغه را نسبت به مسائل پیرامونی داشته‌اید و دارید. یادمان نمی‌رود که فیلم‌های شما همیشه جریان‌ساز بوده‌اند و در مقاطعی که باید حرف مهمی زده می‌شد، شما روی نکته خاصی تأکید کردید و حرف زدید. البته با وجود تمام اذیت‌هایی که سر ساخت آثارتان داشتید.

 

البته موضوع «خانه پدری» در مملکت ما مهم بوده و هست؛ کشتن دخترها به دست اولیای دم، برادر، پدر و... .‌ اما دیدید که فیلم با چه مشکلاتی روبه‌رو شد.

 

 و این روزها این قبیل خبرها را بیشتر می‌شنویم.

 

بله، متأسفانه مسئله رایجی است. قبل از شروع فیلم‌برداری «خانه پدری»، در شهرک غرب جنایتی اتفاق افتاد که پدر خانواده چند نفر از اعضای غیر‌جوان خانواده را جمع کرد و دادگاهی تشکیل داد که 17 نفر از اعضای خانواده‌ اتفاق نظر داشتند که دختر آن مرد باید اعدام شود و پسر‌عموی آن دختر پیشنهاد می‌دهد که می‌تواند مجری طرح باشد و دخترعموی خودش را بکشد. معلوم می‌شود که این پسر چند سال قبل خواستگار دخترعمویش بوده و دختر حاضر نبود با او ازدواج کند و با شخص دیگری ازدواج کرده بود و این کینه در دل مجری این جنایت گذاشته شد. همین موضوع پسرعمو را در مقام مجری طرح کشتن دختر‌عمو جلو کشاند.

 

یا جنایت‌های دیگری که هنوز در حال رخ‌دادن است. بعد از نمایش فیلم «خانه پدری»، یک دختر به دست پدرش در رامسر کشته شد. نمی‌دانم موضوع چرا با باقی قتل‌ها فرق کرد که خیلی پر‌سر‌و‌صدا شد! برخی از روزنامه‌ها در صفحه اول‌ پوستر فیلم «خانه پدری» یعنی دختری را که به دست پدر کشته می‌شود‌، کار کرده بودند؛ با این تفاوت که به جای سر دختر در فیلم، سر دختری را که در رامسر به قتل رسیده بود، جایگزین کرده بودند. برای من جالب بود که توجه زیادی به «خانه پدری» جلب شد.

 

 در این یکی، دو سال اخیر شما نظرات جالبی درباره بعضی از فیلم‌هایی که اکران می‌شود داده‌اید. آیا سینمای ایران را بیشتر از سابق پیگیری می‌کنید؟

 

نه اصولا، ولی از فیلم «جنگل پرتقال» خیلی خوشم آمد و چند ‌فیلم دیگر هم دیدم که بد نبودند؛ مثلا فیلم «لامینور» داریوش مهرجویی. خیلی از این کمدی‌های اکران‌شده را دیده‌ام که اکثرا برای من غیر‌قابل تحمل بودند. شاید 8، 9‌ فیلم کمدی بد دیدم.

 

 ‌در حال حاضر خیلی درباره فیلم‌های کمدی که خصوصا در یکی، دو سال اخیر اکران شده‌اند، صحبت می‌شود که اغلب فاقد کیفیت لازم هستند و به هر حال فضای سینمای ما را به نوعی اشغال کرده‌اند و در رقابت با فیلم‌های جدی فعلا برنده گیشه هستند. نگاه شما به این بخش از سینمای ما چیست؟

 

سینمای این‌چنینی که به اصطلاح در آستانه مبتذل‌شدن است، برای هر مملکتی و هر مردمانی لازم است. نمی‌شود تمام سینمای ایران سینمای هنری و اجتماعی باشد، باید این نوع سینما را هم داشته باشیم. اما به شرطی که وارد مرحله مبتذل‌شدن نشویم. یک فیلم کمدی هم می‌تواند فیلم بدی نباشند. برای مثال، به فیلم‌های جری لوئیس اشاره می‌کنم که در بین آنها چند فیلم خیلی خوب هم بود. پس می‌تواند این شکل سینما هم سینمای ارزشمندی باشد. حداقل اگر ارزشمند هم نیست، به سمت ‌مبتذل‌شدن نرود و این‌قدر در مبتذل‌بودن اغراق نکند. این قبیل سینما و این‌طور فیلم‌ها برای مردمانی که متأسفانه خیلی آسان‌گیر هستند و فیلم‌هایی که آنها را به فکر وا‌نمی‌دارد لازم است؛ فیلم‌هایی که آنها را از این مسائل اجتماعی اطراف دور‌ می‌کند و ‌به رؤیا می‌کشاند.

 

این قبیل فیلم‌ها ‌نه‌تنها برای تماشاگر ایرانی، بلکه در تمام دنیا رایج است. الان فیلم‌های هولناک آمریکایی را می‌بینید؛ فیلم‌هایی که از نظر کیفیت تفاوتی با برخی از فیلم‌هایی که در زمینه کمدی در ایران ساخته می‌شوند، ندارند. حتی گاهی می‌شود گفت کارهای کمدی که در ایران ساخته می‌شود صدها بار بهتر از فیلم‌های جفنگی است که در آمریکا ساخته می‌شود. فیلم‌های جفنگ آمریکایی از فیلم‌های جفنگ هندی جلوتر هستند. قبلا سینمای هند صاحب این مقام جانانه در سینمای دنیا بود که الان این مقام را آمریکا تصاحب کرده است. به این موضوع هم باید اشاره کنم که فیلم‌های کلاسیک آمریکایی همیشه برای من جذابیت داشته و دارد.

 

الان هم که موج سینمای جنفگ آمریکایی زیاد شده، هنوز هم کماکان فیلم‌های درخشانی می‌بینیم؛ مثل فیلم‌های برادران کوئن، «جایی برای پیرمردها نیست» که فیلم کماکان فوق‌العاده‌ای است. این امر نشان می‌دهد در آمریکا هم اگر قرار باشد فیلم خوب ساخته شود، مثل همین فیلم ساخته می‌شود و تعدادی فیلم دیگر که تعدادشان نسبت به آن هزار فیلمی که در سال مزخرف ساخته می‌شود، بسیار ناچیز است.

 

 فیلم‌نامه‌هایی که قرار است از شما بخوانیم، هر‌کدام ویژگی‌های منحصر‌به‌فردی دارد و در زمان خودش هم شما مصائب زیادی بابت نگارش و پروانه ساخت آن‌ تحمل کردید. کدام‌یک‌ از آنها در زمان نگارش برای شما سختی‌های بیشتری داشت؟

 

واقعا خاطرم نیست، ولی هر‌کدام از آنها سختی‌های خاص خودش را داشته است. برای فیلم «آبادانی‌ها» یک الگوی ساخت داشتم؛ فیلم «دزد و دوچرخه» ویتوریو دسیکا ‌که بر اساس این الگو‌، فیلم‌نامه را نوشتم. سعی کردم فیلم ایرانیزه باشد و با شرایط روز مملکت ما مطابقت داشته باشد. در زمانی که «دزد و دوچرخه» در ایتالیا روایت می‌شود، ایتالیا به نوعی تحت تأثیر جنگ جهانی دوم بود که آن را به خاک سیاه کشانده بود و در کنارش دزدی‌های نسبتا سبک تبدیل به یک شغل ملی شده بود. قرار نبود در ایران این‌چنین تصویر شود، ولی به نظر من «آبادانی‌ها» یک فیلم ضدجنگ است؛ چون کاملا با شرایط روز مملکت در زمان جنگ مطابقت داشت و در کنارش هم یک دزدی اتفاق می‌افتد. اما این دزدی‌ها را من به‌عنوان یک شغل ملی و رایج تصویر نکردم. دزدی هنوز هم هست؛ دزدی به شکل کلانش که الان هم در ایران هست که بسیار برای مملکت خانمان‌برانداز است، نه‌فقط برای مردمش. همه فیلم‌نامه‌های من در نوع خودشان سختی‌های داشتند، حتی آنهایی که بدون فیلم‌نامه ساختم مثل «روزگار قریب» که سختی‌های خاص خودش را داشت.