|

روزگار باید روزگار کار شود

پیتر دراکر، پدر اندیشه نوین مدیریت، در جایی می‌نویسد که تنها امر ثابت جهان، تغییر است و با این‌ جمله، شاهکاری در ادبیات مدیریت خلق می‌کند که همیشه در پیشانی بنگاه‌ها و سازمان‌های بزرگ و عظیم قرار دارد. او 19سالی می‌شود که دیگر نیست، از ۱۹۰۹ تا ۲۰۰۵ زندگی‌ کرد، اما هنوز در هر برند، سازمان و دستگاه عریض و طویلی که بخواهند یک خدمت عمومی، یک ارتباط وسیع اجتماعی ‌یا محصولی را تولید کنند، به تجربیاتش نگاه می‌کنند و از گفته‌هایش بهره می‌برند.

روزگار باید روزگار کار شود
علی دهقان سردبیر روزنامه شرق

علی دهقان: پیتر دراکر، پدر اندیشه نوین مدیریت، در جایی می‌نویسد که تنها امر ثابت جهان، تغییر است و با این‌ جمله، شاهکاری در ادبیات مدیریت خلق می‌کند که همیشه در پیشانی بنگاه‌ها و سازمان‌های بزرگ و عظیم قرار دارد. او 19سالی می‌شود که دیگر نیست، از ۱۹۰۹ تا ۲۰۰۵ زندگی‌ کرد، اما هنوز در هر برند، سازمان و دستگاه عریض و طویلی که بخواهند یک خدمت عمومی، یک ارتباط وسیع اجتماعی ‌یا محصولی را تولید کنند، به تجربیاتش نگاه می‌کنند و از گفته‌هایش بهره می‌برند.

 

یکی از ویژگی‌های دراکر، این بود که او نیز تلاش زیادی کرد تا نشان دهد‌ دانایی در ایجاد انسجام و انضباط برای «ساختن و بنا‌کردن» نسبت به زمین و سایر مؤلفه‌های سنتی ارزشی به‌مراتب بیشتر‌ دارد. «اقتصاد و مدیریت» دانایی‌محور، محصول کنکاش متراکم و فشرده چنین نگاه و ‌برداشت‌هایی از کار و فعالیت مولد است که همچنان تداوم دارند و ‌انسان در فرایند پسا‌صنعتی، اگر‌ خوب ببیند، به وضوح مشخص است که از توشه آن تجربیات و فکر‌کردن‌ها تغذیه می‌کند. البته ایده‌های نوین مدیریتی و عقلانیت مبتنی بر دانایی، برای ما به امر دشوار و شاید ترسناکی تبدیل شده است؛ چون آنقدر در ظرف های صرفا تئوریک فرو رفته‌ایم که گاهی حتی از صاحبان اصلی تولید فکر، تمثیل‌های بزرگ‌تری برای شأنیت خود ساخته‌ایم. مرز جدی دانایی، تولید فکر و تبدیل آن به عمل است. ایده‌ها شکل می‌گیرند و سازمان‌های خصوصی ‌یا دولتی آنان را عملیاتی می‌‌کنند. سازمان درواقع ارگانیسم انسان‌ساخته است که خود شبیه یک انسان نفس می‌کشد.

 

فرهنگ سازمانی همان شیوه مطلوب رفتار انسانی را تجویز می‌کند که یکدستی آن برای انسجام توان سازمان در دستیابی به اهداف عمومی ضرورت دارد. هدف، اندیشیدن و عملیاتی‌کردن تب‌و‌تاب مغز است تا شهر و شهروند روز به روز بهتر زندگی کنند. سازمان رکن اصلی این اتفاق است. سقفی می‌سازد برای فکر‌کردن و برای ساختن. به همین خاطر، تنها امر ثابت جهان می‌شود تغییر و یک قدم جلوتر، مدیریت این تغییرات است که بر پایه اصل دانایی باید شکوفا شود. با این پیش‌فرض، ما در آسیب‌شناسی شرایط خود گرفتار و نگران آینده خواهیم شد. به گمانم زیاد دور مانده‌ایم از قافله توسعه‌ یا در زبانی ساده، دور مانده‌ایم از ایجاد ارزش‌افزوده‌های مولد که رقابت و صلاحیت رقابت را می‌سازند.

 

برای همین باید بی‌پرده نوشت که سال‌های طولانی سخن گفته‌ایم، اما سخنی نساخته‌ایم. می‌گویند ما حداقل 30 هزار شاعر داریم که دیوان هم دارند اما ناشناخته‌اند؛ این خبر در شرایطی که مهندس‌ها و تکنسین‌های بی‌شماری امکان مطلوبی برای عملیاتی‌کردن ایده‌های خود ندارند، خبری خوشحال‌کننده‌‌ نیست. روزگار ما اکنون باید روزگار کار با خروجی داده‌های عملیاتی باشد، اما هنوز بر سر سخنانی شاخ و شانه می‌کشیم که دیگرانش ساخته‌اند. فون‌هایکی‌های دهه‌هفتادی‌ با نورث‌های دهه‌نودی‌ آدم را خسته می‌کنند. باید تبریک گفت به آدم‌هایی که خوب کتاب خوانده‌اند و از اندیشه‌های بشر در دیگر نقاط زمین خبر دارند، اما تلخ اینجاست که در داخل نمی‌دانیم کدام سخن راهبردی را ساخته‌ایم ‌یا کدام سخن جهانی را عملیاتی کرده‌ایم. حالا که تغییر به تعبیری می‌تواند تنها واقعیت ثابت جهان باشد، به گمانم باید تغییری در عادت‌های زندگی ملی ایجاد کنیم. دولت در این زمینه پیش‌قدم شود. احیا و ترمیم ملی رفتار سازمانی به‌عنوان نخستین قدم بسیار سازنده است. شکل‌گرفتن رفتارهای کُند سازمانی را باید به شکل‌بندی نسبی رفتارهای عملیاتی تغییر داد.

 

دیوان‌سالاری اگر معنایش فرماندهی دولت بر ارکان سازمان اجرائی کشور باشد، نمود بیرونی این فرماندهی باید به پردازش فعالیت‌های مولد و اجرائی تغییر کند. نمی‌شود که دولت سالار باشد، آن‌وقت برخی اتفاق‌های معمولی برای پیشبرد اهداف توسعه، چند دهه به همان شکل باقی بمانند و هیچ اصلاحی را تجربه نکنند. مثالی بزنیم؛ چند سال است که کارگران ساختمانی در آرزوی بهبود وضعیت بیمه خود هستند؟ چند دهه است که تولید‌کنندگان در آرزوی اصلاح قوانین مالیات بر عملکرد زندگی می‌کنند؟

 

چه حجم از زمان صرف دلخوری تجار از وضعیت حشر‌و‌نشر رفتارهای گمرکی و قوانین آن شده است؟ و... . آن‌وقت، در کنار همه این نشدن‌ها، تا دلتان بخواهد سخن‌های انبوهی تکرار شده‌اند و بر تنور تکرار آن نیز بارها دمیده شده است. محاسبه مؤلفه تغییر در جغرافیای روزگار اکنون، در دست نمی‌گنجد، اما در ایران خیلی از امور همچنان بر پاشنه تکرار می‌چرخند. باید حجم زمان تغییر کند. مفهوم کار نیاز به چکش‌کاری دارد. به همان اندازه که تئوری‌ها مهم هستند در نسل جدید زمان، باید کار هم برای ما مهم باشد. پویش‌ها لطفا پرسشگری را تجویز کنند و پرسش‌ها باید به نتایج کار اهمیت بدهند. به خروجی ارزش‌افزوده نمی‌شود لبخند زد. امسال این‌گونه ببینیم که مخاطبان هر سازمان باید نتیجه تغییر و تبدیل رفتار سازمانی از سکون به حرکت را لمس کنند. زندگی را عملیاتی و اجرائی زندگی کنیم، می‌شود؟