نگاهی به نهاد نظارتی «ساترا» به بهانه چالشهای اخیرش با پلتفرمها
قابل پیشبینی بود
تأملی بر تاریخ تأسیس سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی یا همان «ساترا» که شش سال پیش از این یعنی در سال 1395 بنیانگذاری شده، کافی است تا معلوم شود چرا فضای میان پلتفرمهای پخشکننده سریالهای نمایشی و سازمان ساترا تا این حد کدر و گلآلود شده است.
تأملی بر تاریخ تأسیس سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی یا همان «ساترا» که شش سال پیش از این یعنی در سال 1395 بنیانگذاری شده، کافی است تا معلوم شود چرا فضای میان پلتفرمهای پخشکننده سریالهای نمایشی و سازمان ساترا تا این حد کدر و گلآلود شده است. مقولهای که تنها به عرصه نمایش و رسانههای تصویری هم محدود نمیشود و میتوان مصادیقی از آن را در سایر عرصههای عمومی و اجتماعی هم رصد کرد که عقبماندن واکنش نظارتی نسبت به یک پدیده اجتماعی و عملیاتیکردن سازوکار کنترل و نظارت بر آن پس از اقبال و همهگیر شدن پدیده مورد نظر به واکنشها و چالشهایی انجامیده است. با پذیرش این اصل که بعید است کسی در قبول آن تردیدی داشته باشد، مقوله مدیریت نمایش خانگی با درنظرگرفتن تأخیر چندساله تأسیس ساترا نمیتواسته از بروز چنین چالشهایی مصون بماند. علاقهمندان سریالهای نمایش خانگی به خاطر دارند که عرضه اولین سریالهای نمایش خانگی به دو سریال پربیننده «قهوه تلخ» و «قلب یخی» در پاییز سال 1389 بازمیگردد. شبکه نمایش خانگی با این دو سریال بهشدت شناخته و محبوب شد و در ادامه با سریالهای دیگری همچون «ساخت ایران»، «عالیجناب»، «دندون طلا» و... و البته از همه مهمتر و تأثیرگذارتر با سریال «شهرزاد» به اوجی غیرقابل پیشبینی دست یافت. دستیافتن شبکه نمایش خانگی به چنین جایگاهی که البته ضعف اغلب مجموعههای تلویزیونی دهه نود خورشیدی هم بر شدت دیدهشدن و محبوبیت آن میافزود، موقعیت این رسانه را از یک جایگزین صرفِ تلویزیون در ساخت سریال، به یک رقیب جدی در مقوله سریالسازی تغییر داد و کاملا بدیهی بود رسانهای که اینچنین در کانون توجهات قرار بگیرد، خود زمینه را برای نظارت و کنترل بیشتر (و حتی در نگرش بدبینانه برانگیختهشدن حسادت رسانه پیشکسوتی که از دههها پیشتر سریالساز یکهتاز و بیرقیب داخلی بوده) را فراهم میکند. بهویژه اینکه شبکه نمایش خانگی که تا پیش از تأسیس ساترا تحت نظارت وزارت ارشاد قرار داشت، با همان اصول ممیزی و نظارت بر فیلمهای سینمایی اعمال میشد؛ اصولی که هیچگاه با ممیزیهای سختگیرانهتر تلویزیون همسو نبود و شیوه حجاب و پوشش بازیگران در آثار نمایش خانگی و حتی محتوای مورد استفاده در برخی از این آثار همواره مورد انتقاد معتقدان به قرائتهای تندتر اعتقادی بود که با دیدگاههای نظارتی حاکم بر مجموعههای تلویزیونی همدل بوده و حاکمیت را به خاطر صدور مجوز عرضه این آثار سرزنش میکردند.
قطار سریالهای شبکه نمایش خانگی با چنین وضعیتی و با وجود کشمکش ارشاد و تلویزیون و دیدگاههای مخالف و موافق حاکم بر چگونگی مدیریت آثار نمایشی این شبکه، در نهایت به تلویزیون رسید که مطابق قانون اساسی و مصوبات شورای نگهبان و دیگر مصرحات قانونی، وظیفه نظارت بر انتشار و پخش برنامههای صوتی و تصویری از طریق سیستمهای فنی قابل انتشار فراگیر بر عهده آن گذاشته شده بود، اما صرفنظر از مستندات لازمالاجرای قانونی (که البته همچنان تعدادی از صاحبنظران بر لزوم بحث و گفتوگو و تغییر شیوه مدیریت ساترا تأکید دارند و سپردن اختیار یک رسانه تولیدکننده سریال را به دست رسانه دیگری که در همان زمینه فعالیت میکند، مصداق بارزی از تعارض منافع و خطری بالقوه برای امکان تضعیف شبکه نمایش خانگی به دست تلویزیون ارزیابی میکنند) نکتهای در این میان مغفول ماند؛ اینکه عامه مخاطبین سریالهای این شبکه انتظار مختصاتی از آثار نمایشی آن را داشتند که با ویژگیها و ممیزیهای حاکم بر مجموعههای تلویزیونی همخوانی نداشت و این بالقوه دافعهبرانگیز بود. هرچند تلویزیون در مجموع سهلگیرانهتر از آنچه انتظارش میرفت عمل کرد و در سریالهای نمایش خانگی از نظر محتوا و دیگر ویژگیها تغییر خاصی آنگونه که توجهبرانگیز باشد دیده نشد. اتفاقی که از یک سو به حسن نیت تلویزیون (با نمایندگی ساترا) برای همکاری با پلتفرمهای عرضهکننده سریالها تعبیر شد و البته سویه دیگر هم این بود که به هر حال شبکه نمایش خانگی یک بازار پررونق داخلی است که نباید تلاشهای صرفشده برای رسیدن آن به چنین جایگاه و موقعیتی را نادیده گرفت و با سختگیری باعت ازدسترفتنش شد، اما ضلع سوم ماجرا که شاید هم خوشبینانه به نظر برسد، اینجاست که تلویزیون در رقابت کیفی با این شبکه دستهای خود را به نشانه تسلیم بالا برده و با علم به اینکه با تولید و پخش سریالهای متوسط و متوسط به پایین هرگز نمیتواند به ذائقه میلیونها مخاطب تشنه آثار خوب و باکیفیت پاسخ دهد، برخلاف میل باطنی خود و با هدف ازدستنرفتن مخاطبین آثار نمایشی داخلی سیاستی کجدار و مریز و نزدیک به اعتدال را در برخورد با پلتفرمهای تشکیلدهنده این شبکه در پیش گرفته است. سیاستی که البته هر چقدر به پایان سال جاری نزدیک میشویم، از اعتدال فاصله بیشتری گرفته و به رویارویی نزدیکتر میشود. درخواست تعطیلی کامل یک پلتفرم به دلیل شروع به عرضه یک سریال نمایشی درخواست کوچکی نیست و شاید نشان از تغییر رویکرد تلویزیون (ساترا) در تعامل با پلتفرمها داشته باشد. در این میان البته همچنان دو وجه امیدوارکننده وجود دارد؛ یکی اینکه ساترا و پلتفرمها که ناگزیر از کار با یکدیگر هستند، همچنان به تعامل و گفتوگو پایبندتر باشند تا چالش و رویارویی، و دیگر اینکه خوشبختانه در قانون نهادی با عنوان «شورایعالی فضای مجازی» به ریاست شخص رئیسجمهور تبیین شده که به تلویزیون اجازه تعطیلی پلتفرمها بدون کسب نظر مثبت این شورا را نمیدهد، یک سوپاپ اطمینان که باید امیدوار بود بهترین تصمیم ممکن را در این رویارویی ناخوشایند بگیرد.