|

اصلاح یا مقاومت دوراهی صداوسیما

صداوسیما سخت ناراحت است که چرا رسانه‌های معاند و دروغگو، برای افزایش 42درصدی بودجه سالانه آن جیغ‌ بنفش می‌کشند؟

صداوسیما سخت ناراحت است که چرا رسانه‌های معاند و دروغگو، برای افزایش 42درصدی بودجه سالانه آن جیغ‌ بنفش می‌کشند؟ گفته که صداوسیمای قوی و پرمخاطب، باطل‌السحر نقشه‌های شوم دشمنان است و لابد اگر این هشت هزار میلیارد بودجه داده نشود، آنتنش با اُفت جدی کمیت و کیفیت، پاسخ‌گوی نیاز برحق مخاطبان و تولید و پخش آثار فاخر نخواهد بود. رسانه ملی از نمایندگان مجلس خواسته، به این حرف‌ها گوش نکنند و با تصویب بودجه، شرایط را برای تولید آثار هنرمندانه و جریان‌ساز هویت‌محور و عدالت‌گستر مهیا کنند.

آقای صداوسیما! نمی‌دانم چه کسی برایتان جیغ بنفش کشیده، ولی من به آهستگی چند سؤال دارم؛ در کجای دنیا، شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی که سحر تا شام آگهی پخش می‌کنند، بودجه از دولت می‌گیرند؟ هزاران شبکه تلویزیونی در جهان که صدها میلیون‌ مخاطب دارند، چطور می‌توانند بدون داشتن بودجه دولتی، برنامه بسازند و برای بالابردن هر‌چه بیشتر آمار بینندگان‌شان، رقابت کنند؟ این سازمان‌های رسانه‌ای، چطور رگ خواب افکار عمومی مخاطب را در دست دارند و در مواقع نیاز، به تهییج و بسیج مردم می‌پردازند؟ چرا صداوسیمای ما، با این همه بودجه فزاینده پنهان و آشکار، در دو دهه گذشته، سال به سال اُفت کرده و مخاطب خود را از دست داده است؟

مسئله این است که وظایف ایدئولوژیک، در تضاد با وظایف اجتماعی و فرهنگی آن قرار گرفته و مخاطب هم در جایگاه اول اهمیت نیست. فرض‌ کنید در یک شهری، کسی حق ندارد بیمارستان تأسیس کند و فقط بیمارستان دولتی امکان فعالیت دارد. آن بیمارستان هم فقط از روش حجامت برای درمان بهره می‌برد. حال مردم شهر یا باید به همین حجامت اکتفا کنند یا زحمت بکشند و به جای دیگر بروند. مسئولان بیمارستان، بسیار تعجب می‌کنند که چرا مردم این همه امکانات متنوع حجامت را می‌گذارند و به بیمارستان‌های فاقد امکانات در شهر دیگر می‌روند! حکایت صداوسیمای ما هم چنین است. در ایران کسی حق داشتن ایستگاه رادیویی و شبکه تلویزیونی ندارد. همه شبکه‌ها و ایستگاه‌ها هم یک حرف و یک رویکرد را تکرار می‌کنند که باب طبع عامه نیست و آنها هم با خواست و علاقه و پسند مردم کاری ندارند‌.

رسانه‌ ملی با پولی که از تبلیغات انحصاری درمی‌آورد، به علاوه بودجه چند هزار میلیاردی که از بودجه نصیبش می‌شود و درآمدهای دیگر، مثل سهم از عوارض واردات تلویزیون و موارد دیگر، لابد باید بهترین عملکرد را داشته باشد‌ ولی شوربختانه سال‌به‌سال درجا می‌زند و مخاطبان، ناراضی‌تر از قبل، مطلوب‌شان را بعضا در شبکه‌های بیگانه جست‌وجو می‌کنند. گوش مسئولان صداوسیما هم بدهکار منتقدان نیست. کار خودشان را بهترین می‌دانند و آمار هم می‌دهند‌ اما واقعا نقش صداوسیما در ناآرامی‌های پاییز امسال چه بود؟ آیا توانستند ذره‌ای در جوانان ‌ تأثیر بگذارند؟ چرا باید دامنه معترضین تا دبستان‌ها هم کشیده شده باشد؟ انگار که اصلا صداوسیمایی وجود ندارد. همه دیدند که چطور دو شبکه بیگانه، در جهت انحراف افکار عمومی ‌چه ‌کرده‌اند. ‌‌

روش نادرست رسانه‌ ملی، مخاطرات مهمی را گریبان‌گیر جامعه ایرانی و نیز مسئولان کرده است. کژکارکردی صداوسیما، بی‌اعتنایی در حق مردمی است که پول رسانه از کیسه آنها می‌رود و استحقاق برخورداری از بهترین برنامه‌ها را دارند، اما گرفتار دایره بسته و رویکردی خاص شدند که چاره‌ای جز ترک رسانه برایشان نمی‌ماند. البته فقط مردم نیستند، صداوسیما اجحاف در حق مسئولان هم می‌کند؛ چون تصویری غیرواقعی از کشور و افکار عمومی نشان می‌دهد و آنها را دچار اشتباه می‌کند. گاه سخنرانی برخی مسئولان تعجب‌آور است؛ انگار در فضای دیگری زیست می‌کنند که ما نمی‌شناسیم و از مردمی سخن می‌گویند که ما نیستیم. شاید این محصول انگاره‌سازی صداوسیما و آن تصویرسازی ‌است که با واقعیت، فرسنگ‌ها فاصله دارد.

لابد مسئولان صداوسیما توضیح دارند اما باید گفت هیچ بهانه و توجیهی مسموع نیست. وقتی شما امتیاز انحصار را دارید، باید و باید بتوانید کارکردهای مورد انتظار ملت را محقق کنید. صحت‌سنج عملکرد شما، میزان مخاطب و درجه رضایت‌مندی آنهاست ولاغیر. اگر برایتان جلب رضایت ‌یک دسته و یک گروه و یک محفل خاص ملاک بوده، بدانید که قافیه را باخته‌اید. اگر نمی‌توانید آنها را توجیه کنید که ازدست‌رفتن مخاطب، چه تبعات بزرگی را نصیب کشور‌ می‌کند، یعنی اهل رسانه نیستید. ‌درمان بیماری، مستلزم پذیرش درد و اراده جدی برای درمان است. باید رویکردها را جراحی کرد. بیماری در رسانه ملی، آن فکرهایی است که راه اشتباه را هزار بار پیموده، شکست خورده و باز دست‌بردار از اشتباه خود نیست. آن رویکردی است که جز خود را باطل می‌پندارد. اگر دارید جنگ روایت‌ها می‌کنید، جنگ روایت به معنی نفی واقعیت ملموس اجتماعی نیست. اینترنت، شرایط گذشته را به کلی منسوخ کرده است. باید بیدار شد. اگر انتخاب بود، امروز اجبار است و چاره دیگری نیست. تأکید بر رساندن تعداد مخاطبان به حداکثر ممکن، انگیزه‌ای است که صداوسیما به دنبال پوشش موضوعاتی باشد که جذابیت هرچه بیشتری داشته باشد؛ در دل یار به هر حیله رهی باید جست.

صداوسیما تا دهه 70 در اوج بود و نبض افکار عمومی را در دست داشت، اما وقتی رقیب با ماهواره، میهمان منزل ایرانیان شد، نتوانست از لذت انحصار دست بردارد و درست رقابت کند و این شد که شاهدش هستیم. تحلیل من این است که در شرایط کنونی و پل‌های خراب‌شده پشت سر، امکان بازگشت صداوسیما به اوج، از دست رفته است.  این هدف الزامات جدی دارد که گام اول آن پذیرش اصلاح و پرهیز از مقاومت در برابر تحول است. انحصار سم مهلک است؛ همان‌طور که بانک‌ها و صنایع بزرگ به مصلحت از انحصار دولت خارج شدند، صداوسیما هم باید به یک شبکه سراسری مثل تی‌آرتی ترکیه اکتفا کند و از رویش تلویزیون و رادیوهای تجاری حمایت کند. مسئولان نترسند و به دیگران میدان دهند که در چارچوب نظام به جذب مخاطب از چنگ بیگانه بپردازند.

آقای صداوسیما! انحصار و فرهنگ در دنیای دیجیتال، با رضایت مخاطب پیش می‌رود. با مخاطب ناراضی و قهر، به جای هشت هزار میلیارد تومان، 80 هزار میلیارد هم به شما بدهند، جز اتلاف منابع و تبدیل قهر مخاطب به حاصل و ثمر دیگری برنمی‌آید. مردم را دریابید.