لزوم عملگرایی ایران در بحران سوریه
آیا ایران در بحران سوریه «مداخله مثبت» میکند؟
کنش یا عمل کشورها در سیاست خارجی عمدتا مستظهر به تئوری (اصول) سیاست خارجی کشورهاست. تئوری سیاست خارجی به کنش سیاست خارجی مشروعیت میبخشد. گاهی اما تئوری چیزی میگوید و عمل در سیاست خارجی چیز دیگری میشود.
کنش یا عمل کشورها در سیاست خارجی عمدتا مستظهر به تئوری (اصول) سیاست خارجی کشورهاست. تئوری سیاست خارجی به کنش سیاست خارجی مشروعیت میبخشد. گاهی اما تئوری چیزی میگوید و عمل در سیاست خارجی چیز دیگری میشود. در این وضعیت، تئوری و عمل در تناقض با یکدیگر قرار میگیرند و همافزا نیستند. این وضعیت برای بسیاری از کشورها حتی برای قدرتهای بزرگ نیز پیش میآید که تئوری با عمل در سیاست خارجی همخوانی ندارند و گاه در تناقض با یکدیگر قرار میگیرند. در واقع اقتضائات مکانی و زمانی موجب میشود کشورها بهگونه دیگری رفتار کنند. این همان عملگرایی در سیاست خارجی است که ایاچکار (E.H.Carr) به آن اشاره میکند. او میگوید گاه واقعیت و یوتوپیا (آرمان) در تناقض با یکدیگر قرار میگیرند و کنشگر «برای حفظ آرمانها؛ بر اساس واقعیت عمل میکند». جمهوری اسلامی ایران بارها با این وضعیت در سیاست خارجی مواجه شده و لاجرم، عملگرایانه رفتار کرده است. در این رفتار عملگرایانه، واقعیات سیاست خارجی با اصول و آرمانها در تناقض ظاهری قرار گرفته است اما ایران به منظور حفظ اصول و آرمانها، بر اساس واقعیت عمل کرده است. چیزی که تحلیلگران از آن با عنوان «عملگرایی» در سیاست خارجی ایران یاد کردهاند. پرفسور روحالله رمضانی در کتاب مشهور خود، «تحلیلی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» رفتار ایران در سیاست خارجی را نه واقعگرایانه و نه آرمانگرایانه بلکه «عملگرایانه» توصیف میکند و آن را «حسن رفتار ایران» در سیاست خارجی تلقی میکند. اکنون در بحران سوریه، شواهد و قرائن نشان میدهد همافزایی میان تئوری و عمل در کنش ایران ضرورتا وجود ندارد. چگونه؟ اصول و تئوری سیاست خارجی ایران در قبال سوریه میگوید:
1) ایران به عنوان یک قدرت منطقهای تأثیرگذار در ابعاد سیاسی و امنیتی باید مانند جنگ سوریه در سال 2011 فعالانه در مبارزه با تروریستها عمل کند. چنانچه جبهه مقاومت و مشخصا حزبالله لبنان در جنگ سوریه 2011 با مشارکت فعال در میدان جنگ، نقش مهمی در شکست تروریستهای داعشی ایفا کردند.
2) تئوری همچنین میگوید سقوط یا حتی تضعیف دولت بشار اسد، عمق استراتژیک ایران در شامات را با مخاطرات جدی مواجه خواهد کرد.
3) تئوری میگوید بحران سوریه، دومینویی است که امواج آن از هفتم اکتبر 2023 (طوفان الاقصی) آغاز شد و پس از بحران سوریه احتمالا به عراق و ایران هم خواهد رسید.
4) تئوری میگوید چنانچه عمق استراتژیک ایران در شامات از بین برود، محاصره استراتژیک ایران توسط اسرائیل سناریویی محتمل خواهد بود. عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عرب، نفوذ اسرائیل در آذربایجان و کردستان و باگهای استراتژیک در بلوچستان و افغانستان، پیشرانهای تحقق سناریوی محاصره ایران توسط اسرائیل در آینده هستند.
5) تئوری میگوید ایران به منظور حفظ عمق استراتژیک خود و دورکردن تهدیدهای احتمالی از امنیت ملی خود باید در جنگ 2024 سوریه نیز مانند جنگ 2011 در عمل فعال شود.
سؤال اساسی اما اینجاست: آیا اقتضائات عملی در سیاست خارجی ایران نیز همنوا با تئوری در سیاست خارجی، مداخله در جنگ سوریه را تجویز میکند؟ به نظر میرسد «اقتضائات عملی» برخلاف «تئوری»، تجویز به مداخله در جنگ سوریه نمیکند. چرا؟
پاسخ مشخص است: در سال 2011 شرایط مداخله مثبت ایران در جنگ سوریه وجود داشت، اکنون اما وجود ندارد بلکه برعکس چنانچه ایران وارد صحنه سوریه شود، با واکنشهای بسیار منفی در سطح ملی، منطقهای و بینالمللی مواجه خواهد شد. چون:
1) معارضان با تجربه جنگ سوریه در سال 2011 خود را بازسازی کردهاند و شواهد نشان میدهد در هماهنگی با یکدیگر عمل میکنند و مستظهر به قدرتهای خارجی، با قدرت نقشه راه خود را به پیش میبرند. در سال 2011 تعارض منافع معارضان و رقابت قدرتهای بزرگ و منطقهای در جنگ سوریه، باگهایی به نفع بقای دولت اسد ایجاد کرده بود. 2) شواهد نشان میدهد ارتش سوریه نیز انگیزه مقابله با معارضان را مانند جنگ 2011 ندارند. عقبنشینی سریع از حلب، حماه، حمص، درعا و مناطق شرقی توسط ارتش نشان از ضعف ارتش سوریه یا شاید نشان از بیانگیزگی آنها را دارد. 3) روسیه به دلیل جنگ اوکراین و شاید بر اثر تغییر سیاست خارجیاش نسبت به سوریه (و شاید معامله سوریه با اوکراین) مانند سال 2016 در دفاع از حکومت بشار اسد وارد جنگ با معارضان نشده و رسما اعلان کرده است بحران کنونی سوریه اولویت مسکو نیست. 4) حزبالله لبنان پس از جنگ با اسرائیل نیازمند بازسازی درونی است. ضمن آنکه واکنش نظامی اسرائیل به حزبالله در خاک سوریه در صورت مشارکت حزبالله در بحران کنونی سوریه محتمل خواهد بود. 5) اسرائیل نیز وضعیت سال 2011 را ندارد. اکنون اسرائیل موقتا تهدید حماس و حزبالله را از خود دور کرده است و با آزادی عمل بیشتری در جنگ سوریه، منافع خود را دنبال میکند و احتمالا به صورت گزینشی وارد جنگ با طرفین درگیری خواهد شد. 6) عملکرد ترکیه نیز در بحران کنونی متفاوت خواهد بود و در سطح بالاترین مقام (اردوغان) از معارضان حمایت مستقیم کرده است. مشارکت احتمالی ایران در دفاع از بشار اسد احتمالا به تعارض با ترکیه خواهد انجامید. ترکیه با ظهور داعش در سال 2011 به تدریج از مداخله مستقیم در جنگ دست کشید و حتی در مقابله با داعش با روسیه و ایران همراه شد.
7) رفتار آمریکا در بحران کنونی سوریه نیز با ابهاماتی همراه است. آنچه مسلم است آمریکا نسبت به سال 2011 آزادی عمل بیشتری در سوریه پیدا کرده و از معارضان کرد سوری حمایت خواهد کرد. 8) میانگین جامعه ایرانی در شرایط تحریمی و جنگی کنونی با اسرائیل، تاب مشارکت ایران در بحران سوریه را ندارد. فعالشدن ایران در جنگ سوریه شکاف میان دولت و ملت را تشدید خواهد کرد. 9) حساسیت افکار عمومی در داخل سوریه نیز نسبت به حمایت ایران از دولت بشار اسد بسیار افزایش یافته است. نظرسنجیها نشان میدهد مخالفان دولت بشار اسد، بقای حکومت او را در گرو حمایت ایران و حزبالله میدانند و معتقدند چنانچه در جنگ اول سوریه در سال 2011، ایران از دولت بشار حمایت نمیکرد، او قطعا سقوط کرده بود. رسانههای عربی و غربی نیز این معنا را بهشدت تبلیغ میکنند. 10) چنانچه بحران سوریه ریشههای محلی ناشی از ایجاد «خلأ قدرت پس از توافق حزبالله با اسرائیل» داشت، قاعدتا روسیه و ارتش سوریه باید تاکنون با مشت آهنین با معارضان برخورد میکردند. در حالی که علائم نشان میدهد بحران کنونی سوریه ریشههای بیرونی دارد. انفعال روسیه و ارتش سوریه (البته تاکنون) نشان میدهد بحران سوریه را باید در بطن یک نقشه و توافق نانوشته منطقهای میان آمریکا، اسرائیل، روسیه، بشار اسد و عربستان ببینیم.
چنانچه فرضیه فوق صحیح باشد، سیاست خارجی ایران در تئوری باید «حمایت از تمامیت ارضی سوریه» و در عمل «عدم مداخله در بحران سوریه» با نگاهی درازمدت به منافع و مصالح کشور باشد.