|

روایت احمد غلامی از گفت‌وگو با رحیم رئیس‌نیا

چپ نوستالژیک

بهانه سفر ما به تبریز فقط کتاب «محمدامین رسول‌زاده، گزارش‌هایی از انقلاب مشروطیت ایران» نیست. بیش از کتاب، مترجم آن است که بخشی از دوران زندگی انقلابی نسل ما را با ترجمه رمان‌های یاشار کمال همچون «قهر دریا» و «ارباب‌های آقچاساز» و رمان تاریخی «تبریز مه‌آلود»، محمد سعید اردوبادی ساخته است. او برای نسل ما یک چپ نوستالژیک است.

چپ نوستالژیک

بهانه سفر ما به تبریز فقط کتاب «محمدامین رسول‌زاده، گزارش‌هایی از انقلاب مشروطیت ایران» نیست. بیش از کتاب، مترجم آن است که بخشی از دوران زندگی انقلابی نسل ما را با ترجمه رمان‌های یاشار کمال همچون «قهر دریا» و «ارباب‌های آقچاساز» و رمان تاریخی «تبریز مه‌آلود»، محمد سعید اردوبادی ساخته است. او برای نسل ما یک چپ نوستالژیک است. چپی که دیگر از دست رفته است و حیاتش را می‌توان در خاطرات نسل اول چپ‌های ایران جست‌وجو کرد. از این منظر است که کتاب «گزارش‌هایی از انقلاب مشروطیت ایران» معنای خاصی پیدا می‌کند. این کتاب شامل 75 یادداشت و مقاله و گزارش از میان جلد اول 470‌صفحه‌ای آثار محمدامین رسول‌زاده است که پروفسور شیرمحمد حسین‌اف آن را تألیف کرده است. در تبریز رحیم رئیس‌نیا در طبقه پایین خانه‌اش که دفتر کارش است پذیرای ما می‌شود: من و عباس کوثری، عکاس روزنامه «شرق». رئیس‌نیا با همسرش در طبقه بالای این دفتر زندگی می‌کند. اما او همواره در دفتر کارش است و حتی بعضی شب‌ها در میان کتاب‌ها و روزنامه‌های دوره مشروطه که مجلدند و دورتادور اتاق چیده شده‌اند، می‌خوابیده است. در این اتاق هنوز نهضت مشروطه ادامه دارد. مجلس به توپ بسته نشده است و بحث و جدل‌های مشروطه‌خواهان و مشروعه‌خواهان بلند است که لیاخوف به فرمان محمدعلی‌شاه و به خواست روسیه، مجلس و دموکراسی نوپای ایران را به توپ می‌بندد. اگر بخواهیم به‌توپ‌بستن مجلس مشروطه را با کودتای 28 مرداد آمریکایی- انگلیسی دوره محمدرضا‌شاه مقایسه کنیم، بی‌تردید عملکرد روسیه به مراتب شرم‌آورتر از کودتای 28 مرداد 1332 است؛ چراکه در این حمله، دموکراسی، این نوزاد تازه‌ پا به عرصه نهاده ایران مجروح می‌شود. بگذریم.

محمدامین رسول‌زاده به معنای واقعی یک روزنامه‌نگار سیاسی است. روزنامه‌نگاری رادیکال با مانیفستی در دست که در بحران‌های مشروطه کژومژ نشده و بیش از هر‌کس، مشروطه را تحلیل و نسبت به عواقب آن هشدار می‌دهد. محمدامین رسول‌زاده در سال 1884 در روستای نوخانی باکو به دنیا آمده است و حدود هفتاد سال زندگی پرتلاطمی را پشت سر نهاده است. او پیش پدرش آخوند حاجی ملا علی‌اکبر در مدرسه روس- مسلمان و هنرستان حرفه‌ای باکو تحصیل کرد. واپسین سال‌های تحصیلی او در هنرستان مقارن بود با جوش‌وخروش‌های انقلابی در روسیه به‌ویژه شهر کارگری باکو. «همت، نخستین سازمان سوسیال‌دموکراتیک محلی در باکو بود که رسول‌زاده هم در زمره بنیان‌گذاران آن به شمار رفته است. او ضمن فعالیت‌های تشکیلاتی که در جریانش با انقلابیونی چون «کوبا» (استالین بعدی) آشنا شد، در انتشار نشریات همتی چون تکامل و یولداش فعال بود و با روزنامه‌هایی چون ارشاد و ترقی نیز همکاری داشت و در همین دوره مقالات زیادی در پیرامون رویدادهای انقلاب مشروطیت ایران انتشار داد. رسول‌زاده در اوایل 1327 به ایران آمد و از رشت و جلفا و تبریز و ارومیه و تهران گزارش‌های جالبی برای درج در روزنامه ترقی تهیه کرد. او اندکی پس از رسیدن به تهرانِ تازه‌فتح‌شده، در تشکیل و سازمان‌دهی حزب دموکرات ایران و تهیه نظام‌نامه و مرام‌نامه و تعیین خط مشی حزبی با سیدحسن تقی‌زاده و حیدرخان عمواوغلی و... همکاری داشته» (صفحه ۹، کتاب «گزارش‌هایی از انقلاب مشروطیت ایران»).

محمدامین رسول‌زاده به هر آنچه یک روزنامه‌نگار سیاسی رؤیایش را در سر می‌پروراند جامه عمل پوشانده است؛ از تأسیس روزنامه و حزب تا فعالیت در جریان‌های انقلابی قفقاز و باکو و نهضت مشروطه تا بنیان‌گذاری و اعلام جمهوری مستقل آذربایجان که این آخری موجب نقار او با ایرانیان از ‌جمله جریان‌های سیاسی- انقلابی تبریز و سید محمد خیابانی شد. اما ناگفته پیداست محمدامین رسول‌زاده در رخداد مشروطیت یا مشروطه تأثیر انکارناپذیری داشت. بیش از تأثیر سیاسی او باید از تعابیر تازه‌ای که وارد ادبیات سیاسی ایران کرد سخن گفت؛ تعابیری همچون کار تشکیلاتی، ایجاد حزب، دغدغه ایجاد اتحادیه‌های کارگری و اهمیت‌دادن به مردم به‌عنوان عنصر اصلی نهضت مشروطه که در این جنبش ناگهان مفقود شد: «ملت ایران اگر بیدار و هوشیار باشند این مشروطه محدود را نه‌تنها از دست نمی‌دهند بلکه حتی موفق هم می‌شوند که آن را وسعت و عمق بیشتری بخشیده، به رژیم مشروطه کامل‌تری تبدیل سازند و نیز توان آن را دارند که محمدعلی میرزای مستبد را وادار سازند که به‌مانند مظفرالدین شاه یک شاه موافق ترقی و مراعی اصول حریت باشد... به نظر ما چگونگی سرنوشت مشروطه ایران تنها به مردم ایران بستگی دارد...» (صفحه ۴۹ همان کتاب). در کنار این اندیشه‌ورزی‌های سیاسی آنچه شخصیت محمدامین رسول‌زاده را جذاب‌ می‌کند توفان حوادث سیاسی است که در بیشتر مواقع زندگی و حیاتش را به مخاطره انداخته است. رحیم رئیس‌نیا نیز دراین‌باره می‌گوید: «وقتی استالین به‌عنوان کمیسر خلق‌ها گذرش به باکو می‌افتد، محمدامین رسول‌زاده توسط انقلابیون روس دستگیر و زندانی شده است. استالین به زندان می‌رود تا او را ببیند. رسول‌زاده استالین را نمی‌شناسند، فقط می‌بیند چهره او برایش آشنا است. استالین دستور می‌دهد رسول‌زاده را از بند خارج کنند و به دفتر او بیاورند. همه هم‌بندی‌های او فکر می‌کند رسول‌زاده را برای اعدام می‌برند، اما استالین به جبران زمانی که رسول‌زاده او را از زندان فراری داده است او را آزاد و توصیه می‌کنند برای نجات جانش با قطار شخصی او به مسکو برود. رسول‌زاده با خانواده‌اش خداحافظی می‌کند و با قطار شخصی استالین به مسکو و بعد از چندی از مسکو به ترکیه می‌رود». روزنامه «ایران نو» که به سردبیری محمد‌امین رسول‌زاده منتشر می‌شود، اولین روزنامه‌ای است که در شکل و قطعی همچون روزنامه‌های آن زمان اروپایی است. گزارش‌های رسول‌زاده از نهضت مشروطه و تحلیل وقایع او از اوضاع چنان مقرون به واقعیت است که گویا او یک بار پیش از این انقلاب را زیسته است‌: «تا امروز زحمت کشیدید و برای تشکیل مشروطه دستخط گرفتید. بعد از این نوبت تلاش اصلی است. زیرا اگر دست از کوشش بردارید، بی‌گمان به پیش‌برد منظور خود موفق نخواهید شد. در آن صورت حکام شما مشروطه و آزادی‌تان را از دستتان به درآورده، با صدای بلند به دنیا اعلام خواهند کرد که: ما آزادی دادیم، لیکن ملت به علت عدم آمادگی نتوانست آن را حفظ کند... همت کنید رفقا، وقت تکاهل نیست!» (صفحه ۴۴، همان کتاب).

رحیم رئیس‌نیا می‌گوید: «رسول‌زاده فارسی را می‌فهمید اما نمی‌توانست فارسی بنویسد با وجود این، سردبیری روزنامه ایران نو را بر عهده گرفته بود. این روزنامه یکی از نقاط عطف روزنامه‌نگاری ایران از نظر شکل و محتوا است. ایران نو به معنای واقعی کلمه یک روزنامه انترناسیونال بوده است. در این روزنامه هم مسلمانان نقش داشتند و می‌نوشتند، هم ارامنه و هم نویسندگان مهمی با گرایش‌های مارکسیستی». وقتی از محمدامین رسول‌زاده سخن می‌گوییم با یک پرسش اساسی روبه‌رو می‌شویم؛ چرا نهضت مشروطه وامدار چهره‌هایی همچون او و منطقه قفقاز و باکو است. رحیم‌ رئیس‌نیا می‌گوید: «منطقه قفقاز در دوره مشروطه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود. اولین روزنامه‌های سیاسی در قفقاز منتشر شده است و روشنفکران بسیاری در این روزنامه‌ها از‌ جمله خود محمدامین رسول‌زاده قلم زده‌اند. همچنین روس‌ها برای تربیت کارمندان خود مدارس روس تاتار را باز کردند. روس‌ها به ترک‌ها تاتار می‌گفتند. مدارس روس تاتار که در سراسر منطقه مسلمان‌نشین قفقاز باز شده بود به عده‌ای از جوانان که در مکتب درس خوانده بودند شانس حضور در این مدارس را می‌دهد و آنان با زبان و فرهنگ روس آشنا می‌شوند و زمینه تحصیل در دانشسرای گوری در گرجستان را پیدا می‌کنند. گوری زادگاه استالین است و تا همین اواخر مجسمه‌اش در وسط شهر بود. خانه استالین موزه شده و هنوز قسمتی از قطاری که استالین با آن سفر می‌رفت وجود دارد».

منطقه قفقاز به لحاظ سیاسی و نزدیکی با جریانات سیاسی در ترکیه و روسیه دیگر در‌هم‌جوشی است که سرریز آن به تبریز و از تبریز به تهران و نهضت مشروطه می‌ریزد. کارگران ایرانی در قفقاز که در کارخانه با وضعیت ذلت‌باری مشغول کار هستند و برخی دیگر که به شغل سخت باربری روی آورده‌اند، زمینه‌ساز خشم و اعتراض به وضعیت موجود ایران می‌شوند. محمدامین رسول‌زاده در یکی از یادداشت‌هایش با عنوان «حمالان پل» به رنج عمیق کارگران ایرانی می‌پردازد. اگر نگوییم قفقاز و باکو خاستگاه نهضت مشروطه بوده است، می‌توان گفت جنبش چپ ایران از آنجا سر برآورده است. رحیم رئیس‌نیا می‌گوید: «باکو در حقیقت خاستگاه جنبش چپ ایران بوده است و چپ چون تشکیلات داشت در نهضت مشروطه نقش اساسی ایفا می‌کند. تفلیس یکی از مراکز مهم فعالیت‌های فرهنگی ایران بوده است. روزنامه «ملانصرالدین» و «شرق روس» در اینجا چاپ و منتشر می‌شده. در واقع می‌توان گفت چپ ایران آنجا پا گرفته است، مخصوصا باکو که کارگران ایرانی آنجا کار می‌کردند و خواه ناخواه با شرکت در اعتراضات و اعتصابات کارگری پایشان به مبارزه باز می‌شد. حتی عده‌ای از ایرانی‌ها در تشکیلات همت که شاخه مسلمانان حزب سوسیال‌دموکرات کارگری روسیه بود، فعال بودند. این کارگران قبل از اینکه خودشان به ایران بیایند، ناله‌ها و فریادهایشان به ایران رسیده بود. اولین حزب چپ ایرانیان در باکو تشکیل شد. مرام‌نامه و اساسنامه‌اش هم بر اساس تشکیل سازمان همت بوده است. محمدامین رسول‌زاده یکی از بنیان‌گذاران اصلی سازمان همت است و در تمام ارگان‌های مطبوعاتی مخفی و علنی آن مقاله می‌نوشته است. جالب اینکه حزب «اجتماعیون و عامیون» ترجمه همان سوسیال‌دموکرات است. حیدر عمواوغلی، چهره سرشناس و بانفوذ مشروطه از طریق اجتماعیون و عامیون به خراسان و تهران می‌آید. رسول‌زاده هم از همین حزب برای حل مشکلات گیلان رهسپار این منطقه می‌شود. اکثر مجاهدان قفقازی فعال در مشروطه آذربایجانی بوده‌اند. یکی از مبارزان اصلی فعال در مشروطه برادر محمدعلی تربیت بود که سید‌حسن تقی‌زاده او را به فرزندی پذیرفته بود. علی‌محمد با اردوی گیلان برای فتح تهران عازم شده و یکی از فرماندهان بنام و جوان است. او پس از فتح تهران و در جریان ترورهای بعد از فتح اولین کسی است که ترور و کشته می‌شود. برادرزاده حیدر عمواوغلی هم یکی دیگر از کسانی است که در این آشوب‌ها ترور می‌شود».

یکی از نکات جالب زندگی محمدامین رسول‌زاده دوستی عمیقش با سیدحسن تقی‌زاده است: «مهم‌ترین منبعی که در این زمینه موجود می‌باشد یادداشتی به قلم سیدحسن تقی‌زاده است که در سال ۱۳۴۶ شمسی به مناسبت فوت دوست قدیمی‌اش محمدامین رسول‌زاده منتشر شد... تقی‌زاده در این یادداشت، از رسول‌زاده به عنوان یکی از «مردان نامدار فوق‌العاده» یاد می‌کند... مردی تربیت‌شده و صاحب منطق قوی و سلیم... و با ایمان به مرام خود و فداکار و جان‌نثار... که نظایر او در این سامان در حکم معدوم و شاید در همه دنیا محدود است» (فصلنامه «گفت‌وگو»، شماره 33).

بنیان‌گذاری جمهوری آذربایجان هم نتوانست در دوستی بین محمدامین رسول‌زاده و سیدحسن تقی‌زاده اثر منفی جدی بگذارد. رسول‌زاده بسیار تلاش کرد سوءتفاهم به‌وجود‌آمده علیه آذربایجان ایران را رفع و رجوع کند اما موفق نشد. او نامه‌ای برای فروغی می‌نویسد و از او می‌خواهد این نامه را به دست مخبرالسلطنه هدایت برساند. رسول‌زاده در نامه تقاضا می‌کند ایران در برابر روس‌ها از جمهوری آذربایجان حمایت کند. اما تیمورتاش وزیر دربار و مسئول سیاست خارجه وقت، حمایت ایران از جمهوری آذربایجان را خسارت‌بار می‌داند و حمایتی از سوی ایران صورت نمی‌گیرد. رحیم رئیس‌نیا می‌گوید: «رسول‌زاده فکر می‌کرد روسیه دشمن مشترک ایران و قفقاز است و حتما به او جواب مثبت خواهند داد، اما این اتفاق نمی‌افتد».

زندگی محمدامین رسول‌زاده فراز و فرودهای بسیاری دارد. رحیم رئیس‌نیا درصدد است کتابی مستقل درباره ابعاد پیدا و پنهان او نوشته و منتشر کند. رئیس‌نیا می‌رود و دسته بزرگی از کاغذهای A4 می‌آورد که زندگی محمدامین رسول‌زاده با مداد روی آن نقش بسته است. دست‌نوشته‌ها وسوسه‌برانگیزند. دلم می‌خواست آنها را به امانت بگیرم تا بخوانم، اما واهمه مسئولیت نگهداری کتابِ‌ دست‌نویس مرا از بیان این فکر بازمی‌دارد. رئیس‌نیا دست‌نوشته‌ها را در میان کتاب‌های دیگر می‌گذارد و با شعف می‌گوید اگر عمری باشد در میان کارهای دیگر آن را به سرانجام خواهم رساند.