آدام اسمیت در پکن: تبارهای قرن بیستویکم
توسعه چینی
توسعه اقتصادی چین از مسائل مهم و تا حدی مبهمِ اقتصاد معاصر است که اقتصاددانان بسیاری را به تحلیل و تفسیر واداشته است. اغلب بر تفاوت اساسی توسعه اقتصادی چین با ژاپن دست میگذارند و دلیل آن را اِعمال سیاست درهای باز این کشور برای جذب تجارت و سرمایهگذاری خارجی میدانند.


شرق: توسعه اقتصادی چین از مسائل مهم و تا حدی مبهمِ اقتصاد معاصر است که اقتصاددانان بسیاری را به تحلیل و تفسیر واداشته است. اغلب بر تفاوت اساسی توسعه اقتصادی چین با ژاپن دست میگذارند و دلیل آن را اِعمال سیاست درهای باز این کشور برای جذب تجارت و سرمایهگذاری خارجی میدانند. اما این روند به دلیل تبعیت چین از دستورالعمل نولیبرالِ اجماع واشینگتن نبوده و چنین استدلالی گمراهکننده است و برخی از متفکران جدی معاصر را به اشتباه انداخته است. جووانی اریگی در کتاب «آدام اسمیت در پکن: تبارهای قرن بیستویکم» روایت دیگری از مسئله توسعه اقتصادی در چین دارد. اریگی تأکید میکند که جاذبه اصلی چین برای سرمایهگذاران خارجی، برخلاف تصور عمده اقتصاددانان، نیروی کار و ذخایر ارزان این کشور نیست، چراکه حجم انبوه این ذخایر در دیگر کشورهای جهان نیز وجود دارد.
او جاذبه اصلی چین را در کیفیت بالای این ذخایر در حوزههای بهداشت، آموزش و مدیریت میداند که با توسعه سریع چین ترکیب شده است. اریگی اشاره میکند که عکسهای دنگ شیائوپینگ در کنار ریگان، پینوشه و تاچر بر پشت جلد «تاریخ مختصر نولیبرالیسم» کتاب دیوید هاروی نقش بسته و یک فصل کامل از کتاب به نولیبرالیسم چینی اختصاص یافته است. پیتر کوانگ نیز معتقد است ریگان و دنگ شیائوپینگ «طرفداران پروپاقرص معلم نولیبرال خود میلتون فریدمن» بودند. اریگی مینویسد: «مروجان سازمانیِ اجماع واشینگتن مانند بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، خزانهداری بریتانیا و آمریکا و رسانههای جریان اصلی مانند فایننشالتایمز و اکونومیست درباره کاهش فقر و نابرابری در چین رجز میخوانند و توسعه چین را نتیجه تبعیت از دستورالعمل سیاسی اجماع واشینگتن میدانند.
ادعای آنان با فهرست طولانیِ فجایعی که درنتیجه تبعیت از این دستورالعملها در آفریقای زیرصحرا، آمریکای لاتین، و اتحاد شوروی سابق ایجاد شده است تناقض دارد. جیمز گالبرایت متعجب است آیا ما نباید دهه 1990 را بهجای عصر طلایی سرمایهداری، عصر طلایی سوسیالیسم اصلاحشده در دو منطقه چین و هند بنامیم که اتفاقا با اتخاذ یک رویه متفاوت، خود را از اثرات مخرب سیاستهای اجماع واشینگتن دور کردند؟» درواقع چین و هند رها از تقیدِ بانکهای غربی راه خود را در دهه ۱۹۷۰ یافتند و از بحران بدهی جان سالم به در بردند. هر دو کشور تا به امروز بر سرمایه کنترل دارند، طوری که جریان پول آزادانه به این کشورها وارد و خارج نمیشود.
هر دو کشور تا به امروز توسعه شرکتهای مادر و صنایع سنگین را در دستور کار دارند. آیا موفقیت چین و هند بهسبب اصلاحات درونی است یا اعمال قوانین تحمیلی بیرونی؟ پاسخ این است: بدون شک هر دو مؤثر هستند. تمرکز کتاب اریگی روی چین است و به نقظه نظرات مهم و مؤثر در تحلیل توسعه اقتصادی چین اشاره دارد. ازجمله دیدگاه گالبرایت و استدلال استیگلیتز مبنی بر اینکه اصلاحات چین دنبالهروی دستورالعملهای نولیبرال نبوده و موفقیت اصلاحات چین تنها به دلیل اتخاذ سیاست شوکدرمانی اجماع واشینگتن نیست، بلکه این کشور ثبات اجتماعی را در اولویت قرار داد و دو هدف ایجاد شغل و بازساخت اقتصادی را توأمان دنبال کرد تا این اطمینان ایجاد شود که منابع پربازده جایگزین رقابت مخرب شود.
اگرچه چین از ابتدای اصلاحات مشاوره و کمک بانک جهانی را پذیرفت، اما همیشه منافع ملی چین را به منافع خزانهداری آمریکا و سرمایهداری غرب ارجحیت داد. در این زمینه آگاروالا تجربه شخصی خود از چین را در زمان تصدی بانک جهانی چنین بازگو میکند: «شاید چین مثال بارز از کشوری است که به مشاوره خارجی گوش داد، اما تصمیمات را بر اساس شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود اتخاذ کرد. موفقیت چین مطمئنا نتیجه پذیرش کورکورانه سیاست اجماع واشینگتن نبود. سرشتنشانِ اصلی فرایند اصلاحات در چین، چینیبودن آن از هر نظر بود».
اریگی معتقد است سرمایهگذاری مستقیم خارجی نقش عمدهای در تقویت صادرات چین داشته است، اما نه بهعنوان آغازگر یا تنها هدایتکننده توسعه چین. درواقع رونق صادرات در چین را باید اپیزود آخر پیشرفت چین به شمار آورد. حتی بنابر استدلال اریگی، نیاز سرمایه خارجی به چین بهویژه آمریکا بیش از نیاز چین به سرمایه خارجی بود. «شرکتهای آمریکایی با یک الزام ساده مواجه بودند: سرمایهگذاری در چین برای استفاده از مزیت کشوری با نیروی کار ارزان و اقتصادی شکوفا یا واگذاری آن به رقبا». به این ترتیب، اگر چین در گذشته یک مرکز تولیدی به حساب میآمد، اکنون به مرکز توسعه و فروش محصولات تبدیل شده است.
اریگی معتقد است برای درک این مسئله که رنسانس اقتصادی چین نتیجه ترکیب چه شرایطی است، ابتدا باید نقاب نولیبرالیسم را از چهره پیشرفت و توسعه چین کنار زد. درواقع از نظر اریگی، مقرراتزدایی و خصوصیسازی در چین بیشتر گزینشی بوده و با سرعت پایینی نسبت به کشورهای دیگر که دستورالعمل نولیبرال را دنبال کردند پیش رفته است. اصلاحات اصلی چین نه در خصوصیسازی بلکه در نوع مواجهه بنگاههای تحت مالکیت دولت با یکدیگر، شرکتهای خارجی، بنگاههای خصوصی و نیمهخصوصیِ تازهتأسیس و بنگاههای تحت مالکیت عموم است. اریگی میگوید این سیاستها در کنار پهناوری و جمعیت کثیر این کشور به دولت کمک کرد تا با ترکیب مزایای صنعتیشدن صادراتمحور که محرک آن سرمایهگذاری خارجی است، با مزایای اقتصاد ملی خودبسنده که محرک آن زبان مشترک، آداب و رسوم، مؤسسات و شبکههای تجاری محلی دارای دسترسی به شرکای خارجی است، به نسخهای برای توسعه دست پیدا کند. یکی از مهمترین محصولات این ترکیب، مناطق بزرگ پردازش صادرات هستند که اکنون خانه امید دوسوم کارگران مناطق پردازش صادرات در جهان است.
اریگی همچنین به روش رفرمیستی متفاوت چین اشاره میکند و معتقد است اصلاحات تدریجی چین و اقدامات تعادلآفرین دولت برای تقویت ارتباط بین بازار ملی و تقسیم کار اجتماعی جدید، نشان میدهد که اعتقاد یوتوپیایی به روش نولیبرال یعنی منافع شوکدرمانیها، دولتهای حداقلی و بازارهای خودتنظیم، با روش رفرمیستهای چینی بیگانه است. رفرمیستهایی که بیش از دو قرن پیش تحسین آدام اسمیت را برانگیختند، چراکه اسمیت در مطالعه خود درباره توسعه بازارمحور معتقد بود دولتها از بازارها بهعنوان ابزار حکمرانی استفاده میکنند و آزادسازی تجارت را بهتدریج انجام میدهند تا «آرامش عمومی» به هم نریزد. آنها بهجای کارگران، سرمایهداران را به رقیب یکدیگر تبدیل میکنند تا سود به حداقل سطح قابل تحمل برسد.
آنها تقسیم کار را بهجای درون، میانِ واحدها و اجتماعات تولیدی تقویت میکنند و برای مواجهه با اثرات منفی تقسیم کار بر جمعیت، در آموزش سرمایهگذاری میکنند. این دولتها اولویت را به تشکیل بازار داخلی و توسعه کشاورزی میدهند تا شالوده اصلی نظام صنعتی ریخته شود و بعدا به تجارت و سرمایهگذاری خارجی روی میآورند. اریگی به خصلت اسمیتی اصلاحات چین اشاره میکند، ازجمله اصلاحات تدریجی، اقدامات دولت در جهت بهبود تقسیم کار اجتماعی، توسعه آموزش، تبعیت منافع سرمایهداران از منافع ملی و تقویت رقابت بیناسرمایهدارانه و نقش پیشگامانه رفرمیستها در شکلگیری بازار داخلی و بهبود شرایط زندگی در نواحی روستایی که از نظر او مایه تحسین و شگفتی است. البته او تأکید میکند که تناسب بین توسعه اقتصادی و سیاسی چین و توسعه بازارمحور اسمیت به این معنا نیست که اصلاحات دنگ دقیقا مطابق آموزههای اسمیت صورت گرفته است.