آرزوهایی به فراخنای تمدن و تبار ایران
برای ما مردمان ساده که درکی از چیستی سیاست نداریم و در روزمرگیهای خود زخمی ناترازیها هستیم، پیشبینی فردا هم شوخی است، چه رسد به ماه و سال؛ بهویژه اگر در حالوهوای علایق و آرمانها غوطهور باشیم و بیخبر از عقل مالاندیش.


پیمان شوقی
برای ما مردمان ساده که درکی از چیستی سیاست نداریم و در روزمرگیهای خود زخمی ناترازیها هستیم، پیشبینی فردا هم شوخی است، چه رسد به ماه و سال؛ بهویژه اگر در حالوهوای علایق و آرمانها غوطهور باشیم و بیخبر از عقل مالاندیش. اما معجزه «عقل شهودی» که قرنهاست داستان فکر ایرانی را رقم زده، همچنان امیدوارمان میکند به چارهسازی «من»هایی که در هر عصری، در گسترهای به وسعت دامنههای شرقی هندوکش تا سواحل مدیترانه ظاهر شدند و برای سدهها خرد و راستی را در جغرافیای شگرف تمدن آریایی پاسداری کردند. پس با وجود انباشت کاستیها در درازنای فصل سرد، ایمان بیاوریم که آدمی چارهساز است و لذت آرزو را از خود نگیریم. از این روزن، به سال پیشرو نگاه کنیم تا از همنوازی ارکستر اندیشههای ما، انرژی مثبتی در جهان موج بزند و آن شود که باید باشد.
میگویند بنیاد هستی بر اعتدال است. امروز دیگر به اسطوره غلبه نهایی جریان زندگی بر زوال باور نداریم و فقط امیدواریم به برابری این دو نیرو و مقاومت نیکویی بر پلیدی. کنشی هرچند کوچک در این راه، سهم هر یک از ما آدمیان است در این چهارروزه حیات، ابزارمان در این جدال چیزی جز «تدبیر» نیست. همان تدبیر که توان سنجش امور و احوال و انتخاب گزینههای منتهی به خیر جمعی گفتهاند. برترین آرزو برای کشور و هممیهنانم در سال جدید، شمول تدبیر است بر زندگی؛ تا افراطها به فراموشی روند و و تفریطها به باران اعتدال شسته شوند.
مینوی خرد ایرانی، تدبیر را خود حاصل اندیشه میداند و برای پرواز اندیشه دو بال میگوید: آگاهی و انصاف. آگاهی از عطش دانایی میآید و انصاف از زدودن پیشداوریها. در کار من که داوری فیلمهاست، این ویژگیها اهمیتی دوچندان دارند؛ چراکه صحبت از امر قضاوت است و رسالتی به بزرگی تعداد مخاطبان و ساعات عمر سازندگان آثار دارد. لغزشهای فراوانم از این دو ویژگی در سالهای ناپختگی و شرم ناشی از عواقب لغزشها، به من آموخته که پیش از گشودن زبان یا گذاشتن انگشت بر صفحه کلید، مدتی اندیشه کنم. از سرعتم میکاهد، اما از شرم ناپختگیها هم میکاهد. پس آرزو میکنم در میهن من جهالتها و یکدندگیها جای خود را به دانایی و انصاف بدهد تا مجال اندیشه و گفتار و کردار نیک برای همگان از صدر تا ذیل فراهم شود.
ناراستی را به درستی مادر تمام کجیها گفتهاند. امان از فتنه اهریمن دروغ که به گواهی تاریخ همواره بر جان این مردم -و تمام مردمان- نشسته و دریغ که از مغاک تاریک قلبها و زبانهای خودمان بر خودمان تیر میاندازد. نشاندن ناراستی به جای راست، آسانترین و همهگیرترین راه برهمزدن اعتدال در جهان است که جاده تعالی را به بیراهه میبرد و بر شمار سپاه خونریز زوالانگیز میافزاید. باشد که همگی ما ایرانیان در گریز از دروغ و ناراستی باشیم تا شاید از گزند آن در امان بمانیم.
بیش از این چه میشود اندیشید و آرزو کرد برای روزهایی که در پی میآیند؟ میدانم رؤیابافیهایی از جنس این یاداشت، شرط بلاغ نیستند؛ زیرا نسلی جدید از راه رسیده و در کار است تا فردا را مطابق ذوق و نیاز خود رقم بزند. دنیای ذهنی و شتاب حرکت این نسل شاید فرصت تأمل در مفاهیمی چنین انتزاعی را به ایشان ندهد. پس بر ذمه طایفه فرهنگآفرینان است که زبان آنها را بیاموزند و رازهای ماندگاری فکر ایرانی را به زبان فیلم و رمان و نمایش و ترانه و تابلو و نوا و رقص و شعر به آنان برسانند. بزرگ قبیله ما پیش از این در سنگسار نافهمی و بیتدبیری و دروغ و تعصبها فرمود: «جهان را چاره جز فرهنگ نیست». پس آرزوی آخرین من و ما بیتردید دوام فرهنگ و فرهنگسازان ایران و ماناییشان در برافراشتن فانوس برای جدال با تاریکی دروغ، جهل و بیمایگی است. روزگارشان خجسته باد.