گنج پنهان در طبقه دوم
در شلوغی سکوهای استادیوم، آن بالا، در ارتفاعی که بیشتر به انزوا میماند تا اشتیاق، زنانی نشستهاند که آمدهاند نه برای جنگ، نه برای جنجال، فقط برای تماشا. اما برای همین «تماشا» باید از گیتهای خاص عبور کنند، نفسشان را حبس کنند، صدایشان را فروخورند و امید داشته باشند باد، صدای تشویقشان را تا پایین برساند.


ایمان کوچکی: در شلوغی سکوهای استادیوم، آن بالا، در ارتفاعی که بیشتر به انزوا میماند تا اشتیاق، زنانی نشستهاند که آمدهاند نه برای جنگ، نه برای جنجال، فقط برای تماشا. اما برای همین «تماشا» باید از گیتهای خاص عبور کنند، نفسشان را حبس کنند، صدایشان را فروخورند و امید داشته باشند باد، صدای تشویقشان را تا پایین برساند.
در روزگاری که حضور زن در کنار خانوادهاش برای یک رویداد فرهنگی یا ورزشی، نه حق، بلکه نوعی دستاورد به حساب میآید، گاهی باید یادآور شد که این «حق»، امتیازی نیست که کسی آن را اهدا کند، بلکه سادهترین شکل از احترام به انسان است. زنانی که در طبقه دوم ورزشگاه آزادی مینشینند، فقط تماشاگر نیستند؛ برخیشان مادر همان بازیکنی هستند که توپ را در زمین میدواند. بعضی خواهرند، همسرند، شریک زندگیاند. با تمام دلمشغولیهای زندگی، آمدهاند تا 90 دقیقهای فراموش کنند که هر روز در این سرزمین باید برای ابتداییترین چیزها بجنگند.
اما هنوز هستند کسانی که گویی فراموش کردهاند قرن چندم است. کسانی که تصور میکنند با بلندکردن دیوارهای مادی و معنوی میتوانند زن را از حضور در ورزشگاهها و آنچه به آن علاقه دارند، محدود کنند و وقتی به اعتراضها میرسند، تنها طرحی که به ذهنشان میرسد، همان «طبقه دوم» است. چه کنایه تلخی! انگار خودشان هم باور دارند جای زن نه در متن، بلکه در حاشیه است. سؤال را باید واضحتر پرسید؛ آیا آنچه را در همهجای جهان اتفاق میافتد، نمیبینید؟ در جهانی که باشگاههای فوتبال در اروپا و آسیا برای جذب هواداران زن برنامه میریزند، در جایی که لیگها خانوادهمحور شدهاند و زنان نهفقط تماشاگر که کارشناس، گزارشگر و مربیاند، ما هنوز درگیر این هستیم که زنان کجای ورزشگاه بنشینند؟
نهتنها از بقیه دنیا الگو نمیگیریم، بلکه با غرور، تصمیمات اشتباه را توجیه هم میکنیم. زنهایی که امروز به استادیوم میآیند، سادهاندیش نیستند. آنها دقیقا میدانند که در ترکیه، در فرانسه، در همین کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، زنان چگونه وارد ورزشگاه میشوند، چگونه تشویق میکنند، چگونه بخشی از هواداران حاضر در ورزشگاه هستند؛ نه تافتهای جدابافته. ما اما ترجیح میدهیم آنها را در گوشهای از طبقه دوم ورزشگاه آزادی پنهان کنیم؛ نه برای امنیتشان، بلکه برای آسایش ذهنهای محدودی که هنوز از «نگاه» میترسند. شاید برای همین است که در طول 90 دقیقه یک بازی فوتبال، کارگردان تلویزیونی حتی سهمی چند ثانیهای هم برای آنها قائل نیست و اگر هم در قاب دوربین قرار بگیرند، از فاصلهای دور تصاویرشان به نمایش درمیآید؛ گویی حضور زن تهدید است، نه فرصت.
تازه این همه ماجرا نیست. سالها در این کشور، ورود زنان به ورزشگاهها نهتنها تابو، بلکه ممنوع بوده است. حالا و فقط با فشار فیفا، کمی درها نیمهباز شدهاند، آن هم با بلیتهای محدود، جایگاههای کنترلشده و رفتوآمدی همراه با دهها مانع شهری و فرهنگی. اما فدراسیون فوتبال بهجای آنکه این عقبماندگی را جبران کند، از همین «حضور محدود» بهرهبرداری تبلیغاتی میکند. شوآفی که گاهی حتی شکل تنبیه به خود میگیرد؛ در مواردی که برخی تماشاگران زن و مرد در استادیوم فحاشی میکنند، تصمیم گرفته میشود که بازی بعدی فقط با حضور زنان برگزار شود.
نه برای دفاع از حق زن، که برای پاککردن صورتمسئله و گرفتن یک ژست عوامفریبانه. اما آیا کسی پرسیده هوادار مردی که توهینی نکرده، چرا باید محروم شود؟ یا حتی معدود زنانی که در ورزشگاه فحاشی میکنند، چطور از این ماجرا مبرا میمانند؟ این سیاستهای تنبیهی و نمایشی، نه مبتنی بر منطق است و نه عدالت. این موضوع نگاه ابزاری به زن را تقویت میکند؛ انگار زن را نه به عنوان یک شهروند مسئول که به عنوان یک «ابزار تهذیب اجتماعی» میبینند. وسیلهای برای آرامکردن جو و تلطیف چهره فدراسیونی که نمیخواهد مسئولیت فرهنگیاش را بپذیرد.
شاید این را باید نوشت نه به زبان طعنه، بلکه با صداقت محض؛ شما میتوانید زن را به طبقه دوم تبعید کنید، میتوانید حضورش را گزینشی، محدود و کنترلشده نگه دارید. اما نمیتوانید میلش به بودن، دیدن و سهیمشدن را از او بگیرید. این گنج بالاخره روزی بیواسطه و در روشنایی، حضور خواهد یافت.
در نهایت، مسئله فقط حضور زنان در ورزشگاهها نیست؛ این موضوع نشانهای از نحوه نگاه ما به حقوق برابر، فرصتهای یکسان و احترام به انسانهاست. وقتی برای دستیابی به این حقوق ابتدایی باید با محدودیتها و قوانین نانوشته نادرست، دستوپنجه نرم کرد، مشخص میشود که در کجا ایستادهایم و کجا باید برویم. شاید روزی برسد که نیازی به طبقه دوم نباشد، نهتنها در استادیومها، بلکه در همهجا؛ جایی که همه انسانها، بدون توجه به جنسیت، بتوانند برابر و آزادانه در کنار هم زندگی کنند.