یک کتاب، یک نویسنده: گفتوگوی احمد غلامی با محمد مالجو درباره «ادیسۀ راست»
زندگی اسرارآمیز نیکلا راست
«ادیسه راست: تاریخ خُرد دربهدری از 1304 تا 1338 خورشیدی» عنوان تازهترین پژوهش محمد مالجو است که در آن به واسطه یک گزارش اقتصادی متروک به زندگی پر رمز و راز گزارشنویس نیکلا راست پرداخته است. مالجو پیش از این در آثاری مانند «خیز خام» و «کوچ در پی کار و نان» قدرت روایتگری خود را نشان داده بود، اما در «ادیسه راست» با نوعی روایتپردازی بدیع با شخصیتپردازی جذاب مواجهیم که از خلال آن بخشی از تاریخ کلان دوره پهلوی و بین دو جنگ جهانی در ایران روایت میشود.
«ادیسه راست: تاریخ خُرد دربهدری از 1304 تا 1338 خورشیدی» عنوان تازهترین پژوهش محمد مالجو است که در آن به واسطه یک گزارش اقتصادی متروک به زندگی پر رمز و راز گزارشنویس نیکلا راست پرداخته است. مالجو پیش از این در آثاری مانند «خیز خام» و «کوچ در پی کار و نان» قدرت روایتگری خود را نشان داده بود، اما در «ادیسه راست» با نوعی روایتپردازی بدیع با شخصیتپردازی جذاب مواجهیم که از خلال آن بخشی از تاریخ کلان دوره پهلوی و بین دو جنگ جهانی در ایران روایت میشود.
مالجو میگوید نقطه عزیمت او برای این تحقیق، گزارشی اقتصادی درباره تجارت خارجی ایران است که بهطور اتفاقی آن را در میان اسناد مییابد. گزارشی که برای بار نخست مالجو را با صحنهای روشن و قانعکننده از تجارت خارجی ایران در دورهای مشخص مواجه میکند. بعد از آن است که نویسنده گزارش، توجه او را به خود جلب میکند و تحقیق درباره او تاریخ خُرد دربهدری را رقم میزند.
نیکلا راست یا نیکلا بلگاردسکی، شخصیتی است که «ادیسه راست» حول محور زندگی اسرارآمیز او شکل گرفته است. مالجو بر اساس شواهد و قرائن حدسها یا فرضیههایی درباره این شخصیت تدارک دیده است که در گفتوگوی اخیر به آن اشاره میکند. به مناسبت انتشار «ادیسه راست» اثر محمد مالجو، در این شماره از برنامههای «یک کتاب، یک نویسنده»، درباره روایت جذاب او از راست و تکهای از تاریخ معاصر ایران به گفتوگو نشستهایم.
آقای مالجو کتاب «ادیسۀ راست: تاریخ خُرد دربهدریِ» شما را که خواندم، بدون اغراق انتظار نداشتم با چنین روایتی روبهرو شوم. فکر میکردم با یک کتاب اقتصادیِ خشک و عبوس روبهرو هستم که باید بهدشواری پیش بروم. اما از همان صفحات اول احساس کردم در حال خواندن یک رمان جذاب با نوعی روایت بدیع هستم که برایم شگفتانگیز بود. میتوان گفت «ادیسۀ راست» نوعی روایت یا ناداستان است، با تأکید بر اینکه روایتی مستند است و هیچ تخیلی در آن راه پیدا نکرده و آنچه روایت شده قابل اعتناست و سندیت دارد.
نوع روایت شما توانسته از آقای «راست» چهرهای بسازد که فوقالعاده جذاب است و من توصیه میکنم هر کس به این نوع روایتها علاقه دارد کتاب را بخواند و از آن لذت ببرد. مهمتر از همه اینکه کتاب «ادیسۀ راست» به برههای از تاریخ ایران برمیگردد که بحرانیترین دوره تاریخ یعنی بین دو جنگ جهانی اول و دوم است. شما این تاریخ را از منظر دیگری روایت میکنید؛ نوعی روایت خُرد که قرار است از طریق آن به روایت کلانی پی ببریم که در آثار تاریخی ما آمده شده است.
اما وقتی از منظر روایت خُرد به این تاریخ نگاه میکنیم، جذابتر است و زوایای تازهای پیدا میکند. بهطور مثال در مورد «۵۳ نفر» مطالب بسیاری در تاریخ ایران وجود دارد، اما وقتی بهواسطۀ پرترۀ «نیکلا راست» و زندگی او به این مسئله نگاه میکنیم؛ با حضور استالین و فشارهایی که در شوروی به وجود آمده، از بُعد دیگری با ماجرای ۵۳ نفر آشنا میشویم. چطور شد که مجذوب شخصیت راست شدید و به این سمت رفتید که با زحمت زیاد منابع را بررسی کنید و این روایت دست اول را بنویسد؟ آیا این تاریخ خُرد در کتابهای تاریخی ما سابقه دیگری هم دارد یا نه؟
نیکلا راست بهعنوان یک شخصیت تاریخی تا نیمههای تحقیق حتی در حد شناخت نامش برای من وجود خارجی نداشت. آنچه ابتدا به ساکن من را مجذوب کرد، «گزارش راست» بود که در بخش دوم کتاب آمده است. من که در گذر سالها تلاش کرده بودم مطالب مربوط به تجارت خارجی ایران را بهطور تقریبی از صفویه به بعد، در متون فارسی یا انگلیسی بخوانم و همیشه صحنه تجارت خارجی ایران برایم گنگ و ناشناخته بود، با این گزارش که درباره تجارت خارجی ایران در دو جنگ جهانی بود، برای اولین بار با صحنۀ روشن، قابل فهم و قانعکننده از حیث استدلالها بهصورت تجربی برخورد کردم. بنابراین چیزی که من را جذب کرده بود یک گزارش بود.
تصمیم گرفتم این گزارش را که سه نسخه -هر کدام بهجای خودش ناقص- از آن پیدا کرده بودم، ویرایش و پیرایش کنم و در اختیار سایر محققان هم قرار دهم، اواخر این فرایند کنجکاو شدم ببینم گزارشنویس کیست. در یکی از گزارشها، دستنویسِ دوم، با نام «ن. راست» مواجه شدم و نیز در نامهای که منضم به سومین دستنویس بود از کریم سنجابی در سال ۱۳۲۰ خطاب به کفیل وزارت دارایی وقت عباسقلی گلشائیان که اشاره شده بود، در ضمن این گزارش را آقای نیکلا راست مشاور اقتصادی اداره آمار و بررسیها تهیه کرده است. بنابراین مجذوبیتی به آن معنا که اشاره کردید برای من شکل نگرفته بود. کار به پایان رسیده بود، وقتی شروع به جستوجو کردم که این آدم کیست، چیزهایی دستوپاشکسته در دهههای بیست و سی در زمینه زبانشناسی، دستور، مطالعات تاریخی و قلمروهایی از این دست از او یافتم و به هر حال فهمیدم ایشان یک ایرانشناس بوده. این نقطه آغاز مواجهه من با این شخصیت بود که چیزی دربارهاش نمیدانستم.
بیشتر جستوجو کردم، چیزی دربارهاش نبود و مشخص نبود دقیقا کیست و از کجا آمده است. ناگزیر به سمت اسناد رفتم تا ببینم چه گیر میآورم و این یک پروسه طولانی شد که قدم به قدمش برای من معما بود. بهطور تقریبی در هر هفته گمان میکردم هفته بعد کارم به پایان میرسد. بنابراین یک پژوهش برنامهریزیشده نبود. به نیمههای تحقیق درباره راست که رسیدم، کمکم متوجه شدم با شخصیتی مواجهیم که شصت سال عمر کرده، ۱۸۹۹ در روسیه تزاری متولد شده، 1959 در شیراز از دنیا رفته و بهطور تقریبی سی سال عمرش را در شوروی و سی سال عمرش را در ایران بوده است.
به لطف چند تن از دوستانم که روسی میدانستند و امکانات «گوگل ترنزلیشن» توانستم متون روسی را به انگلیسی ترجمه کنم و مختصری به منابع روسی نقب زدم و متوجه شدم روسها سی سالۀ اولِ این فرد را میشناسند اما نه به نام «نیکلا راست» بلکه به نام «نیکلای آلکساندرویچ بلگاردسکی». حتی در معتبرترین منبعی که در ارتباط با این قلمروها در روسی وجود دارد، جای سالِ مرگ او علامت سؤال گذاشته شده و نمیدانم عاقبتش بعد از ۱۹۳۷ چه شده است.
همینقدر میدانم که قربانی سرکوب و تصفیههای خونین استالینی شده که در بین سالهای ۱۹۳۵ تا 1940 و عمدتاً در 1937 و 1938 برقرار بود. در واقع او در تاریخ گم شده و روسها ردپای آیندهاش را از دست دادهاند. چند منبع مهم را در این کتاب یاد کردهام. نمیدانم عاقبت این فرد چه شده. از سوی دیگر، سی سالۀ دوم عمرش که در ایران بوده، مقامات بالایی داشته یا نوشتههایی عمدتاً در ولایات داشته هنگامی که در بوشهر، شیراز، اهواز و نهچندان در تهران (پایتخت) بوده؛
اما ایرانیان -منظورم بدنۀ تکنوکراسی است که به نحوی با نیکلا راست در ارتباط بودند- شناختی از سابقۀ راست نداشتند. یکی از مهمترین چهرههای فرهنگ ما ایرج افشار ایرانشناسِ درگذشتۀ برجسته، در متنی که چند دهه بعد مینویسد او را «دوست فقیدم» خطاب میکند؛ اما گمان میکند دوست فقیدش از روسهای سفید بوده که با انقلاب بلشویکی از شوروی فرار کرده، که به هیچ وجه چنین نبوده است. در این کتاب نشان دادهام که بلگاردسکی و بعدتر راست، از روسهای سرخ بوده و در دم و دستگاه اداری شورویها و هم در ایران حضور داشته و از یک جایی به بعد ناگزیر میشود از موطن اولیهاش یعنی شوروی سوسیالیستی که خودش در مقام یک روس سرخ آنجا بوده فرار کند چون استالینیستها سرخها را میکشتند، و به موطن ثانویهاش یعنی ایران بیاید و از ۱۳۱۹ به تابعیت ایران درمیآید، جایی که کمونیستستیزی شدت دارد؛
پس ناگزیر بوده ردپای سرخ خودش را پاک کند. سندی ندارم، اما چهبسا خودش در سفیدنماییِ سابقۀ خودش نقش داشته باشد. به هر حال، بلگاردسکی و راست یک نفر هستند. روسها از راست خبر ندارند و ایرانیها از بلگاردسکی خبر ندارند. بنابراین من سطح اطلاعاتِ این دو تاریخ، این دو تکه مجزا از هم را که در موردشان اطلاعات زیادی وجود ندارد بالا بردهام و از آن مهمتر، این هر دو را در یک قاب واحد ریختم، به این ترتیب یک شخصیتِ واحد، گیرم با دو نام استخراج شده است.
در یک ماه اولی که ماجرا را فهمیده بودم، بارها شک کردم که واقعاً راست همان بلگاردسکی است؟ نکند همه چیز دست به دست هم داده و من را فریب میدهد. با قرائن و نشانههای پرشماری که در اسناد پیدا کردم بهتدریج متوجه شدم اشتباه نکردم و هر دوی اینها یکی هستند. وقتی در اسناد برای اولین بار با بلگاردسکی مواجه شده بودم، بهعنوان یک احتمال بسیار بسیار ناچیز سراغش رفتم که شاید راست باشد و بیشتر فکر میکردم او با راست در پیوند بوده، دوست یا همکار و آشنا بوده، و چهبسا در آینۀ اطلاعات مربوط به بلگاردسکی بتوانم چیزی درباره راست پیدا کنم. بنابراین یکباره مجذوبش نشدم و راست وجود خارجی نداشت. در گذر زمان مجذوب این شخصیت اسرارآمیز شدم.
اسرارآمیزیاش، هم در انتهای ۱۳۱۰ که از دست استالین فرار میکند در ایران خودش را نشان میدهد و هم در قلمروی مربوط به فقدان اسناد. اگر بخواهیم سندی پیدا کنیم باید آرشیو انگلستان را ببینیم که برای من امکانپذیر نبوده است. سوای مختصری که آنلاین در آرشیو وجود دارد، باید به اسناد رجوع کنیم و به همین خاطر من بهصورت سؤال مطرح کردم، حتی فرضیه هم نیست. بنابراین ادعایی ندارم، بلکه از وجه اسرارآمیز نیمه دوم زندگیاش بعد از جنگ جهانی دوم در ایران، در ولایات شیراز، اهواز، بوشهر و شهرهای جنوبی حرف میزنم، که سؤال است گیرم من بهصورت خبری بگویم ولی نیازمند کار سندی است. آیا بنا بر قرائنی که وجود دارد، نیکلا راست نهایتاً آدم انگلیسها در ایران نشده؟
قرائن زیادی هست که این زمینه را برای تحقیقات بعدی فراهم میکند، البته نه در آرشیوهای ایران، چون اگر چنین چیزی هم باشد قرار نیست در آرشیوهای ایران اثری از آن به دست بیاوریم، کمااینکه من به دست نیاوردم. مطالعات بعدی در آرشیوهای انگلستان باید به ما نشان بدهد که آیا راست که مشاور ردهبالایی بوده و به دیوانسالاری ایران وارد شده و زبان فارسی را خوب میدانسته و آدم بسیار باهوشی بوده، با انگلیسها بر سر جان خودش معامله کرده است؟
آیا بعد از اِشغال شمال ایران و تهران توسط شورویها برای اینکه بتواند از دست استالین جان به در ببرد، زیر چتر انگلیسها رفته و در ازای این امنیت در قلمروهای مهمی که امروز نمیدانیم نقشآفرینیهای مهمی داشته؟ قلمروهایی که شاید مورخان بعدی بتوانند در موردش کار کنند، و اگر چنین چیزی بوده باشد امروزِ مای ایرانی را هم شکل داده است. بهعنوان فرضیه و سؤال، در قرارداد گس-گلشائیان، در فرایند ملیشدن نفت، در کودتای ۲۸ مرداد، در نحوه روی کار آمدن کنسرسیوم و موارد دیگری که فعلاً بهصورت راز است و به مطالعات بعدی و مورخین دیگر باید واگذار شود که به آرشیوهای انگلستان و امنیتیترین لایههای آرشیوهای شورویِ آن زمان دسترسی دارند.
چنانکه شما میگویید و در کتاب هم معلوم است، راست یا آدم فوقالعاده باهوشی بوده و میتوانسته آینده را پیشبینی کند یا اطلاعاتی به او داده میشود، چون خروجش از تهران به شیراز چند روز قبل از اشغال روسها اتفاق میافتد. یا همین پیشبینی که احتمال دارد روسها ایران را اشغال کنند، نشانگر این است که راست اطلاعات منحصربهفردی در اختیار دارد. یادتان میآید این سفر چطور اتفاق میافتد؛ راست چه زمانی از تهران خارج میشود، چرا به شیراز میرود و چطور از آنجا به جنوب میرود؟
شما به صحنهای اشاره میکنید که تهران در صبحگاهان ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ از یک طرف توسط روسها و از طرف دیگر توسط انگلیسها اشغال میشود، و نیکلا راست که نزد نظام استالینی دشمن خلق شناخته میشده بهرغم اینکه قبلاً روس سرخ بوده، ناگزیر برای فرار از دست ارتش سرخ، تهران را ترک میکند و به جنوب و شیراز میرود، جایی که زیر چتر انگلیسها است و به احتمال قوی سه سال آنجا تا حد مقدور در سایهها زندگی میکند. در این مقطع تاریخی یعنی شهریور ۱۳۲۰، نیکلا راست نه هیچ ارتباطی با روسها اعم از اپوزیسیون نظام استالینی یا بدنه اداری نظام استالینی در تهران داشته و در واقع از آنها فراری بوده، و نه بنا بر قرائن و شواهدی که در کتاب هم ارائه دادهام، هنوز با انگلیسها ارتباط گرفته بود.
من حدود 6 تا ۱۰ هزار صفحه گزارشهای شهربانی شیراز، اصفهان و مقداری هم تهران را از ورود و خروج آدمها از شهر در شهریور 1320 تا سال 1323 جستوجو کردم. شهربانیها موظف بودند که از ورود و خروج آدمها، ایرانیها و غیر ایرانیها، روزانه و هفتگی برای مقامات بالاتر در ایران اشغالی لیست فراهم کنند که البته خصوصاً در شهریورماه به دلیل اغتشاشی که در کل کشور رخ داده بود در بسیاری از موارد بنا بر اظهارات رؤسای شهربانی این اتفاق نمیافتاد. من هزاران صفحه را زیرورو کردم، اما نتوانستم چیزی از سفر نیکلا راست یا دو فرزندش که در آن مقطع نوجوان بودند و نیز همسرش که صرفاً اسمی از او داشتم بیابم. بنا بر قرائن، آخرین حضور نیکلا راست به ۱۸ شهریور ۱۳۲۰ برمیگردد، چون در آن روز برای گرفتن وام صد ریالی سفتهای میدهد. از ۱۸ شهریور به بعد دیگر ردی از راست نداریم.
سه سال بعد او در بهار ۱۳۲۳ آفتابی میشود. در این فاصله ردی از حضور راست در شیراز یا تهران نداریم، البته قرائنی یافتم که باید در شیراز بوده باشد. بنابراین به شکلی که شما اشاره میکنید، متأسفانه اطلاعات دقیقی وجود ندارد، یا اگر هست مشخص نیست کدام گوشه و کنار بایگانیها و آرشیوهاست که باید جستوجو شود. اما بنا بر قرائن در فاصله عصر ۱۸ شهریور تا صبحگاه ۲۶ شهریور که روسها و انگلیسها وارد شهر تهران شدند، باید به سمت شیراز حرکت کرده باشد و این حرکت نه بر مبنای اطلاعاتی از روسها یا انگلیسها، بلکه بنابر شمّ سیاسی او بوده که در مقاطع مختلف خودش را در پیشبینیها و سناریوسازیهایش نشان داده است.
ازجمله اینکه نیکلا بلگاردسکی هنگامی که هنوز اخبار تصفیه بزرگ در شوروی به آن گستردگی وجود نداشت چه برسد در تهران با چند هزار کیلومتر فاصله از مسکو و سنپترزبورگ، به مسکو فراخوانده شد اما این شمّ را داشت که به مسکو نرود. راست به فقر و بیشغلی و مسکنت و دو سال زندگی دشوار در تهران رضا داد و به شوروی بازنگشت، که اگر بازمیگشت قطعاً مثل بالادستیها یا برخی از پاییندستیهایش دستگیر و به احتمال قوی اعدام میشد، یا به سیبری فرستاده میشد.
به هر حال مشمول آن نوع سرکوبهایی قرار میگرفت که روایت غالب در سرکوبهایی است که تصفیه بزرگ پدید آورد. اما زندگی نیکلا راست نوع دیگری از سرکوب را نشان میدهد که ناشی از راندهشدن از وطن اولیه است. در وطن ثانویه برای حفظ جان و حفظ خانواده احتمالا ناگزیر به تندادن به همکاری با کشوری بیگانه بر ضد موطن ثانویه خودش است که داستان دیگری است.
زمانی که آقای کریم سنجابی رئیس اداره کل آمار و بررسیهای وزارت دارایی، راست را که مشاورش بوده موظف میکند در مورد وضعیت بازرگانی خارجی ایران پژوهشی انجام دهد، او این کار را به نحو احسن به انجام میرساند. آقای سنجابی این پژوهش را بهپیوست نامهای بدون سربرگ رسمی و بدون ذکر نام و شماره، برای کفیل وزارت دارایی آقای گلشائیان میفرستد و بعد هم به مسئول بایگانی دستور میدهد که این گزارش و ضمائم آن بایگانی شود. چرا نامه غیررسمی است و چرا دستور میدهد که این پژوهش مهم بایگانی شود؟
پاسخ دقیق سؤال شما این است که نمیدانیم. اما کل بخش اول کتاب تلاش میکند فرضیهها یا حدسهایی را به آزمون بگذارد و من در این کتاب در برخی موارد این نوع آزمون را انجام دادهام. بنابراین، کل نیمه اول کتاب تلاشی برای پاسخ به این سؤال است. در بخش اول اصولاً چنین هدفی نداشتم که زندگینامه نیکلا راست یا نیکلا بلگاردسکی را بازگو کنم. آن زندگینامۀ کماکان نادانسته و ناشناخته، از لنزی محل بررسی قرار گرفته تا پاسخی برای سؤال شما به شکل فرضیه فراهم کند.
دو فرضیه اصلی را تلاش کردم از این رهگذر حاصل کنم: اول از رهگذر نابسامانی اداری در سطح کل کشور، ولایات، پایتخت و در سطح خردتر وزارت دارایی و اصل کار یعنی اداره کل آمار و بررسیهای وزارت دارایی در هنگامی که ایران تحت اشغال قرار میگیرد و در دو سه ماهۀ منتهی به اشغال که بنا بر نیازهای جدید وزارت دارایی، یکجور بازسازماندهی در اداره به عمل میآورند. در واقع این سؤال را باید ابتدا به ساکن در پیوند با نیازهای جدید وزارت دارایی بررسی کرد که به یک زلزله در آن اداره انجامید و تا این زلزله را رفع و رجوع کنند و رئیس رؤسا، مشاوران و کارمندان سر جایشان بنشیند، زلزلهای بهمراتب بزرگتر رخ میدهد که اشغال ایران است.
در چنین فرایندی نیمی از سؤال شما به شرحی که در این کتاب آمده، میتواند پاسخ خودش را پیدا کند. نیمه دوم را که تلاش کردهام در انتهای بخش اول کتاب بپرورانم؛ نحوه برخورد نیکلا راست با مسئله بازرگانی خارجی ایران است. نوع گزارشی که راست نوشته، شیوه پرداخت مطلب و روشی که به کار گرفته بود، برای جمع ناآزمودۀ نخبگان ایرانی چندان مأنوس نبود. البته چون این گزارش بایگانی ماند و ما بعد از ۸۳ سال میتوانیم آن را ببینیم، بحثی حول و حوش این گزارش در نگرفته که حرف من امکان راستیآزمایی داشته باشد. گزارشی بود که سریع بایگانی شد و ۸۳ سال بعدتر پیدایش کردیم و میخوانیم.
چیزی دربارهاش نیست و اگر حول و حوش آن بحثی درگرفته باشد بیاطلاعیم. پس نمیتوانم این حرف را به آزمون بگذارم و من تلاش کردهام این کار را از طریق غیرمستقیم انجام دهم. راست چه در مطالعۀ اقتصادیاش که این گزارش تنها مطالعۀ اقتصادی شناختهشده از او بعد از جنگ جهانی دوم است، و چه در کارهای دیگرش ازجمله آثار تاریخی، ادبی، زبانشناسی، دستوریاش، یک روش مشخص و واحد داشت که پژوهش مبتنی بر شواهد تجربی بود.
اگر در مطالعه تاریخی به دنبال این است که قبر یعقوب لیث کجاست، این را فقط و فقط بر مبنای متنی که نویسندهای چند صد سال پیش نوشته گیرم متنی مهم، پیگیری نمیکند و مطالعات میدانی در اطراف قبر انجام میدهد. اگر در زمینه دستور زبان مطالعه میکند که ضمایر در زبان فارسی از لحاظ تاریخی چگونه شکل گرفته، مبتنی بر یک سنخ از تئوریهای زبانشناسی تلاش میکند در نحوه ادای کلمات در آدمهای زنده پیرامونش جستوجو کند. یعنی ماده خامش تجربه است.
در مطالعه اقتصاد و تجارت خارجی ایران هم همین کار را میکرد، به آمارها رجوع میکرد. در تمام مطالعاتش منطق یکی بود. یادمان باشد از سال ۱۳۲۰ حرف میزنیم که مثل امروز بانک مرکزی یا 17، ۱۸ سال بعدتر از آن سالها بانک ملی ایران، خیلی گسترده سریهای زمانی و آمارها در قلمروهای گوناگون فراهم نمیکرد. در آن زمان یگانه آمار گسترده و قابل اتکایی که وجود داشت بیش از هر چیز آمارهای گمرکی بود.
چون واردات و صادرات و تعرفه و درآمد دولت از آنجا شکل میگرفت، بنابراین آمارهای گسترده وجود داشت، و او هم از لنز آمارهای تجارت خارجی به این موضوع پرداخته بود. من تلاش کردم از رهگذر درگیریهای فکریِ نیکلا راست در قلمروهای غیر اقتصادی، در حوزه زبانشناسی با پرویز ناتلخانلری، در حوزه تاریخی با عباس اقبالآشتیانی، در حوزه اسطورهشناسی با ابراهیم پورداود و به نحوی از انحا تعاملات فکری که با ایرج افشار داشت، دعواهایی را شناسایی کنم که محور اصلیاش روش آقای نیکلا راست است که تجربی است، و آن دیگران یعنی بدنۀ اصلی روشنفکری ادبی، تاریخی، زبانشناسی در ایران و پایتختنشینانی چون اقبال، پورداود، خانلری و...، روششان نه ضرورتاً ضد تجربی اما در قیاس با راست، خیلی غیر تجربیتر بوده است. آنجا این دعوا و عدم فهم وجود داشت. پورداود، نیکلا راست را «نیکلا کج» میخواند. اقبالآشتیانی در نامه خصوصی از «نوشتههای سراپا مهمل نیکلا راست» یاد میکند.
پرویز ناتلخانلری کتاب «پیدایش ضمایر فارسیِ» نیکلا راست را سرجمع در حد بیهودهگویی تلقی میکند. من این دعوا را در حوزههای غیر اقتصادی بازسازی کردم و تصورم این است که میتوانست چنین درگیریهایی بر سر روش تجربی مطالعه اقتصادی راست شکل بگیرد که در اداره کل آمار و بررسیها در سال ۱۳۲۰ عرضه کرده بود.
سندی نداریم که چنین بحثهایی شکل گرفته یا نه، ولی میتوان بهطور موازی تخیل کرد که چنین بحثهایی میتوانسته درگرفته باشد، یا واقعاً درگرفته و ما سندی نداشته باشیم. بنابراین جمع ایرانیانِ مخاطبِ این نوع گزارشنویسی برای یکجور مال خود کردنِ محتوای این گزارش به لحاظ فکری آنقدر آمادگی نداشتند. این هم یک فرضیه است که میتواند پاسخ بدهد چرا گزارشی که به گمان من از لحاظ قوت، نه ضرورتاً در تجارت خارجی بلکه در قلمروهای گوناگون حوزه اقتصادی که از دهه ۱۳۴۰ در دیوانسالاری و آکادمی ایرانی و مراکز تحقیقاتی دولتی در این سطوح شکل میگیرد، آن زمان شکل گرفته اما سریع بایگانی میشود.
از نظر شما اگر منتقدانی در حوزه اقتصاد وجود داشتند که بحثهایشان منجر به بحث و جدل میشد، احتمالا باید نطفه اندیشه اقتصادی از همان زمان بسته میشد؛ نوعی اندیشه اقتصادی که راست بر مبنای تجربهگرایی از طریق آمار گمرکات، واردات و صادرات به آن رسیده بود. ولی به نظر میرسد چنین بحثهایی در کار نبوده یا اگر بوده ما خبر نداریم. به هر حال گویا اندیشه اقتصادی میتوانست از همان زمان در ایران شکل بگیرد اما دیرتر آغاز شد. آیا این تفسیر درست است؟
اگر چیزهایی باشد که شناختی نداشته باشیم ناگزیر در حیطه ناآگاهی ما است. اما در حد تصویری که از سیر اندیشه اقتصادی از ۱۳۲۰ به بعد داریم، بهتدریج تا دو سه دهه بعد و همچنین تا دوره بعد از انقلاب و جنگ، چنین مباحثی به طرز قابل اتکا نداشتیم. اینکه چرا نداشتیم، بحث بسیار مفصلی است. اما آنقدری که به نیکلا راست مربوط است، ارائه گزارش او به کفیل وزارت دارایی، سه ماه قبل از زلزله دوم بزرگی بود که در زندگیاش پدید آمد.
زلزله اول فرار از دست استالین از شوروی به ایران بود، زلزله دوم هم باز فرار از دست استالین اما این بار از تهران به شیراز بود، که بنا بر روایتی که من ارائه کردم محتمل است آدمِ انگلیسها شده باشد، و از آن زمان به بعد دیگر نوشتۀ شناختهشده و معلومی از نیکلا راست در حوزه اقتصادی نداریم. در دهههای بد نمیدانیم چیزی گیر خواهیم آورد یا نه. ولی در حال حاضر دیگر چیزی از او در زمینه اقتصادی نداریم. راست رئیس گمرک و اداره غله و نان بوده و قطعاً آنجا در دهههای بیست و سی، تحلیلهای اقتصادی در مورد کارش داشته است.
اما بهعنوان گزارش و رساله و نوشته اقتصادی، محتمل است که چنین کارهایی از او شکل گرفته باشد که منحصر به لایههای بسیار بالای کنسولگریهای بریتانیا در شهرهایی مثل اهواز، شیراز، بوشهر، خرمشهر یا سفارت بریتانیا در تهران باشد. به این اعتبار به آگاهی ایرانیان افزوده نشده و چهبسا بهصورت کمکحالِ چرخدندۀ سیاست خارجی بریتانیا در ایران درآمده باشد. هرچه هست، وارد دیسکورس ایرانی نشده. بنابراین نیکلا راست نهفقط در حوزه اقتصادی بلکه احتمالاً در حوزه زبانشناسی، ادبی و برخی حوزههای مطالعات تاریخی نیز پیشگام به کار بستن روش تجربی در مطالعات مربوط به ایران بوده باشد.
در حوزه اقتصاد قطعاً قبل از نیکلا راست سراغ ندارم. در حوزههای دیگر محمدعلی جمالزاده را سراغ داریم که در دهه ۱۲۹۰ «گنج شایگان» را مینویسد، اما «گنج شایگان» به نحوی از انحا ترجمههایی است از انواع گزارشهایی که آلمانها در رابطه با ایران نوشتند و جمالزاده با ترجمه و اقتباس اثر ارزشمند «گنج شایگان» را نوشته است. یا محمدعلی فروغی (ذکاءالملک پسر) که چند سال زودتر از ۱۲۹۰ کتابی به نام «اصول ثروت ملل» از او منتشر میشود، که آن هم ترجمهای است از کار یک اقتصاددان کلاسیک دستچندمِ فرانسوی که کتاب خیلی خوبی هم هست اما نظری است و ربطی به ایران ندارد و مطالعه تجربیِ ایران یا هر جای دیگری در آن نیست.
آواتیس سلطانزاده را داریم که کتابی به روسی مینویسد و ما بعدها آن را ذیل عنوان «انکشاف اقتصادی ایران» میخوانیم که در آن مواد و مصالح تجربی هم بسیار است، اما در خدمت جلوبردن دیدگاه سیاسی است که در مقابل حیدرخان داشت یا بهطور کل دعواهایی که آن زمان در روسیه در ارتباط با ایران در جریان بود.
بنابراین پیشگامِ این نوع مطالعه تجربی در حوزه اقتصاد قطعاً نیکلا راست است و هنوز شخصیت دیگری را در سیر اندیشه اقتصادی در ایران شناسایی نکردیم که در این تراز با این میزان از تراکم، مواد تجربی را به این شیوه منتظم برای شناخت پدیده بیرونی به کار برده باشد. در حوزههای دیگر، ادبیات و زبانشناسی و برخی شعبههای مطالعات تاریخی هم چه بهتر که متخصصان این حوزهها این فرضیه را بررسی کنند که آیا میتوان نیکلا راست را در این حوزهها هم جزء اولین چهرههایی دانست که با روش تجربی به بررسی موضوع مطالعهشان میپردازند.
لازم است یادآوری کنیم که نیکلا راست با دشواری تبعه ایران میشود و بهواسطه تابعیتش میتواند رئیس اداره غله و نان شود که البته آنجا مدتی درگیریهای کاری داشته و تحت فشار بوده است. احتمالاً راست آنجا نوشتههای اقتصادی داشته، ولی فعلاً کشف نشده و به قول شما امکان دارد نوشتههای دیگر راست بیشتر در سیاست خارجی کارکرد داشته باشد. در مورد گزارش موجود، به نظر شما این گزارش موجود چه ویژگیهایی دارد که آن را پژوهشی روشمند میدانید؟ صورتبندی شما از این پژوهش روشمند چیست؟
بدنۀ گزارش راست چهار قسمت دارد. در قسمت اول به طرز تطبیقی چندسالۀ قبل از جنگ جهانی اول، دوره چهارسالۀ جنگ جهانی اول از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ و سهسالۀ بعد از جنگ جهانی اول را از منظر تجارت خارجی ایران از زوایای گوناگون مورد مطالعه قرار میدهد. اینکه قبل از جنگ اوضاع چطور بوده، جنگ چه تأثیری بر تجارت خارجی ایران گذاشته و اوضاع دوره سه چهار سالۀ بعد از جنگ به چه ترتیب بوده است.
بنابراین این بخش مقایسه تطبیقی بین این سه دوره است: قبل، هنگام و بعد از جنگ. قسمت دوم مربوط به تحولات دوره رضاشاهی است و بحث راست در آن، نه در آن زمان بلکه در شرایط امروز با مطالعاتی که صورت گرفته، چندان درخشان نیست. البته ضعفی هم ندارد، مروری گذرا است از دوره رضاشاهی و تحولات یا بهاصطلاح امروز سازندگیهایی که در آن دوره در زمینه راهسازی، راهآهن، انواع و اقسام شعب صنعت در حد آن زمان اتفاق افتاده و ایران را ایرانی دگرگونه کرده، و حالا اگر پدیده جنگِ گسترده به شکل جنگ جهانی دوم صورت بگیرد نوع دیگری از تأثیر را بر اقتصاد ایران میگذارد.
در قسمت سوم سراغ این نوع دیگر از تأثیرپذیری اقتصاد ایران از پدیده جنگ، از لنز تجارت خارجی و واردات و صادرات رفته است. در این قسمت، دوره سه چهار سالۀ قبل از شروع جنگ جهانی دوم بررسی شده که هنوز هم جنگ جهانی نبوده و اگر از منظر ایران نگاه کنیم جنگ اروپایی بوده است. در سال ۱۳۱۸ (1939 م.) که جنگ شروع میشود، برحسب اینکه در کدام کشور هستیم، جنگ اسامی مختلفی داشته. از برخی مناظر اسمش جهانی بوده، اما از منظر ایران جهانی نبوده چون جنگ در اروپا بوده ولو تأثیر بر جاهای دیگر جهان هم گذاشته باشد.
در این کتاب جنگ جهانی اول از زبان راست تحت عنوان «جنگ گذشته» یاد میشود و جنگ جهانی دوم را «جنگ کنونی» مینامد. جنگ اواخر تابستان 1318 شروع میشود. راست دوره سه چهار سالۀ قبل از جنگ جهانی دوم را با شروع جنگ مقایسه میکند. آخرین آمارها مربوط به سال ۱۳۱۹ است و راست در اینجا، هم به مقایسه تطبیقی قبل جنگ با دوره یک سال و نیم جنگ میپردازد، و هم به مقایسه تطبیقی تأثیرپذیری اقتصاد ایران از جنگ کنونی (جنگ دوم) با نحوه تأثیرپذیریاش از جنگ اول. اینکه چرا این نحوه تأثیرپذیری تفاوت پیدا کرده؛ بهخاطر اینکه در دوره بین دو جنگ، اقتصاد ایران در دوره رضاشاهی تفاوتهایی مهم پیدا کرده است.
این گزارش به احتمال قوی حوالی بهمن ۱۳۱۹ به پایان میرسد. سه درفت از این گزارش در دست داریم. شاید در سال ۱۳۲۳ حتی ترجمه انگلیسی از این گزارش برای رؤیت آرتور میلسپو (رئیس کل دارایی) شده باشد، اما اگر وجود داشته باشد در دست نیست. زمان پایان درفت دوم بهمن ۱۳۱۹ قید شده. راست در اینجا با نگاه به آینده، سناریوسازی میکند. قسمت چهارم مربوط به سناریوهای گوناگون است؛ اینکه جنگ با همین کشورهایی که در جنگ هستند؛ آلمان و انگلستان و فرانسه جلو برود یا بر ابعاد جنگ افزوده شود و مهمتر از همه ژاپن و آمریکا وارد جنگ شوند.
یادمان باشد که این را محتملترین سناریو میداند و زبان گزارش زبانی است که میگوید این اتفاق خواهد افتاد. ژاپن با آمریکا چه زمانی تصادم میکنند و پرل هاربر چه زمانی شکل میگیرد؟ آذر ۱۳۲۰ یعنی چند ماه بعدتر از این گزارش. سناریوی سوم فاصله دور را میبیند؛ اینکه جنگ هر طور که پیش برود، به دوره صلح برسیم و راست دوره صلح را بهطور تلویحی دورهای میبیند که بازنده جنگ آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی است، آنهم در بهمن ۱۳۱۹ یعنی زمانی که آلمان و ایتالیا و ژاپن هرکدام در جبهههای جنگ خودشان در اروپا یا آفریقا و... همینطور میروبند و جلو میروند. باور دنیا این است که متحدان برندۀ جنگ هستند. راست در آن مقطع این سناریو را میسازد.
این سناریوها برای این است که در هرکدام از این حالتها چه اقداماتی برای تجارت خارجی در ارتباط با ایران باید انجام داد و چه اتفاقاتی برای تجارت خارجی ایران میافتد. امروز برای ما مفهوم است که وقتی تجارت خارجی، واردات و صادرات تکان بخورند، در داخل کشور لرزههای شدیدی اتفاق میافتد. بعد از آمدن ترامپ اگر امکان فروشِ همان مختصر نفت را که میتوانستیم بفروشیم نداشته باشیم، یا جلوی صادرات بهواسطه تحریم گرفته شود و واردات به دلیل کمبود ارز به مشکل بخورد، چه نگرانیهایی برای مملکت پدید میآید. یعنی تجارت خارجی لنزی است که از آن میتوان وقایع اقتصادی در کشور و پشتبندش قلمروهای اجتماعی و سیاسی، افتادن و بالا آمدن دولتها و حکومتها را دید. سناریوسازیهای راست در قسمت چهارم در خدمت این است که دریابد برای تجارت خارجی، واردات و صادرات چه اتفاقی میافتد، که واقعاً یکی از تلألوهای توانایی بالای این فرد را میرساند.
باز تکرار میکنم، به سال ۱۳۱۹ برگردیم با قلت آمار، نبود تحقیقات و جلسات سخنرانی. راست خودش است و خودش. با روسها وصل نیست، هنوز به انگلیسها وصل نشده و درگیر ترس از جان و فقر و بدبختی است. عظمت فکری راست در این است. کماکان میگویم خبر و مبتنی بر سند نیست، باید آرشیوهای انگلستان را بگردیم تا سؤالی که میگویم، جملۀ خبری شود. اگر آنگونه که قرائن و -نه دلایل- حکم میکند، راست آدم انگلیسها شده باشد، یکی از دلایل اینکه چرا راست به اندازه مینورسکی و بزرگان مستشرق شرقشناس و ایرانشناس آوازه پیدا نکرد را باید در نوع زیست او جستوجو کرد؛ در شکل سرکوبی که در بیرون از وطن اولیه خودش در وطن ثانویهاش ایران شامل حالش
شد. نیکلا راست حدود شصت سال پیش درگذشت. یکی از پسرانش که زمینشناس بزرگ و صاحب نظریه بود، در ۲۰۰۱ در آمریکا از دنیا رفت. من با زحمت فراوان نتیجههای او یعنی فرزندان نوادگانش را پیدا کردهام. نهفقط به هیچیک از تماسهای من پاسخی ندادند، بلکه به تماسهای دوستانِ ساکنِ آمریکا که رئیس دپارتمان و دانشگاه هستند نیز مطلقاً پاسخ ندادند.
بنابراین به گمانم میتوانیم این فرضیه را مطرح کنیم که شکل سرکوب این آدم در پی تصفیه خونین استالینی در شوروی، زندگیای را برای او رقم زد که ناگزیر بود عمدتاً در سایهها زندگی کند و احتمالاً در سایهها نقشآفرینیهایی در پیوند با موطن ثانویهاش داشته باشد که ما از این نقشآفرینیها بیاطلاع هستیم و فقط میتوانیم حدسهایی روی هوا بزنیم، که این نقشآفرینیها به آگاهی نسلهای بعدی خانواده هم رسوخ کرده و شاید خانواده مایل نیستند این پرونده ولو به ارزش اکرام جدشان باز شود.