«کرونا» مرز سنت و مدرنیسم را شکست
وحید معتمدنژاد . فعال فرهنگی
تعریف مرز در دو شکل جغرافیایی و باورها، حوزههای مختلفی را دربر میگیرد. در شکل نخست آن، دنیاشمول است و در شکل دیگر آن، بیشتر بر جغرافیای تمدنی، فرهنگی و سیاسی منطقهای دلالت دارد. عبور از هرکدام، بسته به موقعیت جغرافیایی و سیاسی هر منطقه، تابع مختصاتی است که افراد با آن مواجه میشوند. آنچه امروز این موجود «ناشناخت پدیداری» در وهله نخست، نظم جهانی و سپس منطقهای، بهویژه کشور ما را تحتالشعاع قرار داده است، علاوه بر معضلات محیطی و اجتماعی، ابعاد روشنبینانهای در تبیین و تعریف مرزهایی است که قبل از رونمایی این ویروس جهشگرا، از یک طرف حاکمیت ذهن و افکار سنتی و از طرف دیگر رابطه قدرت و سیاست را با علمگرایی به چالش میکشد.
در این خصوص اگر سنت را نوعی ساختار پایدار در اذهان بخشی از جامعهای بدانیم که سالهای دراز بنا بر آموزههای دیرین نسل به نسل به ارث برده و هیچگاه از مفهوم عام و موروثی آن فاصله نگرفته است، به بیراهه نرفتهایم که تأثیر این میهمان ناخوانده بر پایههای مستحکم این ساختار و ذهن موروثی را -ناجانبدارانه- بیاثر ندانیم. بدون شک، گذر از سنت به مدرنگرایی به تدریج و در مقطع دراز زمانی یا به عبارتی به صورت تحول استمراری حادث میشود که این چرخه معمولا در بسیاری از موارد با مقاومت و مشاجرت بخشی از جوامع سنتی همراه است. آنچه در این بین حائز اهمیت است، مرز بین تسلیم یا عبور از مرامنامهای است که معمولا نظام اداری به هر فرد از جامعه دیکته میکند یا با تغییر در باورهای او رخ میدهد. این روند تا جایی پیش میرود که یا ذهن و تفکر صلحجویانه فرد در آرامش به دنبال خواستههای ابتدایی خویش در قالب روزمرگی، آنهم بدون کوچکترین آسیبی به او باشد یا چنانچه عدولی از این مسیر آرام بر او مستولی شود، به دنبال راه چارهای است که از منظر تغییر در سبک و قوا در زندگی، در پی آن به تکاپو میافتد. طبیعی است در چنین شرایطی، فرد از قالب ذهنی خود درآمده و منتظر ظهور پدیدهای است که خود را از سرنوشتی که سنت بر او مقدر کرده، رها کرده و در جامعهای متصور کند که بر پایه نقشآفرینی او بنا شده است. از این منظر، جامعه ایران، جامعهای است که از این رهگذر سالهاست در تقسیمبندی بین نقش سنتگرایی از یک سو و علمگرایی از سوی دیگر در تبیین سرنوشت خویش، دچار تحیر شده است؛ جامعهای چندسونگر که از یک سو به دایره انتخاب خویش مینگرد و از سوی دیگر به موانع پیشروی خود میاندیشد. ظهور پدیدهای به نام «کرونا» در شرایط کنونی ایران که افراد جامعهاش از هر سو در سالهای دور و نزدیک با تقابل ذهن و غیرذهن در سطوح گوناگون عقیدتی و سیاسی با چالشهای مختلف روبهرو بودهاند، مرحله حساسی در تمایز بین سنت و علمگرایی است تا جامعه را به سمتی پیش ببرد که یا نقش علم در امور اجتماعی آنان پیشی گیرد یا سنت همانند گذشته بر زندگانی آنان اثر بگذارد. در واقع بیشترین سهم از پیدایش این پدیده، نصیب آن قشر از جامعه میشود که در بلاتکلیفی به سر میبرند. به نظر نگارنده، موضوع شفافسازی در واقعیتهای اجتماعی و سیاسی از طرف دولت، مرحلهای است که در شرایط بغرنج کنونی، راه را بر نوع نگرش فردی به نقش سنت و علم در گشایش معضلات اجتماعی و همچنین بر نحوه صحیح حکمرانی باز گذاشته و جامعه را از حیرانی میرهاند.
تعریف مرز در دو شکل جغرافیایی و باورها، حوزههای مختلفی را دربر میگیرد. در شکل نخست آن، دنیاشمول است و در شکل دیگر آن، بیشتر بر جغرافیای تمدنی، فرهنگی و سیاسی منطقهای دلالت دارد. عبور از هرکدام، بسته به موقعیت جغرافیایی و سیاسی هر منطقه، تابع مختصاتی است که افراد با آن مواجه میشوند. آنچه امروز این موجود «ناشناخت پدیداری» در وهله نخست، نظم جهانی و سپس منطقهای، بهویژه کشور ما را تحتالشعاع قرار داده است، علاوه بر معضلات محیطی و اجتماعی، ابعاد روشنبینانهای در تبیین و تعریف مرزهایی است که قبل از رونمایی این ویروس جهشگرا، از یک طرف حاکمیت ذهن و افکار سنتی و از طرف دیگر رابطه قدرت و سیاست را با علمگرایی به چالش میکشد.
در این خصوص اگر سنت را نوعی ساختار پایدار در اذهان بخشی از جامعهای بدانیم که سالهای دراز بنا بر آموزههای دیرین نسل به نسل به ارث برده و هیچگاه از مفهوم عام و موروثی آن فاصله نگرفته است، به بیراهه نرفتهایم که تأثیر این میهمان ناخوانده بر پایههای مستحکم این ساختار و ذهن موروثی را -ناجانبدارانه- بیاثر ندانیم. بدون شک، گذر از سنت به مدرنگرایی به تدریج و در مقطع دراز زمانی یا به عبارتی به صورت تحول استمراری حادث میشود که این چرخه معمولا در بسیاری از موارد با مقاومت و مشاجرت بخشی از جوامع سنتی همراه است. آنچه در این بین حائز اهمیت است، مرز بین تسلیم یا عبور از مرامنامهای است که معمولا نظام اداری به هر فرد از جامعه دیکته میکند یا با تغییر در باورهای او رخ میدهد. این روند تا جایی پیش میرود که یا ذهن و تفکر صلحجویانه فرد در آرامش به دنبال خواستههای ابتدایی خویش در قالب روزمرگی، آنهم بدون کوچکترین آسیبی به او باشد یا چنانچه عدولی از این مسیر آرام بر او مستولی شود، به دنبال راه چارهای است که از منظر تغییر در سبک و قوا در زندگی، در پی آن به تکاپو میافتد. طبیعی است در چنین شرایطی، فرد از قالب ذهنی خود درآمده و منتظر ظهور پدیدهای است که خود را از سرنوشتی که سنت بر او مقدر کرده، رها کرده و در جامعهای متصور کند که بر پایه نقشآفرینی او بنا شده است. از این منظر، جامعه ایران، جامعهای است که از این رهگذر سالهاست در تقسیمبندی بین نقش سنتگرایی از یک سو و علمگرایی از سوی دیگر در تبیین سرنوشت خویش، دچار تحیر شده است؛ جامعهای چندسونگر که از یک سو به دایره انتخاب خویش مینگرد و از سوی دیگر به موانع پیشروی خود میاندیشد. ظهور پدیدهای به نام «کرونا» در شرایط کنونی ایران که افراد جامعهاش از هر سو در سالهای دور و نزدیک با تقابل ذهن و غیرذهن در سطوح گوناگون عقیدتی و سیاسی با چالشهای مختلف روبهرو بودهاند، مرحله حساسی در تمایز بین سنت و علمگرایی است تا جامعه را به سمتی پیش ببرد که یا نقش علم در امور اجتماعی آنان پیشی گیرد یا سنت همانند گذشته بر زندگانی آنان اثر بگذارد. در واقع بیشترین سهم از پیدایش این پدیده، نصیب آن قشر از جامعه میشود که در بلاتکلیفی به سر میبرند. به نظر نگارنده، موضوع شفافسازی در واقعیتهای اجتماعی و سیاسی از طرف دولت، مرحلهای است که در شرایط بغرنج کنونی، راه را بر نوع نگرش فردی به نقش سنت و علم در گشایش معضلات اجتماعی و همچنین بر نحوه صحیح حکمرانی باز گذاشته و جامعه را از حیرانی میرهاند.