کورش؛ از افسانه تا واقعیت
این روزها نهتنها در و دیوار شهر، که حتی رسانههای رسمی از رستم و کورش و ایران باستان سخن میگویند. دیروز روز کورش بود و موزه ملی ایران در تدارک دومین نشست کورش هخامنشی از افسانه تا واقعیت بود.
این روزها نهتنها در و دیوار شهر، که حتی رسانههای رسمی از رستم و کورش و ایران باستان سخن میگویند. دیروز روز کورش بود و موزه ملی ایران در تدارک دومین نشست کورش هخامنشی از افسانه تا واقعیت بود. مبارک است. تا چندی پیش تلاشهای انجامشده برای ثبت روزی به نام کورش در تقویم ملی به جایی نرسید. شاید برای این کار نیز زمینهای فراهم آید. خدا رحمت کند مرحوم ابوالکلام آزاد، رئیسجمهور پیشین هند را که ذوالقرنینِ قرآنی را با کورش انطباق داد و زندهیاد باستانیپاریزی در همان سالها اثر ارزشمند او را به فارسی برگردانید و مورد استفاده دانشمندان قرار گرفت. بعدها دیدگاه او را مفسران قرآن از جمله علامه طباطبایی و آقایان معرفت و جوادیآملی هم پذیرفتند. آقای هاشمیرفسنجانی، رئیسجمهور فقید هم در جایی به آن پرداخت و درستی آن را بیان کرد. در زمان ریاستجمهوری آقای خاتمی، میدانی را در ورودی شهر شیراز به یاد این خدمت بزرگ، ابوالکلام آزاد نام نهادند. زمانی آقای کاظم بجنوردی در اندیشه برپایی مجسمهای بزرگ از کورش برای نصب در تنگه هرمز بود تا شناسنامه خلیج فارس محکمتر و استوارتر شود و چون نشد، به برگزاری همایشی با عنوان کورش هخامنشی و ذوالقرنین بسنده کرد که مجموعه مقالات آن به کوشش مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی انتشار یافت. زندهیاد مصطفی اسکویی نیز کاری نمایشی تدوین کرده بود که به اجرا نرسید. ممکن است نسخهای از آن در کتابخانه و مرکز اسناد، در طبقه پنجم تئاتر شهر باشد. بهتازگی در جستوجوهایم برای یافتن این اثر، از سوی مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی، طرحی ارائه شد که با کمک مرکز اسناد و کتابخانه ملی، همه آثار آنجا شناسنامهدار شوند و همزمان با تولید و پخش فیلم «300»، جعفری جوزانی هم درباره کورش فیلمنامهای نوشت و قرار بود زندهیاد علی معلم، تهیهکننده آن باشد که چنین نشد. از کورش دو یادگار برجای مانده: نخست منشور یا استوانه کورش که در موزه انگلیس نگهداری میشود که پس از فتح بابل آزادیهای مذهبی و اجتماعی، به رسمیت شناخته شد و صورت قانونی به خود گرفت. در این روزگار آن فرمان را با اعلامیه جهانی حقوق بشر مقایسه میکنیم. اما کار دیگر او که کمتر گفتهاند، تأسیس امپراتوری عظیم هخامنشی بود که در آن آمدوشد بین اقوام، بهراحتی میسر بود و تجارت رونق یافت و مرزها مانع پیوند ملتها و فرهنگها نبود. و هر گروهی با زبان و مرام خود با تولید در عرصه کار و رقابت حاضر میشد و همه با یکدیگر در ارتباط بودند و با زبانهای آرامی، سریانی، آشوری، عیلامی، بابلی، کلدهای و... و البته فارسی باستان سخن میگفتند. مرز جغرافیایی این حاکمیت از هند تا مدیترانه را دربرمیگرفت. بههرحال این رویکرد جدید پسندیده است، به شرط آنکه گرفتار عوامزدگی و روزمرگی نشود. در دورهای نام کورش فراوان به کار میرفت ولی از موضع سیاست بود و جای خود را باز نکرد. امروز هم اگر در بر همان پاشنه بچرخد، امیدی به پذیرش چنین کارهایی نمیرود و دیگران عرصه را دست خواهند گرفت. ایران باستان، کورش و رستم، ابزاری برای این و آن نیست. رستم پهلوانِ پهلوانان است و فراتر از زمان و مکان، از این روست که در فاصله اینسو و آنسوی پایتخت، از میدان آزادی تا خیابان دماوند، هیچ نامی برجای نمانده جز نام فردوسی (خیابان فردوسی، میدان فردوسی و مجسمه فردوسی). فردوسی راوی پهلوانیهای رستم و دیگران، عیاران و قهرمانان اساطیری و تاریخی بود که دل در گرو این آبوخاک داشتند و از این رو ماندگار شدند. روز کورش مبارک.