|

چرا تعیین رئیس‌جمهوری ایالات متحده آمریکا برای دیگر کشورها مهم است

ایالات متحده آمریکا‌ با داشتن قدرت نظامی بالا، قدرت اقتصادی و نفوذ در تعیین برنامه‌های اقتصادی دنیا، حق وتو، نفوذ در سازمان ملل متحد، ناتو و دیگر سازمان‌های بین‌المللی، دارای اهمیت ‌خاصی در جهان است. نفوذ دو لابی قدرتمند جهان در تعیین سیاست‌های روز آمریکا، با جهت‌دهی خاص بر عملکرهای سیاسی آمریکا و در دیگر ممالک نقش دارد و خالی از منفعتی برای خود نیست.

بهمن جوادپور

 

ایالات متحده آمریکا‌ با داشتن قدرت نظامی بالا، قدرت اقتصادی و نفوذ در تعیین برنامه‌های اقتصادی دنیا، حق وتو، نفوذ در سازمان ملل متحد، ناتو و دیگر سازمان‌های بین‌المللی، دارای اهمیت ‌خاصی در جهان است. نفوذ دو لابی قدرتمند جهان در تعیین سیاست‌های روز آمریکا، با جهت‌دهی خاص بر عملکرهای سیاسی آمریکا و در دیگر ممالک نقش دارد و خالی از منفعتی برای خود نیست. یکی از لابی‌های مهم در آمریکا، لابی یهودی است که همیشه نقش پررنگ‌تری را در جامعه رسانه‌ به سود کاندیدای مورد حمایت خود ارج نهاده و مسبب آوازه آن در پروپاگاندا هستند. ‌دیگر لابی تأثیرگذار، لابی ارمنی است که قدرت درخور‌ توجهی در تعیین آرای انتخابات، کنگره و‌ سنا ‌دارند و از همه مهم‌تر آرای قشر مذهبی را مورد تأثیر قرار می‌دهند. طبیعتا کشورهای دیگر هم لابی‌های خود را دارند که نیم‌نگاهی به انتخابات و سیاست آمریکا داشته و از این نظر بی‌ثمر در حصول سیاسی نیستند، اما تأثیرگذاری آنها به حد دو لابی نام‌برده نیست. این لابی‌های پرنفوذ تلاش مستمری می‌کنند تا کاندیدایی به قدرت برسد که منافع آنها را در عرصه بین‌المللی‌ هم از لحاظ دیپلماتیک و هم از لحاظ اقتصادی حمایت کند.

سؤال این است که این لابی‌ها از چه زمانی دارای قدرت نفوذ در آمریکا شده‌اند؟  در پلسخ باید گفت  ایالات متحده آمریکا، کشوری با ریشه مشخص و تاریخی نیست. یک کشور غیربومی است که از سوی مهاجران آمریکایی و آفریقایی تأسیس شده‌‌ و به‌ همین ‌خاطر مهاجران از هر ملیت و کشوری، در تاریخ تأسیس آمریکا حضور داشته‌اند و اکنون‌ دارای جهت‌دهی در قدرت سیاسی و اقتصادی و در سیستم حاکمیتی و جامعه آمریکایی هستند.

موقعیت آمریکا در عرصه بین‌المللی

ایالات متحده آمریکا‌ دارای قدرت برتر دنیا از دیدگاه‌هایی مانند قدرت برتر نظامی و قدرت بلامنازع اقتصادی بود و تمام موارد نام ‌برده‌شده و نام‌ برده‌نشده، حصول یک هژمونی سیاسی و نظامی درخور توجه‌ برای ایالات آمریکا بود که بدون دخالت نظامی می‌توانست با استفاده از هژمونی خود، خواسته‌هایش را بر کرسی بنشاند و اکنون وضعیت برخلاف گفته‌ها و شنودها‌ست. آمریکا دیگر قدرت کلامی خود را از صعود به نزول فرا‌خوانده است. دیگر عصر قدرت تک‌قطبی به پایان رسیده و شاهد شکل‌گیری جهان چندقطبی هستیم. آمریکا دیگر نمی‌تواند مانند سابق اهداف و برنامه‌های خود را در عرصه بین‌المللی جلو ببرد. آمریکا درحال‌حاضر با مشکلات اساسی در عرصه بین‌المللی، سیاسی و نظامی مواجه است. آمریکا، مسبب جنگ روسیه و اوکراین شد. اروپا دیگر مانند سابق پیرو خط آمریکا نیست، چون در بلندمدت این امر باعث تضعیف اتحادیه اروپا و ناتو شد. اتحادیه اروپا و کشورهای غربی در غرب آسیا مشغول جنگ‌افروزی نیستند، در قلب خود اروپا و بالکان شاهد جنگ هستند و اتحادیه اروپا وابستگی شدیدی به انرژی روسیه دارد. با این جنگ، در بلند‌مدت توان مقابله با این مشکل اساسی را ندارند‌ و ایالات متحده با این اوصاف نمی‌تواند بیش‌ از این متحمل ‌جنگ باشد؛ زیرا متحدانش خسته ‌شده و از میدان بیرون خواهند رفت. مشکل دیگر اینکه با تحریم‌های خود و متحدانش علیه روسیه، باعث نزدیکی بیش از گذشته روسیه به چین شده است، به‌طوری که نفت خود را با قیمت پایین‌تر از قیمت جهانی به چین می‌فروشد. یکی دیگر از مشکلات آمریکا، غرب آسیا‌ست؛ جنگ رژیم صیهونیستی با فلسطین و جبهه مقاومت‌. آمریکا شاهد قدرتمندشدن نیروهای مقاومت در غرب آسیا‌ست، به‌‌طوری که جبهه مقاومت به‌راحتی می‌تواند اهدافش‌ در فلسطین اشغالی را مورد اصابت موشک‌های ‌قرار دهد و همراهی مردم منطقه با اقدامات جبهه مقاومت موجب یک پیروزی بزرگ برای مردم منطقه و شکستی بزرگ برای آمریکا خواهد شد. درعین‌حال، ‌هژمونی آمریکا اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم، از طریق جمهوری اسلامی ایران با حمله به پایگاه‌های آمریکایی در خاک عراق (عین‌الاسد) شکسته شد. آمریکا درحال‌حاضر در شرایط عجز بین‌المللی قرار گرفته است؛ زیرا این کشور که با شعار گسترش دموکراسی و حقوق بشر به دیگر کشورها حمله و آنها را اشغال می‌کرد،‌ الان خود رژیم صیهونیستی با حمایت تسلیحاتی و دیپلماتیک آمریکا مشغول نسل‌کشی و کشتار مردم بی‌دفاع غزه است و حمایت از این نسل‌کشی در عرصه بین‌المللی چهره واقعی آمریکا را نمایان کرده است. ایالات متحده فلسفه وجودی و گسترش خود در عرصه بین‌المللی و از لحاظ دیپلماتیک قدرت برای برقراری صلح در غرب آسیا و بالکان را از دست داده است؛ زیرا خود آمریکا یکی از مسببان اصلی این جنگ است و اگر ‌نتواند این شرایط را مدیریت کند، دیگر نقش ابرقدرتی خاصی نخواهد داشت.

از لحاظ اقتصاد‌ بین‌الملل‌، آمریکا دیگر قدرت بلامنازع نیست، بلکه در شرایط فعلی‌ چین در حال رسیدن به اهداف اقتصادی خود در اوج عرصه بین‌المللی است. قسمت بزرگی از این موفقیت چین از اعمال تحریم‌های بین‌المللی آمریکا به کشورهای دیگر است. آمریکا با تحریم‌کردن دیگر کشورها، آنها را به طرف چین سوق داده و مسبب پیشی‌گرفتن این کشور می‌شود. چین به این شکل می‌تواند هم از انرژی ارزان برخوردار باشد و هم ‌بازار فروش را برای خود پیدا کند و گسترش دهد‌ و به‌زودی سازمان‌های اقتصادی نوظهور مانند بریکس‌پلاس و... می‌توانند کشورهای در حال توسعه و میانه را با خود همراه کرده و منافع آنها را به دور از دخالت آمریکا تأمین کنند.

مشکلات داخلی آمریکا

آمریکا در شرایط فعلی، داخل سیستم اجرائی خود مشکلات متفاوتی دارد. یکی از مشکلات اساسی آمریکا تورم و بی‌کاری است. کارشناسان اقتصادی آن را مشابه رکود اقتصادی سال 2008 می‌دانند که تهدیدی بزرگ برای آمریکا محسوب می‌شود. دیگر مشکل آمریکا وجود اختلافات بین دولت مرکزی فدرال آمریکا و ایالات دیگر است که باعث شده تجزیه‌طلبی ایالات در آمریکا افزایش یابد و نوعی تهدید امنیتی برای آمریکا محسوب شود.

با این اوصاف، رئیس‌جمهور منتخب به نفع آمریکا باید سیاست ذیل‌ را اجرا کند:

- بتواند جنگ بین اوکراین و روسیه را خاتمه دهد.

- از کمک‌های تسلیحاتی به اوکراین جلوگیری کند.

- با روسیه وارد‌ مذاکره شده و از این راه نزدیکی به چین را سد کند.

- از سرمایه‌گذاری نظامی-تسلیحاتی در ناتو اجتناب شود یا کاهش یابد.

- تولیدات داخلی را افزایش دهد و نرخ تورم و بی‌کاری را کاهش دهد.

- قابلیت حل و کنترل مسئله مهاجرتی در کشور را داشته باشد.

- مانع تشدید تجزیه‌طلبی در ایالات متحده آمریکا شود.