|

سوریه پسااسد و بایسته‌های سیاست خارجی ایران

سرعت شگفت‌انگیز تحولات در سوریه طی دو هفته اخیر به‌ قدری خارج‌ از حد تصور است که فرصتی برای ارائه تحلیل از پویایی‌های آن را فراهم نمی‌‌کند؛ چراکه علاوه بر سرعت تحولات، جهت و ماهیت آن نیز برخلاف انتظارات و تصورات پیشین از منطق اقدام کنشگران جدید و حاکم در آن کشور است و از این منظر محتمل است سوریه، میدان خلق شگفتی‌های بسیار دیگری نیز باشد.

سوریه پسااسد و بایسته‌های سیاست خارجی ایران

محمد محمودی‌کیا*: سرعت شگفت‌انگیز تحولات در سوریه طی دو هفته اخیر به‌ قدری خارج‌ از حد تصور است که فرصتی برای ارائه تحلیل از پویایی‌های آن را فراهم نمی‌‌کند؛ چراکه علاوه بر سرعت تحولات، جهت و ماهیت آن نیز برخلاف انتظارات و تصورات پیشین از منطق اقدام کنشگران جدید و حاکم در آن کشور است و از این منظر محتمل است سوریه، میدان خلق شگفتی‌های بسیار دیگری نیز باشد.

با این وصف، به نظر می‌رسد آنچه در سوریه در حال رقم‌خوردن است، نه از جنس تحولات بهار عربی بلکه بیشتر به یک ابرپروژه سیاسی با اهداف خاص ژئوپلیتیکی با هدایت از بیرون شباهت دارد. پروژه سوریه جدید، حکایت از نوعی تفاهم میان نیروهای سوری معترض و به حاشیه‌ رانده‌شده ـ‌تحت راهبری قدرت‌های اصلی طراح این پروژه‌ـ دارد تا ایشان به‌عنوان بازیگران اصلی میدانی، در دوره جدید و به‌ دوراز اختلافات ویرانگر یا منازعات خونین، الگویی نوین از نظم سیاسی و اجتماعی را در این کشور حاکم کنند. طبعا آنچه از تحولات میدانی روزهای اخیر قابل ادراک است، حکایت از آن دارد که این توافق که در عرصه مشاهده‌پذیر، از پیش میان بازیگران عمده، چه در سطح حاکمیت دولت بشار ‌اسد و چه در سطح گروه‌های معارض و البته در غیاب جامعه –‌هرچند هم‌راستا و منطبق بر خواست ایشان‌- برقرار شده، می‌تواند مؤید انفعال و بی‌تحرکی ارتش از هرگونه مقاومت در برابر پیشروی مسلحان معارض باشد؛ چنانچه حتی خبری از مقاومت در «دژ مستحکم دمشق» نیز آن‌طور که ادعا می‌شد، نشد.

اینکه خاندان اسد در دوره طولانی از حاکمیت و سیادت خود بر سوریه چه میراثی بر جای گذاشتند، باید فارغ از سمت‌گیری‌های سیاسی، به‌طور منصفانه در ترازوی نقد و بررسی قرار گیرد. طبعا این دوره هم واجد ممیزات قابل ستایشی همچون استقامت در حمایت از آرمان قدس و نظایر آن و هم برخوردار از جوانبی سلبی همچون استقرار یک نظام پلیسی و امنیتی سرکوبگر است که در جای خود و در فرصتی مکفی باید مورد مداقه و بررسی قرار گیرد. اما آنچه در این فرصت و با عنایت به سرعت تحولات سوریه تلاش دارم تا در ایضاح برخی جوانب آن بکوشم، پاسخ به این پرسش است که منطقی‌ترین گزینه در کنش سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال این رخداد چه می‌تواند باشد؟

هرچند سوریه در دوره حکمرانی اسدِ پدر و اسدِ پسر، هم‌پیمانی راهبردی برای ایران و سیاست‌های منطقه‌ای او به شمار می‌آمد، اینک و پس از گذار از دوره‌ای پردامنه از تحولات پرتنش ـ‌که آغاز آن به ترور رفیق الحریری، نخست‌وزیر فقید لبنان در سال ۲۰۰۵ بازمی‌گردد که نخست به اخراج ارتش سوریه از لبنان و سپس با وقفه‌ای طولانی‌مدت به تجربه ویرانگر بهار عربی منتهی شد که آتش اختلافات دیرین را یک بار دیگر شعله‌ور کرد تا این کشور جولانگاه گروه‌های تروریستی و تکفیری از اقصی‌نقاط عالم و پایگاهی برای ظهور فتنه دولت اسلامی عراق و شام موسوم به داعش باشد‌ـ این روزها تجربه متفاوتی را پشت سر می‌گذارد تا در دوره جدید و با نظم نخبگانی جدید و در غیاب اسد و نظم بعثی او، تعریف متفاوتی از این کشور عربی که روزگاری بر مسند سیادت عربی تکیه می‌زد، ارائه کند و چهره جدیدی از خود در اذهان جامعه جهانی برسازد که طبعا منافع و هویت متفاوتی از پیش را نمایندگی خواهد کرد.

نگارنده بر این باور است که آنچه در صحنه تحولات این روزهای سوریه در حال رخ‌دادن است، می‌تواند دلالتی بر این حقیقت باشد که نظم هنجاری متفاوتی که از قبل برای سوریه طرح‌ریزی‌ شده، کمترین تأثیرات آن بر مسائل داخلی و پربسامدترین تأثیر آن بر حوزه سیاست خارجی این کشور خواهد بود؛ چنانچه حتی انتظار می‌رود در حوزه داخلی، نوعی سیاست انفتاح نیز صورت پذیرد که نشانه‌هایی مانند اعلام آزادی در پوشش زنان، فرمان عفو عمومی سربازان ارتش، به‌رسمیت‌شناختن نخبگان حاکم در وزارتخانه‌ها و هیئت دولت از پیش موجود و حتی به‌رسمیت‌شناختن و احترام به دیگر مذاهب در سوریه و اماکن مقدس آنها، نشان از اراده کنشگران اصلی یا نظر تحمیلی حامیان و طراحان بیرونی این تحولات به آنها برای ایجاد یک نظم هنجاری نوین در این کشور دارد و از این منظر، بسیار دور از انتظار است که سوریه در عرصه داخلی تجربه لیبی پساقذافی را تجربه کند؛ چه اینکه لیبی‌سازی سوریه در مغایرت با منافع ملی بازیگران اصلی دخیل در این رخداد است. در نقطه مقابل، گویی طرح دقیق و حساب‌شده‌ای در جریان است تا از رهگذر نوعی وفاق و تجربه زیسته، فرمان سیاست خارجی آن نیز دستخوش تغییر و دگرگونی بنیادین شود‌؛ چراکه به‌زعم کنشگران داخلی و نیز حامیان بیرونی آنها، تحولات داخلی در این کشور، ریشه در سیاست‌های بیرونی و داعیه بلندپروازانه رهبری این کشور بر جهان عرب دارد و سوریه جدید باید بر اساس طرحی نو، هویت متفاوتی از خود را در بیرون برسازد تا بتواند منافع جدید این کشور را نمایندگی کند. هرچند این تحلیل در حال حاضر با یک مانع عمده روبه‌رو است و آن ماهیت نظم و کنشگران جدید در سوریه پسااسد است؛ امری که احتمال می‌رود با دخالت بازیگران فعال در تحولات سوریه همچون روسیه، ترکیه، قطر، امارات و حتی کشورهای غربی درون مذاکرات سیاسی میان گروه‌های سوری در آینده نزدیک شکلی عینی به خود گیرد، اما در شرایط کنونی و بر اثر سرعت شگرف تحولات و نیز اخلال در نظم سیاسی و نابسامانی ارتش، سخن از آن قدری شتاب‌زده است و درنگی می‌باید تا این بخش نیز هر‌چه روشن‌تر شود‌.

کنشگری فعالانه رژیم صهیونیستی نیز در این میانه درخور توجه است. هرچند نشانه‌های روشنی از دخالت مستقیم رژیم صهیونیستی در قبال تحولات اخیر وجود ندارد، ولی آنچه در عرصه میدانی در روزهای اخیر به وقوع پیوسته، حکایت از بهره‌برداری حداکثری رژیم اشغالگر از خلأ قدرت در سوریه دارد. از آن جمله می‌توان به حمله به زاغه‌های انبار مهمات ارتش در نقاط مختلف دمشق، حمص، حما و لاذقیه، حمله به اهداف نظامی و ازمیان‌بردن بخش قابل‌توجهی از توان قدرت هوایی و نیز امکانات دریایی ارتش سوریه و مهم‌تر از آن، اجرای عملیات نظامی در ارتفاعات جولان و به کنترل درآوردن ارتفاعات راهبردی جبل‌الشیخ در مرز لبنان، سوریه و اراضی اشغالی و در 40‌کیلومتری دمشق اشاره کرد که اجرای این حجم از سیاست‌های عملیاتی، بدون کوچک‌ترین مقاومت و واکنشی از سوی ارتش سوریه، بر تردیدهای اشاره‌شده درخصوص ماهیت بحران می‌افزاید.

با این وصف، چنانچه در صدر این یادداشت نیز اشاره و بر آن تأکید داشتم، بسیار دور از انتظار است که آنچه در سوریه در حال وقوع است بدون حمایت بازیگران بیرونی تحقق یافته باشد و ادامه این سیر نیز خارج از توافقات میان آنها نخواهد بود. آنچه در این بین برای دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اهمیت بالایی دارد، کنشگری فعالانه و واقع‌بینانه در قبال این تحولات است. طبعا دیپلماسی منطقه‌ای هرچند مطلوب، ولی کافی نیست و باید از تحولات مرتبط با ژئوپلیتیک منطقه با دقت بیشتر و حساسیت بالاتری مراقبت کرد. آنچه در صحنه عمل در حال وقوع است، بر عمق واقعیت پنهان در پس تحولات جاری دلالت دارد؛ طرح مجدد ادعاهای ارضی نسبت به جزایر سه‌گانه از سوی امارات متحده عربی و جلب برخی حمایت‌های بین‌المللی در جنوب، تحرکات احتمالی برای تغییر در ژئوپلیتیک در حوزه قفقاز جنوبی همچون امکان فعال‌سازی و طرح مجدد دعاوی سرزمینی جمهوری آذربایجان نسبت به کریدور زنگزور در شمال‌ می‌تواند دلالت بر اراده برخی دول منطقه‌ای و نیز قدرت‌های فرامنطقه‌ای برای انسداد در فضای ژئوپلیتیکی ایران کند تا قدرت کنشگری جمهوری اسلامی ایران را پس از تضعیف بازوهای منطقه‌ای آن، همچون حزب‌الله لبنان و حذف اسد از صحنه سیاسی سوریه، به شکل قدرتمندتری دنبال کند.

در شرایط مذکور، اولویت نخست سیاست خارجی ایران باید بر خنثی‌سازی هرگونه طرح بیرونی مبتنی بر امنیتی‌سازی ایران یا سوق‌دادن آن به انزواگرایی هر‌چه بیشتر در سطح نظام بین‌المللی باشد‌. دیپلماسی فعال در سطح منطقه در کنار ایجاد مجاری جدید در عرصه دیپلماتیک برای برهم‌زدن ترتیبات در نظر گرفته‌شده برای آن، می‌تواند از درافتادن به تله پیچیده و چندسطحی انسداد ژئوپلیتیکی ایران جلوگیری کند.

در این میانه، جلب حمایت داخلی از طریق تقویت همبستگی میان نیروهای داخلی و نیز ارتقای سطح حمایت جامعه داخلی از تصمیم راهبردی نظام سیاسی، امری لازم و ضروری به شمار می‌آید؛ بنابراین هر اقدام یا ورودی آشوب‌ساز که در انسجام داخلی خللی ایجاد کند، در شرایط کنونی می‌تواند به تضعیف پایه‌های تصمیم‌سازی در عرصه خارجی منجر شود؛ بنابراین منافع ملی ایرانیان اقتضا می‌کند از طرح مباحث غیرضرور و اختلاف‌برانگیز در داخل به جد پرهیز شود تا فضا برای کنشگری هر‌چه فعالانه‌تر دولت در سطح نظام بین‌المللی فراهم آید.

تأکید می‌شود آنچه امروز در حال وقوع است، دربردارنده نشانه‌های قدرتمندی از تهدیداتی است که مستقیما امنیت و منافع ملی کشور را هدف قرار داده و به نظر اجماعی از قدرت‌های سطح منطقه و فرامنطقه، درصدد اعمال پیچیده‌ترین برنامه برای محدودسازی ایران هستند که غفلت از این تهدید می‌تواند عواقب جبران‌ناپذیری به دنبال داشته باشد.

سخن را هم‌کلام با شاعر بلندآوازه آزادی‌خواه و مشروطه‌خواه ایرانی، میرزاده عشقی، این‌چنین به خاتمه می‌برم و بر بند بند آن تکیه می‌کنم که:

زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم ما

ای چرخ! زیر و روی تو، زیر و زبر کنم

جایی‌ست آرزوی من، ار من به آن رسم

از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم

من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک

وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم

معشوق «عشقی» ای وطن، ای مهد عشق پاک!

ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم:

«عشقت نه سرسری است که از سر به در شود»

«مهرت نه عارضی‌ست که جای دگر کنم»

«عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم»

«با شیر اندرون شد و با جان به در کنم».

* استادیار گروه اندیشه سیاسی در اسلام

 پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی