به مناسبت پنجاهمین سالگرد ترور حکومتی بیژن جزنی و هشت زندانی دیگر
تروریسم دولتی در حکومت پهلوی
پیام حیدرقزوینی: در نیمتای بالایی روزنامههای صبح شنبه سی فروردین 1354 خبری کوتاه منتشر شده بود که از مرگ نُه زندانی سیاسی در حین فرار اطلاع میداد. این خبر اعلام میکرد که این زندانیان «ماجراجو» در داخل زندان، سایر زندانیان را تحریک میکردند و از اینرو مقامات زندان تصمیم گرفتند آنها را به زندان دیگری منتقل کنند. هنگامی که اتوبوس حامل زندانیان در حرکت بود آنها تلاش میکنند که از ماشین فرار کنند و در درگیری پیش آمده هر نه نفر زندانی کشته میشوند.

به گزارش گروه رسانه ای شرق،در میان این نُه نفر، بنیانگذران گروه جزنی، ضیاظریفی، سورکی و همچنین چهار عضو اصلی دیگر سازمان فدائیان خلق حضور داشتند. همچنین دو نفر از اعضای اصلی سازمان مجاهدین خلق نیز در میان زندانیان کشته شده بودند. هفت انقلابی مارکسیست یعنی بیژن جزنی، حسن ضیاظریفی، عباس سورکی، سعید (مشعوف) کلانتری، عزیز سرمدی، احمد جلیلافشار و محمد چوپانزاده در میان ماههای آذر 1347 تا خرداد 1348 دستیگر شده بودند. آنها در نهم دیماه 1347 محاکمه شده و در حال گذراندن دوران حبسشان بودند که توسط دادگاه نظامی صادر شده بود و در زمان کشته شدن تقریبا هفت سال از مدت زمان محکومیتشان در زندان گذشته بود. دو نفر از اعضای مجاهدین هم کاظم ذوالانوار و مصطفی جوانخوشدل بودند.
اما خبری که در روزنامههای سی فروردین 1354 منتشر شده بود سراسر دروغ بود. درواقع نه زندانی سیاسی در حالی که دوران محکومیتشان را میگذراندند توسط ساواک اعدام شدند و ترور شوکهکننده آنها بعدتر توسط یکی از اعضای تیم اعدام بازگو شد. بهمن نادریپور، معروف به تهرانی، که بازپرس و از شکنجهگران اصلی ساواک بود پس از انقلاب دستگیر و محاکمه و اعدام شد. او در جریان محاکمهاش شرحی از ماجرای تیرباران جزنی و دیگر زندانیان سیاسی ارایه کرد.
علی رهنما در کتاب «چپ رادیکال در ایران» (ترجمه پوریا پرندوش، نشر نگاه معاصر)، نوشته که بر اساس اعترافات بهمن نادریپور مافوق او، رضا عطارپور، ملقب به حسینزاده، او را در هفتم فرودین 1354 به دفتر خود فرامیخواند و میگوید که قرار است عملیاتی انجام شود و ثابتی به او دستور داده در آن شرکت کند.
طبق اظهارات نادریپور در 29 فروردین 1354، او و سایر اعضای تیم عملیات هنگام ناهار در رستورانی ملاقات کردند و در این قرار عطارپور به آنها گفت زمان عملیات فرارسیده و جزئیات نقشه توسط ثابتی تایید شده است. نادریپور گفته بود که این برنامه «کشتن چند نفر از اعضای این سازمانها» یعنی سازمان فدائیان خلق و سازمان مجاهدین بود. هفت مامور ساواک برای اجرای دستور تعیین شده بودند. معاون اداره چهارم ساواک سرهنگ عباس وزیری، رئیس زندان اوین هم بود. به گفته نادریپور، وزیری هم در جریان قتلها حضور داشت و به این ترتیب تعداد افراد جوخه اعدام به هشت نفر رسید.
در بعدازظهر جمعه 29 فروردین 1354، نه زندانی سیاسی که از پیش انتخاب شده بودند با دستها و چشمان بسته در یک صف به تپههای اوین برده شدند. نادریپور به یاد میآورد که رضا عطارپور به آن نه نفر گفته بود: «همانطور که شما و رفقای شما در دادگاههای انقلابی خود رهبران و همکاران ما را محکوم کرده و اجرای حکم میکنید ما هم شما را محکوم کرده و میخواهیم حکم را اجرا کنیم.» پس از این بود که سرهنگ وزیری رگبار مسلسل را به روی زندانیان بست. در برنامه عملیات ترور آمده بود که همه باید شلیک کنند و در نتیجه همه اعضای ساواک حاضر در آنجا به نوبت به زندانیان سیاسی شلیک کردند و سرانجام یکی از ماموران ساواک با نام سعدی جلیلاصفهانی بالای سر هر نه زندانی رفته و به سر همه آنها تیر خلاص زد.
ترور زندانیان سیاسی در تپههای اوین کمتر از سه هفته بعد از کشتن سرتیپ رضا زندیپور رخ داد. او دومین رئیس کمیته مشترک ضدخرابکاری بود که توسط مجاهدین کشته شد و ساواک از سر استیصال امیدوار بود که با کشتن نه زندانی سیاسی اقتدار از دست رفتهاش را بازیابد. رهنما میگوید که در جریان یکی از ملاقاتهای منظم و معمول اسدالله علم با شاه، علم گفته بود این اعدامها اشتباهی بزرگ بودند و اعتبار کشور را در داخل و خارج خدشهدار کردهاند. شاه در پاسخ گفته بود که «هیچ راهحل دیگری وجود نداشت، همه آنها خرابکار و در حال فرار بودند؛ وضع بدتر میشد». اما این پرسش مطرح است که اگر نه زندانی سیاسی که در حال گذراندن دوران محکومیتشان بودند کشته نمیشدند وضع چگونه برای شاه بدتر میشد؟ پاسخ رهنما این است که از آنجا که ساواک در مهار و سرکوب جنبش چریکی شکست خورده بود اکنون با رضایت شاه به شدت عمل خود افزوده و اعدامها پیامی تهدیدآمیز بود مبنی بر اقدام متقابل در ازای تلافی عملیات چریکها.
اما کمتر از سه هفته بعد از این ترور حکومتی، یکی از ماموران ساواک گزارش میدهد که بر اساس گفتوگو با مردم عادی، مرگ نه زندانی «تاثیری کاملا منفی بر افکار عمومی» گذاشته است. در این گزارش آمده که حتی حامیان حکومت هم بر این باورند که این نه زندانی سیاسی به قتل رسیدهاند و ماجرای فرار آنها سرپوشی انحرافی بوده است. در هجدهم اردیبهشت 1354 نیز گزارشی متعلق به امریکا در مورد وضعیت زندانیان سیاسی در ایران هشدار میداد که «مساله تروریسم در تهران» به شکل فزایندهای جدی شده و درگیریهای تقریبا هر روزه در خیابانها همراه با توزیع اعلامیهها و تیراندازی به نیروهای پلیس نگرانکننده است. گزارش دیگری از امریکا در همان دوره میگوید که مخالفت با شاه و رژیم او در بین روشنفکران جا افتاده و مخالفت روشنفکران فضایی را به وجود آورده که «اقدامات تروریستی در حال افزایش است.» اما تیرباران نُه زندانی سیاسی اقتدار ساواک را بیش از گذشته با چالش روبرو کرد چرا که یک ماه پس از این اقدام ساواک، دو افسر امریکایی که در ایران خدمت کردند به ضرب گلوله کشته شدند.
ساواک محل دفن نه زندانی را به خانوادههایشان اعلام نکرد و آنها تصمیم گرفتند مراسم را در خانههایشان برگزار کنند. میهن، همسر بیژن جزنی، در بخشی از خاطراتش میگوید شب سوم به خانه عزیز سرمدی در جوادیه میروند و جمعیتی که به مراسم آمده بودند نشان میداد که عملیات ساواک در جعل و مخدوش کردن واقعیت شکست خورده است: «ازدحام مردم بیسابقه بود. خانه و کوچه پر از آدم بود. برای مردم توضیح میدادیم که زندانیانمان را کشتهاند و اسمش را فرار گذاشتهاند. تمام مدت خانه همه ما تحت نظر ساواک بود و ما نه تنها اهمیت نمیدادیم بلکه از خدا میخواستیم که ما را هم بازداشت کنند تا لااقل بتوانیم عقده دلمان را خالی کنیم و تف به صورتشان بیندازیم. اما کسی پاپیچ ما نشد. روز چهلم که ما در منزل نشسته و به اصطلاح شب چله گرفته بودیم، ماشینهای ساواک ابتدا و انتهای کوچه را محاصره کردند و به مهمانان دستور بازگشت دادند. معذالک تعدادی توانستند خود را به خانه ما برسانند. شاگردان دبیرستان من نیز که همگی توسط ساواک به خانههایشان بازگردانده شده بودند همان شب تلفنی اطلاع دادند که تا نزدیکی منزل ما آمده ولی ماموران ساواک برشان گرداده بودند»