|

افشاگری کاپیتان تیم ملی کبدی زنان از شرایط وحشتناک این تیم؛

در اردوها به بچه‌ها سوسیس تخم‌مرغ می‌دادند

یک بازیکن تیم ملی کبدی گفت: من حرف‌های بچه‌ها را شنیدم و دیدم مثلا غذای درستی ندارند. سوسیس تخم‌مرغ و بندری می‌خورند! این چیزها را درست نیست مطرح کنم.

در اردوها به بچه‌ها سوسیس تخم‌مرغ می‌دادند

به گزارش شبکه شرق، غزال خلج، کاپیتان تیم ملی کبدی زنان ایران بعد از پایان مسابقات هانگژو زیر تیغ جراحی رفت تا پارگی رباط صلیبی خود را درمان کند. او که یکی از پرافتخارترین ورزشکاران ایرانی در بازی‌های آسیایی به حساب می‌آید، می‌گوید که فدراسیون در مورد مصدومیت او هیچ‌گونه کمکی نکرد و حتی دریغ از یک تماس! ولی پیگیری نکردن وضعیت مصدومیت کاپیتان تیم ملی از سوی فدراسیون در مقایسه با وضعیت کلی این رشته اصلا مساله خاصی به حساب نمی‌آید! غزال خلج که مثل ابراهیموویچ حین گفت‌وگو از خودش با عنوان سوم شخص یاد می‌کند، در گفت‌وگو با اعتمادآنلاین تعریف کرده که چه شرایط وحشتناکی بر این رشته ورزشی و مخصوصا قسمت زنان حاکم است.

 

بخش‌هایی از این مصاحبه را می‌خوانید:

 

*سه هفته است از عملم می‌گذرد. باز مرسی از شما که حال مرا پرسیدید. فدراسیون که دریغ از یک زنگ! حالا بیمارستان نمی‌خواستم بیایند ولی یک زنگ می‌توانستند بزنند.

*بعد از 15 سال بازیکن تیم ملی بودن به‌جرات می‌توانم بگویم که خیلی ناامید شدم از ورزش حرفه‌ای در این کشور. در بازی‌های هانگژو حتی دکترها آنجا بودند که رباط صلیبی پای من پاره شد و همه آنها می‌گفتند بازی نکن و اگر بازی کنی یه تکه از کشکک زانویت کنده می‌شود، مینیسکت پاره می‌شود و مشکل قدی و اتفاقاتی برایت پیش می‌آید که حتی راه رفتنت دچار مشکل می‌شود. ولی واقعا برای من مهم نبود آنجا. برای من مهم بود این همه زحمتی که بچه‌ها کشیده‌اند و تصمیمی که خودم گرفته‌ام به نتیجه برسد. ولی من باز بازی کردم. من تعداد روز کمی وارد اردو شدم به خاطر همان مشکلاتی که گفتم. سه روز اول وارد نشدم و سه چهار روز مانده به پایان اردو که وارد شدم دقیقا روز آخر خانم سعیده جعفری که از دوستان خوب من است و واقعا خودش هم از این موضوع ناراحت است، آمد پایم را بگیرد که سرش مستقیم خورد به زانویم و زانویم به سمت عقب رفت. همان لحظه خیلی درد گرفت. دردش جوری بود که اشکم سرازیر شد. من بازیکن حرفه‌ای هستم و اگر قرار بود با رباط صلیبی پاره بروم به مسابقات، اولین نفری هستم که به فدراسیون اعلام می‌کنم که نمی‌آیم. از همان اول هم واقعا نمی‌خواستم بروم. با اصراری که فدراسیون و تک‌تک بچه‌ها کردند من دوباره بعد از کیش رفتم اردو، چون آدم‌هایی بودند که برای من اهمیت دارند. من پیش دکتر دیانی رفتم و شروع کردم فیزیوتراپی. عکس و ام‌آرآی دادم و گفتند کشیدگی 70، 80 درصدی داری.

 

*فدراسیون یک تلفن هم به من نزده و حتی حال مرا نپرسیده که ببیند در چه وضعی هستم. تمام هزینه عمل را تا الان خودم پرداخت کرده‌ام به دکتر کیهانی. واقعا از ایشان ممنونم. بهترین دکتر هستند و برای ورزشکاران دل می‌سوزانند. تخفیف خیلی خوبی به من دادند و من توانستم در بیمارستان آرمان عمل کنم. هیچ‌کدام از هزینه‌های ما را فدراسیون نداده و دکتر کیهانی هم این را می‌دانستند. یک تخفیف 50درصدی به من دادند شاید هم بیشتر.

 

*می‌دانید از چه بیشتر ناراحتم؟ از اینکه تا زمان نزدیک شدن به مسابقه فدراسیون دنبال بازیکنان می‌آید. دو بار این اتفاق برای من رخ داده. هم جاکارتا و هم هانگژو. دقیقا جوری صحبت می‌کنند که انگار ورزشکاران برای‌شان مهم هستند. مسابقات که تمام می‌شود هیچ! در جاکارتا که اول شدیم دیگر هیچ‌کدام از عوامل فدراسیون را آنجا ندیدم. باورتان می‌شود؟ ما برگشت پول غذا را خودمان دادیم. با مدال طلا در فرودگاه. این اوج نامردی است. اصلا کشور ما می‌داند که فدراسیون‌ها این کارها را با بازیکنان می‌کنند؟ این موضوع در ووشو، کشتی، در کبدی هست. حتی در فوتبال هم هست. من پنج سال دروازه‌بان تیم ملی بودم. ما کنار کانکس می‌خوابیدیم و آقایان توی هتل المپیک بودند. سر همین من اصلا خداحافظی کردم. تا کی می‌خواهند با زنان این‌طور برخورد کنند؟

 

*امکانات تیم آ‌نقدر کم است که وقتی ما می‌خواهیم مکمل غذایی و ورزشی بگیریم یا غذای خوب بخوریم مشکل داریم. هر اردو من خودم چهار پنج میلیون تومان هزینه می‌کردم برای چسب فیکس و... البته از حق نگذریم، فدراسیون تا یک حدی را فراهم می‌کرد و نسبت به سال‌های قبل بهتر بود ولی نه آن‌قدری که بازیکن لازم دارد. منظورم این است هزینه‌هایی که می‌کنیم کافی است و برای اینکه هم‌اتاقی باشیم یا تلفن‌مان را شب‌ها تحویل ندهیم نباید رقمی بدهیم. مثلا شب ساعت ۱۱ که می‌خواستیم بخوابیم اگر دوست نداشتیم تلفن را تحویل بدهیم، فلان مبلغ را می‌دادیم. من به‌شخصه خوشحال می‌شدم. مگر کسی بدش می‌آید گوشی دستش باشد؟ معلوم است پرداخت می‌کنم. ولی آیا این مدیریت است؟ 

 

*از روزی که من اردو را با بچه‌ها شروع کردم خیلی‌ها آمدند گفتند غزال خلج حقش نیست در تیم باشد. ما جلسه‌ای گذاشتیم. یکسری بچه‌ها امضا کرده بودند که غزال خلج نباید در تیم باشد. سر جاکارتا هم این اتفاق افتاد ولی وقتی رییس فدراسیون بخواهد، دیگر کسی نمی‌تواند راجع به این مساله صحبت کند. جلسه‌ای گذاشتیم و گفتم حتی اگر چنین حرفی هم زده شده باشد و بچه‌ها امضایی جمع کرده باشند، اصلا برایم مهم نیست چون من هم اگر جای آنها بودم چنین چیزی می‌گفتم. اینها هشت ماه در اردو بوده‌اند و زحمت کشیده‌اند و صبح تا شب از زندگی‌شان زده‌اند. قبول! ولی به خاطر مذاکراتی که فدراسیون با من کرده بود این اتفاق افتاد. واقعا یک ماه طول کشید مذاکرات‌مان، چون من اصلا نمی‌خواستم به تیم برگردم ولی چندتا از بچه‌ها خیلی باعث شدند من برگردم به تیم و همین‌طور رییس فدراسیون و دوستان من در تیم آقایان، خیلی با من صحبت کردند و من پذیرفتم وارد تیم شوم. ولی وارد تیم که شدم نزدیک 30 نفر بودیم. با رییس فدراسیون و سرمربی صحبت کردم و گفتم دو ماه مانده به مسابقات، شما این همه نفرات اینجا دارید؟ چه‌کار می‌کنید؟ هشت ماه پس چه کردید؟ اولین اردو با 80 نفر برگزار شد. مگر می‌شود؟ مگر اردوی کشوری است؟ استعدادیابی که نمی‌کنیم. اردوی تیم ملی است. ۸۰ نفر می‌آورند ولی امکانات در حد اردوی استانی. بچه‌ها خوشبختانه یا متاسفانه در مورد مشکلات با من که کاپیتان تیم هستم صحبت می‌کنند و حرف‌های‌شان را به من می‌زنند ولی خودشان حرفی نمی‌زنند. من [مشکلی ندارم] چون همیشه سپر بلا من بوده‌ام. اصلا هم مهم نیست. همین حالا هم می‌گویم اصلا من خداحافظی می‌کنم ولی تا جایی که حرف حق را بزنم می‌زنم. ترسی هم ندارم. من حرف‌های بچه‌ها را شنیدم و دیدم مثلا غذای درستی ندارند. سوسیس تخم‌مرغ و بندری می‌خورند! این چیزها را درست نیست مطرح کنم. وقتی وارد تیم شدم فهمیدم این هشت‌تا اردویی که بازیکنان تیم داشتند این شکلی بوده و واقعا حق داشتند اعتراض کنند چرا غزال خلج نبوده. من توی آن سختی‌ها نبودم. من توی سختی‌ای که تیم ملی غذا ندارد بخورد یا آب معدنی نیست و هیچ نوع امکاناتی نداشتند، نبودم. من اگر بودم هم برمی‌گشتم خانه، چون هیچ نوع امکانات تمرینی‌ای نداشتند. در اردوی کرمانشاه فهمیدم بچه‌ها از آن حد بازی که در جاکارتا داشتند ۱۰ پله پایین‌تر هستند. یعنی نه کیفیت تکنیک داشتند نه از نظر بدنی آماده بودند. کاملا معمولی بودند. خودم هفته‌ای چهار جلسه تمرین می‌کنم. با وزنه و فانکشنال. دو روز می‌روم استخر. با اینکه صبح تا شب سر کارم ولی امکان ندارد تمرین نکنم.

 

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها