سومین سالگرد درگذشت دکتر آئینهوند برگزار شد
آئینهوند منتقدی اخلاقگرا
مراسم سومین سالگرد درگذشت دکتر صادق آئینهوند؛ چهره ماندگار در رشته تاریخ اسلام و رئیس فقید پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پنجشنبه گذشته از سوی بنیاد دکتر آئینهوند و همکاری مؤسسه مطالعات و تحقیقات زنان در محل این مؤسسه برگزار شد.
این بزرگداشت با حضور جمع زیادی از چهرههای علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی از جمله: مهمترین ميهمانان:
داوود فیرحی، بیژن زنگنه، معصومه ابتکار، عبدالله ناصری، مهدی فیروزان، احمد پورنجاتی، محمدتقی فاضلمیبدی، شهیندخت مولاوردی، اشرف بروجردی، غلامرضا حیدری، محمدعلی ابطحی، نجفقلی حبیبی، فیضالله عربسرخی، رحیم عبادی، محمدجواد حقشناس، حسینعلی قبادی، فاطمه راکعی، محمد ایرانی، ایرج حسابی و... برپا شد.
سخنران اصلی این مراسم، دکتر داوود فیرحی بود که با موضوع «آئینهوند و اخلاق تاریخپژوهی» به ایراد سخن پرداخت که از نظرتان میگذرد.
آقای دکتر آئینهوند برای من دو چهره داشت؛ یکی چهره عاطفی و رابطه عاطفی ما بود؛ در قم دانشگاه باقرالعلوم در حال تأسیس بود و به مرور از دفتر تبلیغات جدا و یک نهاد مستقل میشد. در واقع یک نهاد خودسازی بین حوزه و دانشگاه بود. در این مجموعه که تلاش اولیه را دکتر آلغفور شروع کرده بودند، از قضای روزگار من عضو هیئترئیسه و معاون آموزشی و پژوهشی شدم، برای تأسیس رشته تاریخ تنها کسی که برای ما بهعنوان شخصیت منتخب و مورد توجه بود، دعوت از دکتر آئینهوند بود.
این مسئله سبب شد تا حدود پنج، شش سال دکتر آئینهوند را در مؤسسه ببینیم و بعد از آنکه من هم به تهران منتقل شدم، در دانشگاه تربیت مدرس خدمت ایشان میرسیدیم. از قضای روزگار من آخرین همسفر دکتر آئینهوند در عتبات بودم و بعد از آن ایشان دچار بیماری شدند و آخرین دیدارهای ما در چند روز این سفر بود. جسم هر کسی پس از مدتی از بین خواهد رفت اما آنچه برای من مهم است هستی علمی و شخصیت روحانی مرحوم آئینهوند است.
یکی از تجربههایی که من از مرحوم دکتر آئینهوند داشتم، تغییر پارادایم تاریخپژوهی بود. در حوزههای علمیه، تاریخ بهطور سنتی روایی بود و بیشترین دقتی که در تاریخنگاری میکردند، در بخش رجالی تاریخ بود و اعتماد به راوی، روایت را محکم میکرد. برخی مواقع که تاریخنگاری ترقی میکرد با تأمل بیشتر به درایه یا محتوای روایت هم میپرداختند؛ این تاریخنگاری سنتی و کلاسیک است.
اما مرحوم دکتر آئینهوند با اینکه اشاره شد ریشه در سنت تاریخنگاری اسلامی داشت، یک نگاه جدید به تاریخ داشت و آن را علمی میدید که ناظر بر دادههایی از واقعیت است و از روایت واقعیتها این تاریخ ساخته میشود. یعنی در ادبیات ایشان دو نگاه به تاریخ بسیار مهم است؛ یکی مواجهه با واقعیت بهجای روایت و دوم تحلیل عقلانی بهجای تحلیل رجالی، در ادبیات دکتر این دو بسیار مهم بود؛ یعنی بهجای منقالها به دنبال چیستی تاریخ بودند.
در مؤسسه دکتر آئینهوند یک جلسهای راجع به همین مباحث بود. مرحوم آئینهوند از روندهای تاریخ صدر اسلام قواعدی استخراج میکرد و وضع امروز را توضیح میداد. در واقع عبور به تاریخنگاری چیزی بود که در حوزه با مرحوم آئینهوند شروع شد و ایشان از تأسیس این رشته در حوزه این کار را انجام دادند و من شاهد آن بودم؛ این مسئله برای من مهم بود چون به نوعی ریلگذاریاي بود که اتفاق میافتاد.
تاریخ علمی به واقعیتها به جای روایتها و تحلیل عقلانی به جای تحلیل شخصیت تاریخی تکیه میکرد و روندها را میسنجید. تاریخ صدراسلامی که ایشان تدریس میکردند، همیشه آویزه گوش من است. این نوع تاریخنگاری که تاریخنگاری جدید در ایران است و قبل از آن ما تاریخنگاری معطوف به واقعیتهای موجود را نداریم. معمولا گفته میشود این تاریخنگاری میراث غرب است درحالیکه اینطور نیست و ما شاهد بودیم که بنیاد آن در حال شکلگیری بود.
تاریخنگاری جدید ویژگیهایی دارد؛ بهجای اینکه از باب تفنن تاریخ را بخوانیم، یعنی حرفهای این کار را میکند و تاریخ به تخصص و به یک رشته بنیادین تبدیل میشود و بقیه رشتهها را نیز تغذیه میکند. این تاریخیدیدن تاریخ بسیار مهم است که برای ما هم اتفاق افتاده است.
آنچه از اخلاق تاریخنگاری مرحوم استاد آئینهوند میشناسیم روبناست؛ زیربنایش این نگاه معرفتی و تغییریافته است، تغییری در ذهن ایشان اتفاق افتاده بود. از نظر ایشان تاریخ چیزی صرف آگاهی از گذشته نیست بلکه کشف قاعده برای شناخت امروز است؛ یعنی تاریخ، تاریخ امروز است و اگر از گذشته هم صحبت میکنیم، گذشته امروز است نه اینکه امروز گذشته باشد. این در حال بودن موضوعی بود که در ادبیات دکتر آئینهوند وجود داشت. جزئیات اخلاق تاریخنگاری از این مسئله ناشی میشود.
برای مثال وقتی کسی به رجال کمتر اهمیت میدهد تا به دادههای تاریخی و به تحلیل عقلانی روابط پدیدهها بیشتر اهمیت دهد، خیلی زود حکم نمیکند چون همیشه تردید دارد که شاید بخشی از دادهها هنوز در دستش نباشد یا بخشی از آن هنوز به دست نیامده باشد. بنابراین تاریخنگاری جدید که دکتر هم دنبال آن بودند، تاریخی متواضع است و به دنبال دادههایی است که هنوز بخشی از آن ناشناخته مانده است، احکامی هم که صادر میکند، با احتیاط است و هیچوقت نمیتواند قضاوتهای ایدئولوژیک داشته باشد.
بسیاری از ویژگیهای ایشان را در باقرالعلوم قم دریافت کردم؛ حتی کاراکترهای رفتاری ایشان را به خاطر دارم و همیشه وقتی فکر میکرد و راجع به چیزی تردید داشت، انگشتها را به هم فشار میداد؛ به نظر من یعنی یکطرفه نباید قضاوت کرد و باید از دست دیگر هم مشورت خواست.
ما در بزرگداشت بزرگان خودمان به وجه عاطفی شخصیت افراد توجه میکنیم و مهم هم هست اما آن چیزی که صدقه جاریه است و به صورت متدولوژیک میماند و بقیه از آن استفاده میکنند و کار علمی را یک گام به پیش میبرند، این برای ما بسیار قابل اهمیت است.
دکتر آئینهوند تاریخنگار متعهد است، اما تاریخنگاری ایدئولوژیک نبود. او متعهد به کرامت انسانها و ارزش علم بود و به این دو اعتماد کامل داشت. بنابراین او میگوید تاریخنگار حق ندارد شخصیت تاریخی مورد مطالعه خود یا ملت و قومی را تحقیر کند یا از بدیهای آن بگوید بلکه بیشتر باید جنبههای مثبت موضوع را در نظر بگیرد. چون تاریخ دو قسمت است و یک قسمت آن نوشتههایی است که حرف میزنند و قسمت دیگر هم سکوتهایی است که فریاد میزنند. یعنی برخی مواقع مورخ مسئلهای را نمینویسد اما برای اهل آن فریاد میزند. بنابراین ایشان به کرامت انسانها و علم تعهد داشت.
ایشان معتقد بود که اگر دانش را یک گام به پیش ببریم، هزینه عمر ما تأمین شده است. ایشان میگفتند تا پخته نشدهاید ننویسید، چون خواننده نمیداند این نوشته شما در دوره خامی شما نوشته یا دوره پختگی نوشته شده است. حداقل بنویسيد «یادداشت شخصی» یا «هنوز در دوره آموختن است» و در مرحله نظر قرار ندارد.
ایشان هر پژوهشگر حوزه علوم را دارای دو دوره محصلی و اجتهاد علمی میداند و اینکه این دوره مهم است. از این رو دکتر آئینهوند نوشتهها را به دو دسته تقسیم میکرد. او هیچگاه یافتههای خود را به نام خود مطرح نمیکرد چون فرض میکرد هیچ حرفی نیست که سابقهای نداشته باشد. او به «کشفالظنون» حاجی خلیفه اشاره میکند که او در این اثر میگوید یک نویسنده برای بازار کتاب نمینویسد؛ یک نویسنده باید چند کار را انجام دهد تا بتواند بگوید من یک کار علمی انجام دادهام.
شرایط کار علمی این است که اگر چیزی نو پیدا کرد که قبلا نبود، آن را بنویسد چون برای علمی که قبلا شناخته شده، حق تقدم اخلاقی و حقوقی معنوی با نویسنده اسبق یا سابق است.
یکی دیگر از شرایط کار علمی این است که اگر نوشتهای قبلا نوشته شده و کامل نیست، شما باید آن را تکمیل کنید. هرکسی نظریهای دارد؛ میتوان آن نظریه را هم کامل کرد و باید ذکر کنیم که کدام قسمت را تکمیل میکنيم. همچنین باید نوشتهای که دشوار است را شرح دهیم تا جوانان هم بتوانند آن را مطالعه کنند.
تجربه خود بنده این است که وقتی من داشتم کتاب «تنبیهالامه» علامه نایینی را شرح میکردم و بعد از قضای روزگار در خلال این کار، استاد آئینهوند را دیدم و این موضوع را با ایشان مطرح کردم و گفتم براي کار نایینی شرح مینویسم او این جمله حاجی خلیفه را از حفظ برای من خواند و گفتند یک کار علمی هم این است که برای متنی دشوار شرح بنویسی.
محققانی که دستشان از دنیا کوتاه است و فرصت نکردهاند نوشتههای خودشان را تلخیص و تصحیح کنند، آنها دِین و حقی بر گردن شاگردانشان دارند و این دین هم جمعکردن این آثار پراکنده و منقحکردن آن آثار است؛ به نوعی خودش یک جهاد علمی است. این یک سنت در اروپاست، نزدیک صد جلد از خطابههای هایدگر از آثار او جمع شده است و مرحوم آئینهوند این توصیه را به شاگردانش داشت؛ حال این بر عهده شاگردان خلفشان است که آثار ایشان را جمع کنند و به تنظیم، طبقهبندی و حفظ دانش بهعنوان یک واجب دینی نگاه کنند.
برخی از نوشتهها هستند که مصنف، دچار برخی خطاها شده است، تصحیح چنین کتبی نیز کار علمی بوده و وظیفه دانشمند علوم انسانی هم تصحیح برخی از خطاهاست.
مرحوم استاد آئینهوند به سنت تاریخنگاری از برخی جهات علاقه داشت اما یکی از سنتهایی که ایشان داشت خطبه اول نوشته خودش بود که باور خود را نشان میداد؛ گاهی ما فکر میکردیم اگر در ابتدای مقاله خودمان یک خطبه یکسطری بگذاریم، از علمیبودن خارج میشود؛ در حالی كه متوجه معنای این یک خط ستایش میشویم.
دکتر آئینهوند از پیشینیان با خیر و نیکی یاد میکردند؛ استاد منتقد بودند اما نقد ایشان هرگز از مرزهای اخلاقی و احترام، گذر نکرد. درواقع با اینکه متعهد به علم بود اما نقد ایشان هم براساس تعهد بود؛ به حدی حرکت نمیکرد که به شخصیت افراد بربخورد.
ما یک مجله علوم سیاسی را تازه تأسیس کرده بودیم و اولین مجله با این موضوع در قم منتشر میشد؛ ایشان هم ما را تشویق کردند. وقتی این مجله از چاپ درآمد، دیدیم که طراح ستارهای گذاشته و ما حواسمان نبود اما مرحوم دکتر آئینهوند دقت کرده بود که این ستاره شش پر است؛ اصلا به زبان نیاورد که آنها توطئهگر یا دستنشانده اسرائیل هستند. گفت این را منتشر نکنید و با ستاره حضرت داوود موافق افتاده است؛ این جمله بسیار مهم است، چون پرچم اسرائیل یک معنا دارد و ستاره داوود هم معنای دیگری دارد.
دکتر آئینهوند روحیه آموختن بدون چشمداشت برای جبران داشت؛ ایشان معتقد بود که غلط است در دنیای امروز، علم را با عیار پول میسنجند. هر چقدر هم اموال خود را ذخیره کنیم، در نهایت به وراث میرسد اما کسی که کار علمی را انتخاب کرده، با تجارت همسفر نمیشود. دکتر آئینهوند معتقد بود به برخی هم علم نیاموزید؛ آئینهوند در حوزه آموزش، دو آئینهوند بود؛ با کسانی که اعتماد داشت یکطور بود و بحث و گفتوگو میکرد و در کلاسهای عمومی هم طور دیگری بود.
مراسم سومین سالگرد درگذشت دکتر صادق آئینهوند؛ چهره ماندگار در رشته تاریخ اسلام و رئیس فقید پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پنجشنبه گذشته از سوی بنیاد دکتر آئینهوند و همکاری مؤسسه مطالعات و تحقیقات زنان در محل این مؤسسه برگزار شد.
این بزرگداشت با حضور جمع زیادی از چهرههای علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی از جمله: مهمترین ميهمانان:
داوود فیرحی، بیژن زنگنه، معصومه ابتکار، عبدالله ناصری، مهدی فیروزان، احمد پورنجاتی، محمدتقی فاضلمیبدی، شهیندخت مولاوردی، اشرف بروجردی، غلامرضا حیدری، محمدعلی ابطحی، نجفقلی حبیبی، فیضالله عربسرخی، رحیم عبادی، محمدجواد حقشناس، حسینعلی قبادی، فاطمه راکعی، محمد ایرانی، ایرج حسابی و... برپا شد.
سخنران اصلی این مراسم، دکتر داوود فیرحی بود که با موضوع «آئینهوند و اخلاق تاریخپژوهی» به ایراد سخن پرداخت که از نظرتان میگذرد.
آقای دکتر آئینهوند برای من دو چهره داشت؛ یکی چهره عاطفی و رابطه عاطفی ما بود؛ در قم دانشگاه باقرالعلوم در حال تأسیس بود و به مرور از دفتر تبلیغات جدا و یک نهاد مستقل میشد. در واقع یک نهاد خودسازی بین حوزه و دانشگاه بود. در این مجموعه که تلاش اولیه را دکتر آلغفور شروع کرده بودند، از قضای روزگار من عضو هیئترئیسه و معاون آموزشی و پژوهشی شدم، برای تأسیس رشته تاریخ تنها کسی که برای ما بهعنوان شخصیت منتخب و مورد توجه بود، دعوت از دکتر آئینهوند بود.
این مسئله سبب شد تا حدود پنج، شش سال دکتر آئینهوند را در مؤسسه ببینیم و بعد از آنکه من هم به تهران منتقل شدم، در دانشگاه تربیت مدرس خدمت ایشان میرسیدیم. از قضای روزگار من آخرین همسفر دکتر آئینهوند در عتبات بودم و بعد از آن ایشان دچار بیماری شدند و آخرین دیدارهای ما در چند روز این سفر بود. جسم هر کسی پس از مدتی از بین خواهد رفت اما آنچه برای من مهم است هستی علمی و شخصیت روحانی مرحوم آئینهوند است.
یکی از تجربههایی که من از مرحوم دکتر آئینهوند داشتم، تغییر پارادایم تاریخپژوهی بود. در حوزههای علمیه، تاریخ بهطور سنتی روایی بود و بیشترین دقتی که در تاریخنگاری میکردند، در بخش رجالی تاریخ بود و اعتماد به راوی، روایت را محکم میکرد. برخی مواقع که تاریخنگاری ترقی میکرد با تأمل بیشتر به درایه یا محتوای روایت هم میپرداختند؛ این تاریخنگاری سنتی و کلاسیک است.
اما مرحوم دکتر آئینهوند با اینکه اشاره شد ریشه در سنت تاریخنگاری اسلامی داشت، یک نگاه جدید به تاریخ داشت و آن را علمی میدید که ناظر بر دادههایی از واقعیت است و از روایت واقعیتها این تاریخ ساخته میشود. یعنی در ادبیات ایشان دو نگاه به تاریخ بسیار مهم است؛ یکی مواجهه با واقعیت بهجای روایت و دوم تحلیل عقلانی بهجای تحلیل رجالی، در ادبیات دکتر این دو بسیار مهم بود؛ یعنی بهجای منقالها به دنبال چیستی تاریخ بودند.
در مؤسسه دکتر آئینهوند یک جلسهای راجع به همین مباحث بود. مرحوم آئینهوند از روندهای تاریخ صدر اسلام قواعدی استخراج میکرد و وضع امروز را توضیح میداد. در واقع عبور به تاریخنگاری چیزی بود که در حوزه با مرحوم آئینهوند شروع شد و ایشان از تأسیس این رشته در حوزه این کار را انجام دادند و من شاهد آن بودم؛ این مسئله برای من مهم بود چون به نوعی ریلگذاریاي بود که اتفاق میافتاد.
تاریخ علمی به واقعیتها به جای روایتها و تحلیل عقلانی به جای تحلیل شخصیت تاریخی تکیه میکرد و روندها را میسنجید. تاریخ صدراسلامی که ایشان تدریس میکردند، همیشه آویزه گوش من است. این نوع تاریخنگاری که تاریخنگاری جدید در ایران است و قبل از آن ما تاریخنگاری معطوف به واقعیتهای موجود را نداریم. معمولا گفته میشود این تاریخنگاری میراث غرب است درحالیکه اینطور نیست و ما شاهد بودیم که بنیاد آن در حال شکلگیری بود.
تاریخنگاری جدید ویژگیهایی دارد؛ بهجای اینکه از باب تفنن تاریخ را بخوانیم، یعنی حرفهای این کار را میکند و تاریخ به تخصص و به یک رشته بنیادین تبدیل میشود و بقیه رشتهها را نیز تغذیه میکند. این تاریخیدیدن تاریخ بسیار مهم است که برای ما هم اتفاق افتاده است.
آنچه از اخلاق تاریخنگاری مرحوم استاد آئینهوند میشناسیم روبناست؛ زیربنایش این نگاه معرفتی و تغییریافته است، تغییری در ذهن ایشان اتفاق افتاده بود. از نظر ایشان تاریخ چیزی صرف آگاهی از گذشته نیست بلکه کشف قاعده برای شناخت امروز است؛ یعنی تاریخ، تاریخ امروز است و اگر از گذشته هم صحبت میکنیم، گذشته امروز است نه اینکه امروز گذشته باشد. این در حال بودن موضوعی بود که در ادبیات دکتر آئینهوند وجود داشت. جزئیات اخلاق تاریخنگاری از این مسئله ناشی میشود.
برای مثال وقتی کسی به رجال کمتر اهمیت میدهد تا به دادههای تاریخی و به تحلیل عقلانی روابط پدیدهها بیشتر اهمیت دهد، خیلی زود حکم نمیکند چون همیشه تردید دارد که شاید بخشی از دادهها هنوز در دستش نباشد یا بخشی از آن هنوز به دست نیامده باشد. بنابراین تاریخنگاری جدید که دکتر هم دنبال آن بودند، تاریخی متواضع است و به دنبال دادههایی است که هنوز بخشی از آن ناشناخته مانده است، احکامی هم که صادر میکند، با احتیاط است و هیچوقت نمیتواند قضاوتهای ایدئولوژیک داشته باشد.
بسیاری از ویژگیهای ایشان را در باقرالعلوم قم دریافت کردم؛ حتی کاراکترهای رفتاری ایشان را به خاطر دارم و همیشه وقتی فکر میکرد و راجع به چیزی تردید داشت، انگشتها را به هم فشار میداد؛ به نظر من یعنی یکطرفه نباید قضاوت کرد و باید از دست دیگر هم مشورت خواست.
ما در بزرگداشت بزرگان خودمان به وجه عاطفی شخصیت افراد توجه میکنیم و مهم هم هست اما آن چیزی که صدقه جاریه است و به صورت متدولوژیک میماند و بقیه از آن استفاده میکنند و کار علمی را یک گام به پیش میبرند، این برای ما بسیار قابل اهمیت است.
دکتر آئینهوند تاریخنگار متعهد است، اما تاریخنگاری ایدئولوژیک نبود. او متعهد به کرامت انسانها و ارزش علم بود و به این دو اعتماد کامل داشت. بنابراین او میگوید تاریخنگار حق ندارد شخصیت تاریخی مورد مطالعه خود یا ملت و قومی را تحقیر کند یا از بدیهای آن بگوید بلکه بیشتر باید جنبههای مثبت موضوع را در نظر بگیرد. چون تاریخ دو قسمت است و یک قسمت آن نوشتههایی است که حرف میزنند و قسمت دیگر هم سکوتهایی است که فریاد میزنند. یعنی برخی مواقع مورخ مسئلهای را نمینویسد اما برای اهل آن فریاد میزند. بنابراین ایشان به کرامت انسانها و علم تعهد داشت.
ایشان معتقد بود که اگر دانش را یک گام به پیش ببریم، هزینه عمر ما تأمین شده است. ایشان میگفتند تا پخته نشدهاید ننویسید، چون خواننده نمیداند این نوشته شما در دوره خامی شما نوشته یا دوره پختگی نوشته شده است. حداقل بنویسيد «یادداشت شخصی» یا «هنوز در دوره آموختن است» و در مرحله نظر قرار ندارد.
ایشان هر پژوهشگر حوزه علوم را دارای دو دوره محصلی و اجتهاد علمی میداند و اینکه این دوره مهم است. از این رو دکتر آئینهوند نوشتهها را به دو دسته تقسیم میکرد. او هیچگاه یافتههای خود را به نام خود مطرح نمیکرد چون فرض میکرد هیچ حرفی نیست که سابقهای نداشته باشد. او به «کشفالظنون» حاجی خلیفه اشاره میکند که او در این اثر میگوید یک نویسنده برای بازار کتاب نمینویسد؛ یک نویسنده باید چند کار را انجام دهد تا بتواند بگوید من یک کار علمی انجام دادهام.
شرایط کار علمی این است که اگر چیزی نو پیدا کرد که قبلا نبود، آن را بنویسد چون برای علمی که قبلا شناخته شده، حق تقدم اخلاقی و حقوقی معنوی با نویسنده اسبق یا سابق است.
یکی دیگر از شرایط کار علمی این است که اگر نوشتهای قبلا نوشته شده و کامل نیست، شما باید آن را تکمیل کنید. هرکسی نظریهای دارد؛ میتوان آن نظریه را هم کامل کرد و باید ذکر کنیم که کدام قسمت را تکمیل میکنيم. همچنین باید نوشتهای که دشوار است را شرح دهیم تا جوانان هم بتوانند آن را مطالعه کنند.
تجربه خود بنده این است که وقتی من داشتم کتاب «تنبیهالامه» علامه نایینی را شرح میکردم و بعد از قضای روزگار در خلال این کار، استاد آئینهوند را دیدم و این موضوع را با ایشان مطرح کردم و گفتم براي کار نایینی شرح مینویسم او این جمله حاجی خلیفه را از حفظ برای من خواند و گفتند یک کار علمی هم این است که برای متنی دشوار شرح بنویسی.
محققانی که دستشان از دنیا کوتاه است و فرصت نکردهاند نوشتههای خودشان را تلخیص و تصحیح کنند، آنها دِین و حقی بر گردن شاگردانشان دارند و این دین هم جمعکردن این آثار پراکنده و منقحکردن آن آثار است؛ به نوعی خودش یک جهاد علمی است. این یک سنت در اروپاست، نزدیک صد جلد از خطابههای هایدگر از آثار او جمع شده است و مرحوم آئینهوند این توصیه را به شاگردانش داشت؛ حال این بر عهده شاگردان خلفشان است که آثار ایشان را جمع کنند و به تنظیم، طبقهبندی و حفظ دانش بهعنوان یک واجب دینی نگاه کنند.
برخی از نوشتهها هستند که مصنف، دچار برخی خطاها شده است، تصحیح چنین کتبی نیز کار علمی بوده و وظیفه دانشمند علوم انسانی هم تصحیح برخی از خطاهاست.
مرحوم استاد آئینهوند به سنت تاریخنگاری از برخی جهات علاقه داشت اما یکی از سنتهایی که ایشان داشت خطبه اول نوشته خودش بود که باور خود را نشان میداد؛ گاهی ما فکر میکردیم اگر در ابتدای مقاله خودمان یک خطبه یکسطری بگذاریم، از علمیبودن خارج میشود؛ در حالی كه متوجه معنای این یک خط ستایش میشویم.
دکتر آئینهوند از پیشینیان با خیر و نیکی یاد میکردند؛ استاد منتقد بودند اما نقد ایشان هرگز از مرزهای اخلاقی و احترام، گذر نکرد. درواقع با اینکه متعهد به علم بود اما نقد ایشان هم براساس تعهد بود؛ به حدی حرکت نمیکرد که به شخصیت افراد بربخورد.
ما یک مجله علوم سیاسی را تازه تأسیس کرده بودیم و اولین مجله با این موضوع در قم منتشر میشد؛ ایشان هم ما را تشویق کردند. وقتی این مجله از چاپ درآمد، دیدیم که طراح ستارهای گذاشته و ما حواسمان نبود اما مرحوم دکتر آئینهوند دقت کرده بود که این ستاره شش پر است؛ اصلا به زبان نیاورد که آنها توطئهگر یا دستنشانده اسرائیل هستند. گفت این را منتشر نکنید و با ستاره حضرت داوود موافق افتاده است؛ این جمله بسیار مهم است، چون پرچم اسرائیل یک معنا دارد و ستاره داوود هم معنای دیگری دارد.
دکتر آئینهوند روحیه آموختن بدون چشمداشت برای جبران داشت؛ ایشان معتقد بود که غلط است در دنیای امروز، علم را با عیار پول میسنجند. هر چقدر هم اموال خود را ذخیره کنیم، در نهایت به وراث میرسد اما کسی که کار علمی را انتخاب کرده، با تجارت همسفر نمیشود. دکتر آئینهوند معتقد بود به برخی هم علم نیاموزید؛ آئینهوند در حوزه آموزش، دو آئینهوند بود؛ با کسانی که اعتماد داشت یکطور بود و بحث و گفتوگو میکرد و در کلاسهای عمومی هم طور دیگری بود.