|

واقع‌گرایی به سبک سهراب

جواد طوسی

«واقعیت‌گرایی» در سیر تاریخی سینمای ایران، نشانه‌های متفاوتی داشته است. مثلا فرخ غفاری در «جنوب شهر» و «شب قوزی» بیش از همه به فضاسازی و لحن اهمیت می‌دهد. در «شوهر آهوخانم» داوود ملاپور و «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی، متن داستانی علی‌محمد افغانی و غلامحسین ساعدی نحوه مواجهه با واقع‌گرایی را مشخص می‌کنند که در فیلم ملاپور مضمون و در کار تقوایی فرم و میزانسن غالب است. از طرفی می‌بینیم که در همان دوران «موج نو» واقع‌گرایی مسعود کیمیایی در اغلب آثارش (از جمله قیصر، بلوچ، خاک و گوزنها) همراه با روایت‌پردازی کلاسیک و توجه اساسی به موقعیت‌های نمایشی و مؤلفه‌های بصری سینما بازتاب می‌یابد. یا امیر نادری در «خداحافظ رفیق»، «تنگنا» و «مرثیه» با حسی مستندگونه به سراغ واقعیت می‌رود اما از میان فیلم‌سازان موج نو سهراب شهیدثالث که دیروز سالگرد تولدش بود، حکایت دیگری دارد. او یک نمونه استثنایی از فیلم‌سازانی است که با همان دو فيلم بلند سينمايي اولش يعني «يك اتفاق ساده» (1352) و «طبيعت بي‌جان» (1354)، سبك‌پذيربودن خودش را در فضايي واقع‌گرايانه‌ به اثبات رساند. ريتم كند جاري در دنياي او و آدم‌هايش، ‌همخواني لازم با تفكر و جهان‌بيني بدبينانه‌اش و دور باطلي كه شخصيت‌هاي محدود فيلم‌هايش در زندگي يكنواخت و تكراري روزمره‌شان طي مي‌كنند، دارد. آن پسر نوجوان فيلم «يك اتفاق ساده» كه گريزي از حمل پياپي ماهي‌هاي قاچاق و نظاره‌گربودن پدر بخت‌برگشته‌اش ندارد و آن سوزنبان پير «طبيعت بي‌جان» و همسر فرتوت و خانه‌نشينش كه به تكرار و سكوتي مرگ‌بار در زندگي‌شان خو كرده‌اند، در بطن واقعيت كسالت‌بارشان، ‌فرم دلخواه شهيدثالث را پيشنهاد مي‌دهند. اين همان استثنايي است كه از آن سخن گفتم؛ سينمايي كاملا شخصي و مستقل و در عين حال واقع‌گرا و به شدت تلخ و اندوه‌بار.
شهيدثالث در مهاجرت خود به آلمان اين سبك و شيوه كار و نگاه بدبینانه‌ متأثر از نویسنده‌ مورد‌علاقه‌اش آنتوان چخوف را ادامه می‌دهد که «اتوپیا» یکی از بهترین و متفاوت‌ترین آثار این دوره فیلم‌سازی‌اش است. سهراب شهیدثالث دنیای بی‌قرار و نا‌آرام و ذهن جنون‌زده و آشفته‌اش را در زندگی شخصی و هنری، به شکلی بی‌پیرایه نشان داد و آرام گرفت.
یادش گرامی...

«واقعیت‌گرایی» در سیر تاریخی سینمای ایران، نشانه‌های متفاوتی داشته است. مثلا فرخ غفاری در «جنوب شهر» و «شب قوزی» بیش از همه به فضاسازی و لحن اهمیت می‌دهد. در «شوهر آهوخانم» داوود ملاپور و «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی، متن داستانی علی‌محمد افغانی و غلامحسین ساعدی نحوه مواجهه با واقع‌گرایی را مشخص می‌کنند که در فیلم ملاپور مضمون و در کار تقوایی فرم و میزانسن غالب است. از طرفی می‌بینیم که در همان دوران «موج نو» واقع‌گرایی مسعود کیمیایی در اغلب آثارش (از جمله قیصر، بلوچ، خاک و گوزنها) همراه با روایت‌پردازی کلاسیک و توجه اساسی به موقعیت‌های نمایشی و مؤلفه‌های بصری سینما بازتاب می‌یابد. یا امیر نادری در «خداحافظ رفیق»، «تنگنا» و «مرثیه» با حسی مستندگونه به سراغ واقعیت می‌رود اما از میان فیلم‌سازان موج نو سهراب شهیدثالث که دیروز سالگرد تولدش بود، حکایت دیگری دارد. او یک نمونه استثنایی از فیلم‌سازانی است که با همان دو فيلم بلند سينمايي اولش يعني «يك اتفاق ساده» (1352) و «طبيعت بي‌جان» (1354)، سبك‌پذيربودن خودش را در فضايي واقع‌گرايانه‌ به اثبات رساند. ريتم كند جاري در دنياي او و آدم‌هايش، ‌همخواني لازم با تفكر و جهان‌بيني بدبينانه‌اش و دور باطلي كه شخصيت‌هاي محدود فيلم‌هايش در زندگي يكنواخت و تكراري روزمره‌شان طي مي‌كنند، دارد. آن پسر نوجوان فيلم «يك اتفاق ساده» كه گريزي از حمل پياپي ماهي‌هاي قاچاق و نظاره‌گربودن پدر بخت‌برگشته‌اش ندارد و آن سوزنبان پير «طبيعت بي‌جان» و همسر فرتوت و خانه‌نشينش كه به تكرار و سكوتي مرگ‌بار در زندگي‌شان خو كرده‌اند، در بطن واقعيت كسالت‌بارشان، ‌فرم دلخواه شهيدثالث را پيشنهاد مي‌دهند. اين همان استثنايي است كه از آن سخن گفتم؛ سينمايي كاملا شخصي و مستقل و در عين حال واقع‌گرا و به شدت تلخ و اندوه‌بار.
شهيدثالث در مهاجرت خود به آلمان اين سبك و شيوه كار و نگاه بدبینانه‌ متأثر از نویسنده‌ مورد‌علاقه‌اش آنتوان چخوف را ادامه می‌دهد که «اتوپیا» یکی از بهترین و متفاوت‌ترین آثار این دوره فیلم‌سازی‌اش است. سهراب شهیدثالث دنیای بی‌قرار و نا‌آرام و ذهن جنون‌زده و آشفته‌اش را در زندگی شخصی و هنری، به شکلی بی‌پیرایه نشان داد و آرام گرفت.
یادش گرامی...

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها