نیما به روایت شمسلنگرودی
«ازجانگذشته به مقصود میرسد» عنوان کتابی است از شمسلنگرودی که به زندگی، شعر و اندیشه نیما یوشیج مربوط است و پیشتر توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر شده بود و مدتی پیش نیز چاپ دیگری از آن در نشر نگاه منتشر شد. این کتاب در چاپ تازهاش در قالب مجموعه «نامآوران اندیشه و هنر» منتشر شده، مجموعهای که توسط نشر نگاه منتشر میشود و کتاب شمسلنگرودی درواقع سومین عنوان این مجموعه است.
در این کتاب، هم با تصویری از روحیات و علایق نیما روبهرو میشویم و هم با روند شکلگیری شعر نو آشنا میشویم. در ابتدای کتاب شمسلنگرودی به واسطه عکسهای بهجامانده از نیما تصویری از او به دست داده و او را مردی سودایی و مغرور نامیده است: «از نیما عکسهای زیادی در دست نیست، ولی در همان تعداد عکسی که از جوانی تا پیری از او به جا مانده، مردی سودایی و مغرور را میبینیم، و اگرچه به مرور زمان، اطمینان شادیبخشش به اندوهی عمیق بدل میشود، ولی هرگز تردید و دودلی را در او راه نیست. او شصتودو سال زندگی کرد، و اگرچه سراسر عمرش در سایه مرگ مدام سپری شد اما توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود، با اشعار و آراء محکم و مستدلش واژگون کند. بعد از هزار سال نیما آغازکننده دیگری در عرصه شعر فارسی بود.» شمسلنگرودی در این کتاب براساس یادداشتها و نامهها و اسنادی که درباره زندگی نیما در دست است به زندگی او پرداخته و در این روند مسیر شکلگیری جهان شعری او را هم مرحله به مرحله بررسی کرده است. او درباره «افسانه» نیما که شعری جریانساز بهشمار میرود نوشته: «افسانه، از هر نظر (صورت و
معنا) تفاوتهای آشکاری با شعر سنتی فارسی داشت. از نظر ظاهر، مجموعهای از صدوبیستوهفت بند شعر (پنج مصراعی) است که عموما در هر بند، مصراعهای دو و چهار همقافیهاند و قافیه در مصراع پنجم آزاد است. (و گاه نیز علاوه بر قاعده فوق، مصراعهای اول و سوم با هم، و دوم و چهارم، و اول و دوم و چهارم همقافیهاند.) به لحاظ معنا و محتوا نیز شعر افسانه، خط فاصل بین شعر سنتی و شعرهایی است که بعدها به شعر نیمایی شهرت مییابد. اساس شعر افسانه، گفتوگوی دو شخصیت با نامهای عاشق و افسانه است، ولی این دو، به رغم گفتوگویی به ظاهر طبیعی، در مجموع چهرههایی مبهم و رازآلود دارند، چندان که افسانه از حیطه ارزیابی با معیار نثر و نظم کهن خارج شود، افسانه معیار دیگری میطلبد که پیش از آن وجود نداشته است.» شمسلنگرودی، اگرچه «افسانه» را انحرافی اساسی از شعر سنتی در شکل و محتوا میداند، اما با اشاره به تحولاتی که بعدها در شعر نیما رخ میدهد، «افسانه» را شعری میانهرو و معتدل میداند که جایی میان شعر قدیم و شعر جدید قرار گرفته است: «پلی است که شعر سنتی را به شعر آزاد ربط میدهد. شعری است که بعدها - در دهه بیست- با تغذیه شاعرانی چون
فریدون توللی و پرویز ناتلخانلری، موجد سبکی به نام سنتگرایان جدید میشود که تا سالهای سال شعر مسلط بر ادبیات ایران میشود.»
شمسلنگرودی در جایی دیگر از کتاب، درباره بلاغت و نیز وزن و قافیه در شعرهای نیما نوشته: «بلاغت در نظر نیما امری اعتباری است و آنچه که تا دیروز بلیغ شمرده میشد در زندگی و زیباییشناسی امروز الزاما، امری بلیغ نیست. او اعتقاد ندارد که ادب کهن فارسی و زبان پایتخت، ادب و زبان معیار هست و همهچیز با آن باید اندازهگیری شود. و براساس همین دیدگاه است که به حد وفور واژهها و ترکیبات مازندرانی و اسم پرندگان و رودخانهها و کوه و درخت و مکانهای ناشناخته را وارد شعر میکند. در نظر او هیچ کلمهای نه شاعرانه است و نه غیرشاعرانه. طرز بهکارگیری شاعر از کلمات است که بدان اعتبار میبخشد و یا اعتبار را از آن سلب میکند. درباره وزن و قافیه نیز نیما از چنین دیدگاهی انقلابی برخوردار بود. در نظر شاعر کهنگرا و قدمایی، قافیهکردن رباط و دوات کفر شمرده میشد و وزن هر شعر در نظرش عبارت از تعداد افاعیل همان مصراع اول شعر بود. نیما وزن را نه در معنی کمی مصراع، بلکه نتیجه ترکیب کیفی چند مصراع بههمپیوسته و مرتبط میدانست.»
آنطور که شمسلنگرودی نیز در پایان کتاب اشاره کرده، نیما بعد از کودتای بیستوهشت مرداد، از سال 32 تا 38، فقط سیزده شعر نیمایی مینویسد و شمس این شعرها را از دقیقترین و زیباترین شعرهای نیما دانسته و این سیزده شعر را در پایان کتاب آورده است.
«ازجانگذشته به مقصود میرسد» عنوان کتابی است از شمسلنگرودی که به زندگی، شعر و اندیشه نیما یوشیج مربوط است و پیشتر توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر شده بود و مدتی پیش نیز چاپ دیگری از آن در نشر نگاه منتشر شد. این کتاب در چاپ تازهاش در قالب مجموعه «نامآوران اندیشه و هنر» منتشر شده، مجموعهای که توسط نشر نگاه منتشر میشود و کتاب شمسلنگرودی درواقع سومین عنوان این مجموعه است.
در این کتاب، هم با تصویری از روحیات و علایق نیما روبهرو میشویم و هم با روند شکلگیری شعر نو آشنا میشویم. در ابتدای کتاب شمسلنگرودی به واسطه عکسهای بهجامانده از نیما تصویری از او به دست داده و او را مردی سودایی و مغرور نامیده است: «از نیما عکسهای زیادی در دست نیست، ولی در همان تعداد عکسی که از جوانی تا پیری از او به جا مانده، مردی سودایی و مغرور را میبینیم، و اگرچه به مرور زمان، اطمینان شادیبخشش به اندوهی عمیق بدل میشود، ولی هرگز تردید و دودلی را در او راه نیست. او شصتودو سال زندگی کرد، و اگرچه سراسر عمرش در سایه مرگ مدام سپری شد اما توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود، با اشعار و آراء محکم و مستدلش واژگون کند. بعد از هزار سال نیما آغازکننده دیگری در عرصه شعر فارسی بود.» شمسلنگرودی در این کتاب براساس یادداشتها و نامهها و اسنادی که درباره زندگی نیما در دست است به زندگی او پرداخته و در این روند مسیر شکلگیری جهان شعری او را هم مرحله به مرحله بررسی کرده است. او درباره «افسانه» نیما که شعری جریانساز بهشمار میرود نوشته: «افسانه، از هر نظر (صورت و
معنا) تفاوتهای آشکاری با شعر سنتی فارسی داشت. از نظر ظاهر، مجموعهای از صدوبیستوهفت بند شعر (پنج مصراعی) است که عموما در هر بند، مصراعهای دو و چهار همقافیهاند و قافیه در مصراع پنجم آزاد است. (و گاه نیز علاوه بر قاعده فوق، مصراعهای اول و سوم با هم، و دوم و چهارم، و اول و دوم و چهارم همقافیهاند.) به لحاظ معنا و محتوا نیز شعر افسانه، خط فاصل بین شعر سنتی و شعرهایی است که بعدها به شعر نیمایی شهرت مییابد. اساس شعر افسانه، گفتوگوی دو شخصیت با نامهای عاشق و افسانه است، ولی این دو، به رغم گفتوگویی به ظاهر طبیعی، در مجموع چهرههایی مبهم و رازآلود دارند، چندان که افسانه از حیطه ارزیابی با معیار نثر و نظم کهن خارج شود، افسانه معیار دیگری میطلبد که پیش از آن وجود نداشته است.» شمسلنگرودی، اگرچه «افسانه» را انحرافی اساسی از شعر سنتی در شکل و محتوا میداند، اما با اشاره به تحولاتی که بعدها در شعر نیما رخ میدهد، «افسانه» را شعری میانهرو و معتدل میداند که جایی میان شعر قدیم و شعر جدید قرار گرفته است: «پلی است که شعر سنتی را به شعر آزاد ربط میدهد. شعری است که بعدها - در دهه بیست- با تغذیه شاعرانی چون
فریدون توللی و پرویز ناتلخانلری، موجد سبکی به نام سنتگرایان جدید میشود که تا سالهای سال شعر مسلط بر ادبیات ایران میشود.»
شمسلنگرودی در جایی دیگر از کتاب، درباره بلاغت و نیز وزن و قافیه در شعرهای نیما نوشته: «بلاغت در نظر نیما امری اعتباری است و آنچه که تا دیروز بلیغ شمرده میشد در زندگی و زیباییشناسی امروز الزاما، امری بلیغ نیست. او اعتقاد ندارد که ادب کهن فارسی و زبان پایتخت، ادب و زبان معیار هست و همهچیز با آن باید اندازهگیری شود. و براساس همین دیدگاه است که به حد وفور واژهها و ترکیبات مازندرانی و اسم پرندگان و رودخانهها و کوه و درخت و مکانهای ناشناخته را وارد شعر میکند. در نظر او هیچ کلمهای نه شاعرانه است و نه غیرشاعرانه. طرز بهکارگیری شاعر از کلمات است که بدان اعتبار میبخشد و یا اعتبار را از آن سلب میکند. درباره وزن و قافیه نیز نیما از چنین دیدگاهی انقلابی برخوردار بود. در نظر شاعر کهنگرا و قدمایی، قافیهکردن رباط و دوات کفر شمرده میشد و وزن هر شعر در نظرش عبارت از تعداد افاعیل همان مصراع اول شعر بود. نیما وزن را نه در معنی کمی مصراع، بلکه نتیجه ترکیب کیفی چند مصراع بههمپیوسته و مرتبط میدانست.»
آنطور که شمسلنگرودی نیز در پایان کتاب اشاره کرده، نیما بعد از کودتای بیستوهشت مرداد، از سال 32 تا 38، فقط سیزده شعر نیمایی مینویسد و شمس این شعرها را از دقیقترین و زیباترین شعرهای نیما دانسته و این سیزده شعر را در پایان کتاب آورده است.