|

گذر از سنت

«این رزا بود که نگاه‌های مشتاق رامیرو را به خود جلب می‌کرد نه خواهرش خرترودیس، که همیشه با او از خانه بیرون می‌رفت. دست‌کم رامیرو و رزا وقتی مجذوب هم شدند، این‌طور فکر می‌کردند. دو خواهر همیشه همراه، زوجی را که جدانشدنی به نظر می‌رسید، شکل می‌دادند. مثل یک روح در دو بدن. اما این دلیل نمی‌شد که همیشه با هم خوب باشند. آن‌چه در وهله اول نگاه‌ها را مجذوب این دو می‌کرد، زیبایی مسحورکننده و کمی آمیخته با لوندی رزا بود که زیبایی زمینی‌اش، تمام و کمال به زیبایی آسمانی طعنه می‌زد. اما بعد این چشم‌های سرسخت خرترودیس بود که نگاه‌هایی را که به آن‌ها خیره می‌شدند، میخکوب می‌کرد.» میگل د اونامونو تنها رمان نسبتا بلندش با نام «خاله تولا» را این‌چنین آغاز کرده است. این رمان سال‌ها پیش با ترجمه نجمه شبیری به چاپ رسیده بود و به‌تازگی ویراست‌ تازه‌ای از آن توسط نشر نگاه منتشر شده است. مترجم دلیل چاپ این رمان را بعد از مدتی طولانی، ارایه ویراستی قوام‌یافته از اثر دانسته است.
دن میگل د اونامونو، نویسنده، شاعر و متفکر اسپانیایی است که از سال‌ها پیش در ایران نیز شناخته می‌شده است. اونامونو درواقع یکی از مهم‌ترین چهره‌های یک نسل از نویسندگان اسپانیایی است. مترجم «خاله تولا» در بخشی از مقدمه چاپ جدید کتاب درباره او نوشته است: «متفکری صاحب سبک، دچار دردهای اگزیستانسیالیستی، نویسنده، منتقد، شاعر، تحلیل‌گر و در اصل فیلسوفی در اوج انهدام و انقراض و بروز سال فاجعه اسپانیاست. در 1898 اسپانیا آخرین مستعمراتش یعنی کوبا، جزایر فیلیپین، پوارتوریکو و گوام را از دست می‌دهد و این امر باعث می‌شود که چند متفکر متعهد به سوگ این افول نشسته، تا راه چاره‌ای برای اقتدار ازدست‌رفته اسپانیا بیابند. این متفکرین با سلایق و خلق و خوهای متفاوت، یکصدا با انتخاب نمادین واژه کاستیل، در پی نجات اسپانیا با رویکردهای ملی و گاه بس ریزبینانه دور هم جمع شدند. بازیافت هویتی در خطر،‌ اتحادی را سبب شد که نهایتا مقدمه ظهور نسلی ادبی شد که مهم‌ترین اعضای آن را میگل د اونامونو، آثورین خوسه مارتینت رویث،‌ آنتونیو ماچادو، آنخل گانیبت، رامون ماریا د بایه این کلان، پیو باروخا، ریکاردو باروخا، رامیرو د مائثتو، انریکه د مسا،‌ و رامون منندث پیدال تشکیل می‌دهند. نسلی که بی‌تردید در راس آن دن میگل د اونامونو قرار داشت. در نهایت گروهی نویسنده، تحلیل‌گر و شاعر در جامعه حضور یافتند که هرکدام به نوعی در جامعه شاخص بودند.» مترجم اونامونو را «سلطان تضاد و اقتدار» دانسته است. این نسل ادبی در اسپانیا، در ابتدا تصمیم به گذر از سنت داشتند اما در نهایت نه فقط به سوی آن بازگشتند بلکه تمام «موجودیت» وطن‌شان را در ریشه‌ها جست‌وجو کردند. اونامونو در سال 1864 متولد شد و تحصیلاتش را در ادبیات و فلسفه دنبال کرد و کرسی زبان یونانی را در دانشگاه سالامانکا به دست آورد. فلسفه و ادبیات دو ساحت درهم‌تنیده در آثار اونامونو هستند و به قول مترجم «خاله تولا»، این رمان اثر داستانی یک فیلسوف است و نه حاصل قلم یک رمان‌نویس. البته در نگاه اول به «خاله تولا»، درون‌مایه فلسفی اثر ممکن است آشکار نشود اما دقیق‌تر که شویم وجهه فلسفی رمان نمایان می‌شود. این رمان هفت سال بعد از «سرشت سوگناک هستی» یا همان «درد جاودانگی» به چاپ رسید و فلسفه وجودی در روایت آن دیده می‌شود. در بخشی دیگر از رمان می‌خوانیم: «خاله تولا بیش از این توان مقابله با بیماری را نداشت. روحش مثل پرنده‌ای که در قفسی متلاشی می‌شود، درون کالبدش پرپر می‌زد. قفسی که ترک آن برایش همچون کندن پوست دردناک بود. آرزو داشت بر فراز ابرها پرواز کند. فرصت دیدن نوه‌اش را نمی‌یافت. آیا افسوس می‌خورد؟ در رویای خود می‌گفت: زمانی که آن بالا در کنارشان باشم، پی می‌برم که دختر است یا پسر، یا هر دوی آن‌ها. آن‌جا از همه چیز خبر دارم، چون آن بالا همه چیز پاک‌تر و روشن‌تر از این‌جاست. آخرین تب او را در بستر انداخته بود، حال به زحمت خواهرزاده‌ها را از هم تمییز می‌داد و آن‌ها را، خصوصا کاریداد و مانوئلیتا را از صدای گام‌هایشان می‌شناخت. گام‌های کایداد برایش همچون کودکی با سبدی پرمیوه بود که بوی رسیدگی از آن به مشام می‌رسید. گام‌های سبک مانوئلیتا برایش پرنده‌ای گذری را تداعی می‌کردند که در حال گذر یا پرواز بر سطح زمین بود. خاله می‌گفت: وقتی اون می‌آد صدای بال‌هایی افتاده و آروم را احساس می‌کنم. او مایل بود پیش‌تر از دیگران با مانوئلیتا خداحافظی کند و به همین دلیل از فرصتی که برایش دارو آورد و با هم تنها ماندند، استفاده کرد.»
«این رزا بود که نگاه‌های مشتاق رامیرو را به خود جلب می‌کرد نه خواهرش خرترودیس، که همیشه با او از خانه بیرون می‌رفت. دست‌کم رامیرو و رزا وقتی مجذوب هم شدند، این‌طور فکر می‌کردند. دو خواهر همیشه همراه، زوجی را که جدانشدنی به نظر می‌رسید، شکل می‌دادند. مثل یک روح در دو بدن. اما این دلیل نمی‌شد که همیشه با هم خوب باشند. آن‌چه در وهله اول نگاه‌ها را مجذوب این دو می‌کرد، زیبایی مسحورکننده و کمی آمیخته با لوندی رزا بود که زیبایی زمینی‌اش، تمام و کمال به زیبایی آسمانی طعنه می‌زد. اما بعد این چشم‌های سرسخت خرترودیس بود که نگاه‌هایی را که به آن‌ها خیره می‌شدند، میخکوب می‌کرد.» میگل د اونامونو تنها رمان نسبتا بلندش با نام «خاله تولا» را این‌چنین آغاز کرده است. این رمان سال‌ها پیش با ترجمه نجمه شبیری به چاپ رسیده بود و به‌تازگی ویراست‌ تازه‌ای از آن توسط نشر نگاه منتشر شده است. مترجم دلیل چاپ این رمان را بعد از مدتی طولانی، ارایه ویراستی قوام‌یافته از اثر دانسته است.
دن میگل د اونامونو، نویسنده، شاعر و متفکر اسپانیایی است که از سال‌ها پیش در ایران نیز شناخته می‌شده است. اونامونو درواقع یکی از مهم‌ترین چهره‌های یک نسل از نویسندگان اسپانیایی است. مترجم «خاله تولا» در بخشی از مقدمه چاپ جدید کتاب درباره او نوشته است: «متفکری صاحب سبک، دچار دردهای اگزیستانسیالیستی، نویسنده، منتقد، شاعر، تحلیل‌گر و در اصل فیلسوفی در اوج انهدام و انقراض و بروز سال فاجعه اسپانیاست. در 1898 اسپانیا آخرین مستعمراتش یعنی کوبا، جزایر فیلیپین، پوارتوریکو و گوام را از دست می‌دهد و این امر باعث می‌شود که چند متفکر متعهد به سوگ این افول نشسته، تا راه چاره‌ای برای اقتدار ازدست‌رفته اسپانیا بیابند. این متفکرین با سلایق و خلق و خوهای متفاوت، یکصدا با انتخاب نمادین واژه کاستیل، در پی نجات اسپانیا با رویکردهای ملی و گاه بس ریزبینانه دور هم جمع شدند. بازیافت هویتی در خطر،‌ اتحادی را سبب شد که نهایتا مقدمه ظهور نسلی ادبی شد که مهم‌ترین اعضای آن را میگل د اونامونو، آثورین خوسه مارتینت رویث،‌ آنتونیو ماچادو، آنخل گانیبت، رامون ماریا د بایه این کلان، پیو باروخا، ریکاردو باروخا، رامیرو د مائثتو، انریکه د مسا،‌ و رامون منندث پیدال تشکیل می‌دهند. نسلی که بی‌تردید در راس آن دن میگل د اونامونو قرار داشت. در نهایت گروهی نویسنده، تحلیل‌گر و شاعر در جامعه حضور یافتند که هرکدام به نوعی در جامعه شاخص بودند.» مترجم اونامونو را «سلطان تضاد و اقتدار» دانسته است. این نسل ادبی در اسپانیا، در ابتدا تصمیم به گذر از سنت داشتند اما در نهایت نه فقط به سوی آن بازگشتند بلکه تمام «موجودیت» وطن‌شان را در ریشه‌ها جست‌وجو کردند. اونامونو در سال 1864 متولد شد و تحصیلاتش را در ادبیات و فلسفه دنبال کرد و کرسی زبان یونانی را در دانشگاه سالامانکا به دست آورد. فلسفه و ادبیات دو ساحت درهم‌تنیده در آثار اونامونو هستند و به قول مترجم «خاله تولا»، این رمان اثر داستانی یک فیلسوف است و نه حاصل قلم یک رمان‌نویس. البته در نگاه اول به «خاله تولا»، درون‌مایه فلسفی اثر ممکن است آشکار نشود اما دقیق‌تر که شویم وجهه فلسفی رمان نمایان می‌شود. این رمان هفت سال بعد از «سرشت سوگناک هستی» یا همان «درد جاودانگی» به چاپ رسید و فلسفه وجودی در روایت آن دیده می‌شود. در بخشی دیگر از رمان می‌خوانیم: «خاله تولا بیش از این توان مقابله با بیماری را نداشت. روحش مثل پرنده‌ای که در قفسی متلاشی می‌شود، درون کالبدش پرپر می‌زد. قفسی که ترک آن برایش همچون کندن پوست دردناک بود. آرزو داشت بر فراز ابرها پرواز کند. فرصت دیدن نوه‌اش را نمی‌یافت. آیا افسوس می‌خورد؟ در رویای خود می‌گفت: زمانی که آن بالا در کنارشان باشم، پی می‌برم که دختر است یا پسر، یا هر دوی آن‌ها. آن‌جا از همه چیز خبر دارم، چون آن بالا همه چیز پاک‌تر و روشن‌تر از این‌جاست. آخرین تب او را در بستر انداخته بود، حال به زحمت خواهرزاده‌ها را از هم تمییز می‌داد و آن‌ها را، خصوصا کاریداد و مانوئلیتا را از صدای گام‌هایشان می‌شناخت. گام‌های کایداد برایش همچون کودکی با سبدی پرمیوه بود که بوی رسیدگی از آن به مشام می‌رسید. گام‌های سبک مانوئلیتا برایش پرنده‌ای گذری را تداعی می‌کردند که در حال گذر یا پرواز بر سطح زمین بود. خاله می‌گفت: وقتی اون می‌آد صدای بال‌هایی افتاده و آروم را احساس می‌کنم. او مایل بود پیش‌تر از دیگران با مانوئلیتا خداحافظی کند و به همین دلیل از فرصتی که برایش دارو آورد و با هم تنها ماندند، استفاده کرد.»
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها