نقدهاي ديرهنگام اصولگرايان به احمدينژاد
باهنر: احمدينژاد گفت من دولت ژنرالها را نميخواهم
شرق: محمدرضا باهنر ديروز گفته است: «احمدينژاد آمد و گفت که من دولت ژنرالها را نميخواهم. به او گفتيم چهارتا آدم متفکر و مجرب را به کابينه ببر اما او گفت من فقط سرباز ميخواهم». اصولگرايان كه اين سالها لباس منتقد احمدينژاد بر تن كردهاند، هر بار ادعاي جديدي در قالب يك منتقد ابدي و ازلي رئيس سابق دولت بر زبان ميآورند. آنها در حال دستكاري تاريخ خودشان هستند. تصويري از خود ترسيم ميكنند كه گويا از همان ابتدا در جايگاه يك ناظر و رصدكننده اعمال و رفتار احمدينژاد نشسته بودند و مدام به او اشتباهاتش را گوشزد ميكردند. درحالي كه همه ميدانند چنين نيست. در دولت نخست محمود احمدينژاد اصولگرايان سهم قابل توجهي داشتند و كمكم در اواخر آن كنار گذاشته شدند. درست از همان زمان بود كه اصولگرايان هم با احمدينژاد سر ناسازگاري برداشتند و ماجراي «جريان انحرافي» را علم كردند و رابطهشان تند و تندتر شد.
محمدرضا باهنر كه زماني گفته بود: «من اولين كسي بودم كه بحث رياستجمهوري احمدينژاد را مطرح كردم» يا در نقد دولت فعلي گفته بود: «الان خرد وجود دارد ولي شجاعت احمدينژاد وجود ندارد» يا گفته بود: «هرکس ميخواهد با اين دولت کار کند، بايد رفتار و افکارش را با احمدينژاد هماهنگ کند» يا «صداقت و گفتار احمدينژاد باعث نفوذ او در قلبهاي مردم شده است»، آن زمان هيچ وقت نگفت كه دولت به جاي ژنرال سربازها را سوار كرده و سربازها توان راهبري دولت را ندارند، اما حالا ميگويد!
باهنر اتفاقا در تصويب نخستين بودجه دولت احمدينژاد هم نقش مؤثري داشت؛ همان بودجهاي كه احتمالا سربازان به جاي ژنرالها نوشته بودند. حتي وقتي گزارش تخلفات مالي توسط ديوان محاسبات در مجلس وقت خوانده شد، نمايندگان حامي دولت روي ترش کردند و حتي برخي در برابر خدمات دولت آن را کماهميت خواندند و خواستار جلوگيري از پخش آن در صحن مجلس شدند. آن زمان سياست اصولگرايي در حمايت بيچونوچرا از دولت خلاصه ميشد.
احمد كريمياصفهاني اصولگراست اما صادقانهتر از باهنر حرف ميزند. با اشاره به اينكه: «ناگفته نماند از جمله کساني که خيلي اصرار داشتند که ايشان به شهرداري تهران بيايد، آقاي ناطقنوري و باهنر بودند»، گفته است: «آنها بودند که ايشان را در مسند شهرداري نشاندند و دقيقا از همانجا بود که احمدينژاد کار خود را شروع کرد. او با يک نيرنگ پنهان آمد و بعد هم به همان افراد حامي خود پشتپا زد... ايشان يک زماني از اين نردبان بالا رفتند تا رأي خود را بگيرند. وقتي رأي خود را به دست آوردند ديگر اصولگرايي را بوسيدند و کنار گذاشتند... ما شاهد بوديم که در آن مناظره انتخاباتي سال 88 براي بهدستآوردن رأي چيزي براي وي مطرح نبود. فقط رأي برايش مطرح بود و هيچ اخلاق اسلامي را رعايت نکرد و شد آن افتضاحي که همه ما شاهد آن بودهايم». جملات او كليد رمز همه حمايتهاي گذشته حاميان اصولگراي احمدينژاد است كه اين روزها لب به انتقاد از او گشودهاند؛ انتقاداتي كه تا پيش از اينكه برخي اصولگرايان را از قطار دولت پياده كند، مطرح نميشد. آنها بعدا مسائلي را در نقد احمدينژاد مطرح كردند كه همان زمان چهرههاي مستقل يا اصلاحطلب هم ميگفتند اما شنيده
نميشد؛ نقدهايي كه لزوما ربطي به ماجراي «جريان انحرافي ندارد». مثلا همين احمد كريمياصفهاني گفته است «مشکل احمدينژاد»نداشتن ثبات شخصيتي بود، وزراي خود را که انتخاب خودش بودند قبول نداشت. همه تحت امر او بودند و هيچکس جرئت نداشت در مقابل خواسته او بايستد. آقاي احمدينژاد تقريبا همين حالت را داشت». همه اين گفتهها و دهها نقد مشابه ديگر نه در دولت نخست احمدينژاد مطرح بود و نه حتي در سالهاي نخست دولت دوم او... .
حسين شريعتمداري در ارديبهشت 92 در کيهان نوشت: «اينروزها برخي دستاندرکاران دولتهاي موسوم به سازندگي و اصلاحات با استناد به برخي از ايرادهاي جدي و مواضع غيراصولي دولت آقاي احمدينژاد که در دو سال گذشته بروز و ظهور داشته است، زبان به طعنه اصولگرايان و تودههاي عظيم مردمي که به وي رأي داده و از او حمايت کرده بودند، گشوده و ادعا ميکنند حق با آنها بوده است که از ابتدا با رياستجمهوري احمدينژاد مخالفت کرده بودند و با حالتي عوامانه اداي افراد هوشمند و اهلبصيرت! را درميآورند و اين ترجيعبند را عليه اصولگرايان تکرار ميکنند که «ديديد حق با ما بود»؟!» در ادامه هم برخي اقدامات دولت احمدينژاد يا ويژگيهاي فردي منسوب به رئيس دولت مانند سفرهاي استاني، سادهزيستي يا سرلوحه قراردادن گفتمان امام و انقلاب را برشمرده و با اشاره به اينكه کداميک از اين امتيازات برجسته دولت نهم که به نمونههايي از آن اشاره شد، قابلانکار است؟! اينطور نتيجه گرفته بود كه اگر به 88 و 84 بازگردند باز هم به همين شخص رأي خواهند داد. كيهان حتي به ويژگيهاي منفي دولت سابق كه بعدها از سوي برخي اصولگرايان مطرح شد، اشاره هم نكرده و صرفا نوشته
بود» اصولگرايان به آن بخش از مواضع و عملکرد دولت آقاي احمدينژاد اعتراض و انتقاد دارند که از اصول و مباني اسلام و انقلاب منحرف شده و به مواضع و عملکرد دولتهاي سازندگي و اصلاحات نزديک شده است!».
آنچه فراموش ميشود
آنچه قرار است در حافظه تاريخي اصولگرايان فراموش شود، اين است وقتي که سال 84 محمود احمدينژاد کليد پاستور را از سيدمحمد خاتمي تحويل گرفت، آنها خود را فاتح دولت و پيروز انتخابات ميدانستند. احمدينژاد با حمايت مجموعه اصولگرايان کليد شهر تهران را در دست گرفت. فهرست ائتلاف آبادگران که برنده انتخابات شوراي شهر تهران شده بود، از ميان گزينههايش احمدينژاد را انتخاب کرد و اين انتخاب با استقبال ساير جريانهاي اصولگرا مواجه شد و در دوران مديريت دوسالهاش بر شهر تهران هم از حمايت مكفي جريان اصولگرايي و رسانههايشان برخوردار بود. برخي گزارشهايي كه درباره اقدامات احمدينژاد در رسانههاي چاپي و حتي صداوسيما منتشر ميشد، يك رپرتاژ آگهي
تماموكمال بود.
اختلافات از زماني آغاز شد كه رئيس سابق دولت بعد از پاستورنشيني، يكي يكي وزیران ششدانگ اصولگرا را از دولت پياده كرد. از ميان اصولگرايان، وزيريهامانه نخستين وزيري بود که نتوانست همکارياش با دولت احمدينژاد را تا انتها ادامه دهد. پس از او داوود دانشجعفري، وزير اقتصاد احمدينژاد، نيز نتوانست احمدينژاد را تحمل کند و در سال 1387 استعفا داد و در جرگه منتقدان احمدينژاد قرار گرفت. وزیران اطلاعات و فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز هشت روز مانده به پايان دوران وزارتشان عزل شدند.
شرق: محمدرضا باهنر ديروز گفته است: «احمدينژاد آمد و گفت که من دولت ژنرالها را نميخواهم. به او گفتيم چهارتا آدم متفکر و مجرب را به کابينه ببر اما او گفت من فقط سرباز ميخواهم». اصولگرايان كه اين سالها لباس منتقد احمدينژاد بر تن كردهاند، هر بار ادعاي جديدي در قالب يك منتقد ابدي و ازلي رئيس سابق دولت بر زبان ميآورند. آنها در حال دستكاري تاريخ خودشان هستند. تصويري از خود ترسيم ميكنند كه گويا از همان ابتدا در جايگاه يك ناظر و رصدكننده اعمال و رفتار احمدينژاد نشسته بودند و مدام به او اشتباهاتش را گوشزد ميكردند. درحالي كه همه ميدانند چنين نيست. در دولت نخست محمود احمدينژاد اصولگرايان سهم قابل توجهي داشتند و كمكم در اواخر آن كنار گذاشته شدند. درست از همان زمان بود كه اصولگرايان هم با احمدينژاد سر ناسازگاري برداشتند و ماجراي «جريان انحرافي» را علم كردند و رابطهشان تند و تندتر شد.
محمدرضا باهنر كه زماني گفته بود: «من اولين كسي بودم كه بحث رياستجمهوري احمدينژاد را مطرح كردم» يا در نقد دولت فعلي گفته بود: «الان خرد وجود دارد ولي شجاعت احمدينژاد وجود ندارد» يا گفته بود: «هرکس ميخواهد با اين دولت کار کند، بايد رفتار و افکارش را با احمدينژاد هماهنگ کند» يا «صداقت و گفتار احمدينژاد باعث نفوذ او در قلبهاي مردم شده است»، آن زمان هيچ وقت نگفت كه دولت به جاي ژنرال سربازها را سوار كرده و سربازها توان راهبري دولت را ندارند، اما حالا ميگويد!
باهنر اتفاقا در تصويب نخستين بودجه دولت احمدينژاد هم نقش مؤثري داشت؛ همان بودجهاي كه احتمالا سربازان به جاي ژنرالها نوشته بودند. حتي وقتي گزارش تخلفات مالي توسط ديوان محاسبات در مجلس وقت خوانده شد، نمايندگان حامي دولت روي ترش کردند و حتي برخي در برابر خدمات دولت آن را کماهميت خواندند و خواستار جلوگيري از پخش آن در صحن مجلس شدند. آن زمان سياست اصولگرايي در حمايت بيچونوچرا از دولت خلاصه ميشد.
احمد كريمياصفهاني اصولگراست اما صادقانهتر از باهنر حرف ميزند. با اشاره به اينكه: «ناگفته نماند از جمله کساني که خيلي اصرار داشتند که ايشان به شهرداري تهران بيايد، آقاي ناطقنوري و باهنر بودند»، گفته است: «آنها بودند که ايشان را در مسند شهرداري نشاندند و دقيقا از همانجا بود که احمدينژاد کار خود را شروع کرد. او با يک نيرنگ پنهان آمد و بعد هم به همان افراد حامي خود پشتپا زد... ايشان يک زماني از اين نردبان بالا رفتند تا رأي خود را بگيرند. وقتي رأي خود را به دست آوردند ديگر اصولگرايي را بوسيدند و کنار گذاشتند... ما شاهد بوديم که در آن مناظره انتخاباتي سال 88 براي بهدستآوردن رأي چيزي براي وي مطرح نبود. فقط رأي برايش مطرح بود و هيچ اخلاق اسلامي را رعايت نکرد و شد آن افتضاحي که همه ما شاهد آن بودهايم». جملات او كليد رمز همه حمايتهاي گذشته حاميان اصولگراي احمدينژاد است كه اين روزها لب به انتقاد از او گشودهاند؛ انتقاداتي كه تا پيش از اينكه برخي اصولگرايان را از قطار دولت پياده كند، مطرح نميشد. آنها بعدا مسائلي را در نقد احمدينژاد مطرح كردند كه همان زمان چهرههاي مستقل يا اصلاحطلب هم ميگفتند اما شنيده
نميشد؛ نقدهايي كه لزوما ربطي به ماجراي «جريان انحرافي ندارد». مثلا همين احمد كريمياصفهاني گفته است «مشکل احمدينژاد»نداشتن ثبات شخصيتي بود، وزراي خود را که انتخاب خودش بودند قبول نداشت. همه تحت امر او بودند و هيچکس جرئت نداشت در مقابل خواسته او بايستد. آقاي احمدينژاد تقريبا همين حالت را داشت». همه اين گفتهها و دهها نقد مشابه ديگر نه در دولت نخست احمدينژاد مطرح بود و نه حتي در سالهاي نخست دولت دوم او... .
حسين شريعتمداري در ارديبهشت 92 در کيهان نوشت: «اينروزها برخي دستاندرکاران دولتهاي موسوم به سازندگي و اصلاحات با استناد به برخي از ايرادهاي جدي و مواضع غيراصولي دولت آقاي احمدينژاد که در دو سال گذشته بروز و ظهور داشته است، زبان به طعنه اصولگرايان و تودههاي عظيم مردمي که به وي رأي داده و از او حمايت کرده بودند، گشوده و ادعا ميکنند حق با آنها بوده است که از ابتدا با رياستجمهوري احمدينژاد مخالفت کرده بودند و با حالتي عوامانه اداي افراد هوشمند و اهلبصيرت! را درميآورند و اين ترجيعبند را عليه اصولگرايان تکرار ميکنند که «ديديد حق با ما بود»؟!» در ادامه هم برخي اقدامات دولت احمدينژاد يا ويژگيهاي فردي منسوب به رئيس دولت مانند سفرهاي استاني، سادهزيستي يا سرلوحه قراردادن گفتمان امام و انقلاب را برشمرده و با اشاره به اينكه کداميک از اين امتيازات برجسته دولت نهم که به نمونههايي از آن اشاره شد، قابلانکار است؟! اينطور نتيجه گرفته بود كه اگر به 88 و 84 بازگردند باز هم به همين شخص رأي خواهند داد. كيهان حتي به ويژگيهاي منفي دولت سابق كه بعدها از سوي برخي اصولگرايان مطرح شد، اشاره هم نكرده و صرفا نوشته
بود» اصولگرايان به آن بخش از مواضع و عملکرد دولت آقاي احمدينژاد اعتراض و انتقاد دارند که از اصول و مباني اسلام و انقلاب منحرف شده و به مواضع و عملکرد دولتهاي سازندگي و اصلاحات نزديک شده است!».
آنچه فراموش ميشود
آنچه قرار است در حافظه تاريخي اصولگرايان فراموش شود، اين است وقتي که سال 84 محمود احمدينژاد کليد پاستور را از سيدمحمد خاتمي تحويل گرفت، آنها خود را فاتح دولت و پيروز انتخابات ميدانستند. احمدينژاد با حمايت مجموعه اصولگرايان کليد شهر تهران را در دست گرفت. فهرست ائتلاف آبادگران که برنده انتخابات شوراي شهر تهران شده بود، از ميان گزينههايش احمدينژاد را انتخاب کرد و اين انتخاب با استقبال ساير جريانهاي اصولگرا مواجه شد و در دوران مديريت دوسالهاش بر شهر تهران هم از حمايت مكفي جريان اصولگرايي و رسانههايشان برخوردار بود. برخي گزارشهايي كه درباره اقدامات احمدينژاد در رسانههاي چاپي و حتي صداوسيما منتشر ميشد، يك رپرتاژ آگهي
تماموكمال بود.
اختلافات از زماني آغاز شد كه رئيس سابق دولت بعد از پاستورنشيني، يكي يكي وزیران ششدانگ اصولگرا را از دولت پياده كرد. از ميان اصولگرايان، وزيريهامانه نخستين وزيري بود که نتوانست همکارياش با دولت احمدينژاد را تا انتها ادامه دهد. پس از او داوود دانشجعفري، وزير اقتصاد احمدينژاد، نيز نتوانست احمدينژاد را تحمل کند و در سال 1387 استعفا داد و در جرگه منتقدان احمدينژاد قرار گرفت. وزیران اطلاعات و فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز هشت روز مانده به پايان دوران وزارتشان عزل شدند.