|

معجزه‌اي در راه است؟

احمد غلامی . سردبیر

«ما ايدئالیست نيستيم. ما مي‌دانيم كه قدرت نقش اساسي در روابط بين‌الملل دارد؛ اما اين قدرت بايد با برخي قوانين متعادل شود. در غير‌اين‌صورت به اين مي‌ماند كه در جنگل زندگي مي‌كنيم. ما يك امپراتوري داشتيم كه بر جهان حكومت مي‌كرد. آن هم براي مدت‌زمان بيشتري از كل قدمت آمريكا؛ اما تمام شد. ما مي‌خواهيم چيزي بسازيم كه از امپراتوري‌مان بيشتر دوام بياورد». وزير امور خارجه ايران با بيان اين سخنان در شهر نيويورك و در نشست چندجانبه‌گرايي تلاش كرد از مواضع ايران دفاع كند. ظريف زمان و مكان درستي براي دفاع برگزيده بود؛ اما قصد ما تحليل حضور ظريف و اثرگذاري‌اش در اين مجمع بين‌المللي نيست. هدف رمزگشايي از جملات كليدي وزير امور خارجه است كه خواسته يا ناخواسته بر زبان آورده است. با تحليل اين سخنان بيش از سياست خارجي ايران به سياست داخلي و شيوه حكمروايي آن پي می‌بريم. ما ايدئاليست نيستيم؛ يعني واقع‌گرا هستيم. ما مي‌دانيم كه قدرت نقش اساسي در روابط بين‌الملل دارد؛ يعني آگاهيم نقش زور در حقوق بين‌الملل انكارناپذير است و آمريكا قدرت آن را دارد تا با اعمال زور به برخي كشورها، آنان را وادار به اطاعت كند. ظريف تلاش مي‌كند با اين ناگفته‌ها به شيوه سياست‌ورزان ايرانشهري اين قدرت خودسر را نصيحت كند؛ نصيحتي توأم با تهديد. «ما يك امپراتوري داشتيم كه بر جهان حكومت مي‌كرد»، اين يعني فخرفروشي ديپلماتيك. حفظ جايگاه تاريخي خود و تخفيف واقع‌گرايانه تاريخ آمريكا كه ردپاي اين‌گونه سخنان را مي‌توان در سياست‌نامه‌نويسي یافت. تذكرهايي از جنس خواجه‌ نصير طوسي به هلاكوخان يا خواجه نظام‌الملك طوسي به دربار سلجوقيان. شايد مقایسه ظريف با اين چهره‌هاي نامدار تاريخي اغراق‌آميز باشد كه هست؛ اما قلب واقعيت نيست. «ما مي‌خواهيم چيزي بسازيم كه از امپراتوري‌مان بيشتر دوام بياورد»، با اينكه ظريف به تاريخ ايران باستان مي‌بالد؛ اما درصدد احياي آن نيست. او از سوي حكومتي سخن مي‌گويد كه قرار است بنايي نو بنا كند. همه دولت‌هاي انقلابي به فراخور رخدادي كه آنان را برکشیده است، چشم‌اندازي اتوپيايي از جامعه مطلوب دارند. هيچ‌يك از دولتمردان نسل اول و دوم انقلاب نمي‌توانند خود را از جاذبه شگفت‌انگيز روزهاي انقلاب خلاص كنند. «به تهران بينديشيم، تهران سال‌هاي 57- 58. ناگهان خيابان‌هاي بزرگ تهران مملو از بدن‌هايي به شكل جنين مي‌شوند. آيا ملتي در حال تولد است؟... امام... مي‌گويد: ما كوتاه نمي‌آييم، حق با ماست. مردم به طرف جايي مي‌روند كه تاكنون به آنها تعلق نداشته است. به طرف شمال، به طرف دانشگاه. زن‌ها از خانه‌ها بيرون مي‌آيند. اين خروج حتي اگر با چادر باشد، خروج قطعي است. خيابان‌ها و ديوارها فرياد مي‌زنند، فريادي هزارساله، فريادي كه سال‌ها انتظار كشيده بود. ... امام كه... در تبعيد بود، مي‌گفت: منطق ما با منطق شاه و ارتش و كارتر فرق مي‌كند. اهميت امام خميني اين بود كه فراتر‌رفتن را امكان‌پذير ساخت. عملي كه او را سزاوار نام امام كرد. امام كسي است كه چیزها را از نظم خود خارج ساخت. امام خميني یعنی همين امكان...». «امام» در سياست ايران نقش تعيين‌كننده‌اي دارد؛ نقشي كه صرفا محدود به معنويت نيست. شايد همان چيزي است كه فوكو در هنگام سفرش به ايران از آن به‌عنوان «معنويت سياسي» ياد کرد. «امام» آميزه‌اي از عشق و سياست است. اين درهم‌تنيدگي، سياست را پيچيده جلوه می‌دهد. نگاه این‌چنینی به سیاست به این تصور دامن می‌زند که انگار در ايران حكومتي دوقطبي وجود دارد كه البته اين‌گونه نيست. حكومت در ايران مانند خاستگاه ديني گردانندگان آن دو سويه دارد. باطني دارد و ظاهري و ظاهر آن دولت است. دولت‌هاي انقلابي كه از اين خاستگاه برخاسته‌‌اند، در نهايت منظومه‌اي از يك تفكر‌ هستند. اين سياست نسبتي با سياست‌ورزي در جهان ندارد. امام خميني از همان آغاز با تركيب عشق و سياست به معناي ديني، روحي در كالبد دولت‌هاي بعد از انقلاب دميده است كه از اين دستگاه جداشدني نيست. از‌اين‌رو است كه ظريف با اينكه در آمريكا درس خوانده، بعد از اتمام يكي از جلسات برجام مستقيم به زيارت امام رضا (ع) مي‌رود. دولت‌هاي بعد از انقلاب به آينده نگاهي اتوپيايي دارند، با احساسی نوستالژيك به جاذبه از‌دست‌رفته روزهاي انقلاب. آينده براي دولت انقلابي، آينده تقويمي نيست. آينده همان مفهوم انتظار است كه همه دولت‌هاي ايران براي احياي چنين جامعه‌ای رو به سوي آن دارند. اين سياست انتظار به معجزه‌باوري مي‌انجامد.
اگر حسن روحاني در سيل ويرانگر اخير معجزه‌اي مي‌بيند، از همين رويكرد نشئت مي‌گيرد؛ رويكردي كه جامعه سياسي با آن آشناست. سيل خانمان‌برانداز درياچه اروميه را سيراب کرده و قنات‌هاي خشك‌شده 40ساله را دوباره به زمزمه واداشته است. خسارات سيل جبران خواهد شد؛ اما از خشك‌سالي فقط مي‌توان با معجزه‌اي خلاص شد. دولت‌هاي انقلابي باور دارند همواره معجزه‌اي در راه است. اگر بگوييم برخی از مردم نيز اين‌گونه مي‌انديشند، اغراق نكرده‌ايم. بي‌دليل نيست كه مردم سري نترس دارند و در ميان مصائب اقتصادي به آينده اميدوارند. شب‌ها راحت مي‌خوابند و اگر با قرص نان شكم‌شان را سير کنند، چشم‌‌انتظار معجزه‌اي در راه هستند. اين رويكرد توأمان عشق و سياست، انتظار و معجزه تحليل‌های بسياري را به بي‌راهه برده است. پس جای شگفتی نیست هنگامی که در سياست حادثه‌اي رخ مي‌دهد، دولت بعد از آن به چاره‌‌انديشي می‌نشیند. مردم و دولت‌ها همواره فكر مي‌كنند بالاخره راهي به سوي نجات وجود دارد. تاريخ پرتلاطم و خونين آنان اين را به اثبات رسانده است. چه خوشايند، چه ناخوشايند؛ اين ماييم، ما مردم ايران با دولت‌هاي منحصربه‌فرد خودمان که همواره چشم‌انتظار معجزه‌ای هستیم.
برای نوشتن این یادداشت از کتاب «زمانی میان زمان‌ها: امام، شیعه و ایران» نوشته لیلی عشقی، ترجمه احمد نقیب‌زاده، نشر فلات استفاده شده‌است.

«ما ايدئالیست نيستيم. ما مي‌دانيم كه قدرت نقش اساسي در روابط بين‌الملل دارد؛ اما اين قدرت بايد با برخي قوانين متعادل شود. در غير‌اين‌صورت به اين مي‌ماند كه در جنگل زندگي مي‌كنيم. ما يك امپراتوري داشتيم كه بر جهان حكومت مي‌كرد. آن هم براي مدت‌زمان بيشتري از كل قدمت آمريكا؛ اما تمام شد. ما مي‌خواهيم چيزي بسازيم كه از امپراتوري‌مان بيشتر دوام بياورد». وزير امور خارجه ايران با بيان اين سخنان در شهر نيويورك و در نشست چندجانبه‌گرايي تلاش كرد از مواضع ايران دفاع كند. ظريف زمان و مكان درستي براي دفاع برگزيده بود؛ اما قصد ما تحليل حضور ظريف و اثرگذاري‌اش در اين مجمع بين‌المللي نيست. هدف رمزگشايي از جملات كليدي وزير امور خارجه است كه خواسته يا ناخواسته بر زبان آورده است. با تحليل اين سخنان بيش از سياست خارجي ايران به سياست داخلي و شيوه حكمروايي آن پي می‌بريم. ما ايدئاليست نيستيم؛ يعني واقع‌گرا هستيم. ما مي‌دانيم كه قدرت نقش اساسي در روابط بين‌الملل دارد؛ يعني آگاهيم نقش زور در حقوق بين‌الملل انكارناپذير است و آمريكا قدرت آن را دارد تا با اعمال زور به برخي كشورها، آنان را وادار به اطاعت كند. ظريف تلاش مي‌كند با اين ناگفته‌ها به شيوه سياست‌ورزان ايرانشهري اين قدرت خودسر را نصيحت كند؛ نصيحتي توأم با تهديد. «ما يك امپراتوري داشتيم كه بر جهان حكومت مي‌كرد»، اين يعني فخرفروشي ديپلماتيك. حفظ جايگاه تاريخي خود و تخفيف واقع‌گرايانه تاريخ آمريكا كه ردپاي اين‌گونه سخنان را مي‌توان در سياست‌نامه‌نويسي یافت. تذكرهايي از جنس خواجه‌ نصير طوسي به هلاكوخان يا خواجه نظام‌الملك طوسي به دربار سلجوقيان. شايد مقایسه ظريف با اين چهره‌هاي نامدار تاريخي اغراق‌آميز باشد كه هست؛ اما قلب واقعيت نيست. «ما مي‌خواهيم چيزي بسازيم كه از امپراتوري‌مان بيشتر دوام بياورد»، با اينكه ظريف به تاريخ ايران باستان مي‌بالد؛ اما درصدد احياي آن نيست. او از سوي حكومتي سخن مي‌گويد كه قرار است بنايي نو بنا كند. همه دولت‌هاي انقلابي به فراخور رخدادي كه آنان را برکشیده است، چشم‌اندازي اتوپيايي از جامعه مطلوب دارند. هيچ‌يك از دولتمردان نسل اول و دوم انقلاب نمي‌توانند خود را از جاذبه شگفت‌انگيز روزهاي انقلاب خلاص كنند. «به تهران بينديشيم، تهران سال‌هاي 57- 58. ناگهان خيابان‌هاي بزرگ تهران مملو از بدن‌هايي به شكل جنين مي‌شوند. آيا ملتي در حال تولد است؟... امام... مي‌گويد: ما كوتاه نمي‌آييم، حق با ماست. مردم به طرف جايي مي‌روند كه تاكنون به آنها تعلق نداشته است. به طرف شمال، به طرف دانشگاه. زن‌ها از خانه‌ها بيرون مي‌آيند. اين خروج حتي اگر با چادر باشد، خروج قطعي است. خيابان‌ها و ديوارها فرياد مي‌زنند، فريادي هزارساله، فريادي كه سال‌ها انتظار كشيده بود. ... امام كه... در تبعيد بود، مي‌گفت: منطق ما با منطق شاه و ارتش و كارتر فرق مي‌كند. اهميت امام خميني اين بود كه فراتر‌رفتن را امكان‌پذير ساخت. عملي كه او را سزاوار نام امام كرد. امام كسي است كه چیزها را از نظم خود خارج ساخت. امام خميني یعنی همين امكان...». «امام» در سياست ايران نقش تعيين‌كننده‌اي دارد؛ نقشي كه صرفا محدود به معنويت نيست. شايد همان چيزي است كه فوكو در هنگام سفرش به ايران از آن به‌عنوان «معنويت سياسي» ياد کرد. «امام» آميزه‌اي از عشق و سياست است. اين درهم‌تنيدگي، سياست را پيچيده جلوه می‌دهد. نگاه این‌چنینی به سیاست به این تصور دامن می‌زند که انگار در ايران حكومتي دوقطبي وجود دارد كه البته اين‌گونه نيست. حكومت در ايران مانند خاستگاه ديني گردانندگان آن دو سويه دارد. باطني دارد و ظاهري و ظاهر آن دولت است. دولت‌هاي انقلابي كه از اين خاستگاه برخاسته‌‌اند، در نهايت منظومه‌اي از يك تفكر‌ هستند. اين سياست نسبتي با سياست‌ورزي در جهان ندارد. امام خميني از همان آغاز با تركيب عشق و سياست به معناي ديني، روحي در كالبد دولت‌هاي بعد از انقلاب دميده است كه از اين دستگاه جداشدني نيست. از‌اين‌رو است كه ظريف با اينكه در آمريكا درس خوانده، بعد از اتمام يكي از جلسات برجام مستقيم به زيارت امام رضا (ع) مي‌رود. دولت‌هاي بعد از انقلاب به آينده نگاهي اتوپيايي دارند، با احساسی نوستالژيك به جاذبه از‌دست‌رفته روزهاي انقلاب. آينده براي دولت انقلابي، آينده تقويمي نيست. آينده همان مفهوم انتظار است كه همه دولت‌هاي ايران براي احياي چنين جامعه‌ای رو به سوي آن دارند. اين سياست انتظار به معجزه‌باوري مي‌انجامد.
اگر حسن روحاني در سيل ويرانگر اخير معجزه‌اي مي‌بيند، از همين رويكرد نشئت مي‌گيرد؛ رويكردي كه جامعه سياسي با آن آشناست. سيل خانمان‌برانداز درياچه اروميه را سيراب کرده و قنات‌هاي خشك‌شده 40ساله را دوباره به زمزمه واداشته است. خسارات سيل جبران خواهد شد؛ اما از خشك‌سالي فقط مي‌توان با معجزه‌اي خلاص شد. دولت‌هاي انقلابي باور دارند همواره معجزه‌اي در راه است. اگر بگوييم برخی از مردم نيز اين‌گونه مي‌انديشند، اغراق نكرده‌ايم. بي‌دليل نيست كه مردم سري نترس دارند و در ميان مصائب اقتصادي به آينده اميدوارند. شب‌ها راحت مي‌خوابند و اگر با قرص نان شكم‌شان را سير کنند، چشم‌‌انتظار معجزه‌اي در راه هستند. اين رويكرد توأمان عشق و سياست، انتظار و معجزه تحليل‌های بسياري را به بي‌راهه برده است. پس جای شگفتی نیست هنگامی که در سياست حادثه‌اي رخ مي‌دهد، دولت بعد از آن به چاره‌‌انديشي می‌نشیند. مردم و دولت‌ها همواره فكر مي‌كنند بالاخره راهي به سوي نجات وجود دارد. تاريخ پرتلاطم و خونين آنان اين را به اثبات رسانده است. چه خوشايند، چه ناخوشايند؛ اين ماييم، ما مردم ايران با دولت‌هاي منحصربه‌فرد خودمان که همواره چشم‌انتظار معجزه‌ای هستیم.
برای نوشتن این یادداشت از کتاب «زمانی میان زمان‌ها: امام، شیعه و ایران» نوشته لیلی عشقی، ترجمه احمد نقیب‌زاده، نشر فلات استفاده شده‌است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها