|

ماشه تهدید؛ ماشه فرصت

غلامرضا نظربلند . تحلیلگر

سرنگونی یک فروند پهپاد نظامی فوق‌مدرن آمریکا توسط نیروی هوا- فضای سپاه پاسداران در بامداد پنجشنبه 30 خرداد گذشته قریب 24 ساعت همه رویدادهای خبری جهان را تحت‌الشعاع قرار داد و نگرانی شدیدی را از احتمال واکنش کاخ سفید به این حمله موجب شد. در این میان ایران و آمریکا به‌عنوان طرفین ماجرا روز پرکار و سختی را پشت سر گذاشتند و جامعه جهانی را بی‌صبرانه در انتظار موضع‌گیری‌ها و اقدامات خود قرار دادند. تا اینکه توییت دونالد ترامپ در ساعات پایانی شب با این عبارت که «ما دیشب دست به ماشه بودیم که به ایران حمله کنیم. پرسیدم چند نفر کشته می‌شوند؛ یک فرمانده گفت 150 نفر. 10 دقیقه قبل از حمله، فرمان توقف حمله را صادر کردم؛ چون کشته‌شدن 150 نفر جواب مناسبی به سرنگونی یک پهپاد بدون سرنشین نیست»، از التهابات کاست و قدری فضا را عادی کرد. ما را به راستی‌آزمایی دیالوگ بین رئیس‌جمهور آمریکا و یکی از فرماندهان او، کاری نیست. آنچه مراد است، این است که چرایی تصمیم او مبنی بر توقف فرمان حمله نظامی به ایران را واکاوی کنیم و عرض‌حالی دراین‌باره داشته باشیم. ترامپ در توییت مزبور پس‌گرفتن فرمان خود را به دلیل مغایرت با چیزی اعلام می‌کند که در حقوق به آن، اصل تناسب جرم و مجازات

(proportionality principle)‌ می‌گویند.
واقعیت چرایی پرهیز آقای ترامپ از حمله نظامی به ایران را فارغ از اینکه در همان قالب اعلامی، یعنی «ابتدا تصمیم به حمله و 10 دقیقه قبل از اجرا، تصمیم به توقف آن» باشد یا نباشد باید در یک «سه‌ضلعی» بسیار تعیین‌کننده سراغ گرفت. مشخصات یکی از اضلاع این سه‌ضلعی را نیویورک‌تایمز به بیرون درز داد.

به نوشته این روزنامه آمریکایی، در نشست سران کنگره و دوایر اطلاعاتی، امنیتی، نظامی و دیپلماسی در کاخ سفید در روز پنجشنبه مورد نظر، مخالفان حمله به ایران استدلال می‌کردند که در صورت انجام این حمله، نیروهای تحت حمایت آن کشور در منطقه وارد عمل خواهند شد. ضلع دیگر را باید در ماجرای خود پهپاد دنبال کرد. شاید بد نباشد که شرح این ماجرا را از زبان مطایبه سایت طنزپرداز سیاسی آمریکا موسوم به Onion شنید. «مایک پمپئو ادعا کرده پهپاد سرش را زیر انداخته بود و بدون آنکه به کسی کار داشته باشه، می‌رفت کلیسا دعا بخونه که ایران یهو بهش حمله کرد». اسقاط پهپاد قیمت طلایی آمریکا نه از این بابت اهمیتی دارد که 200 میلیون دلار خرج روی دست ارتش آمریکا گذاشت و نه از این جهت که به شأن اجل فناوری فوق‌پیشرفته و پیچیده ینگه‌دنیا لطمه وارد کرد، خیلی محل اعتنا است. اهمیت قضیه را باید در این دید که به‌طور هم‌زمان محاسبات آمریکایی‌ها از توان نظامی-اطلاعاتی و فناوری خود از سویی و ضعف ایران از سوی دیگر، غلط از آب درآمده است. دو هفته پیش بود که برایان هوک مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا اظهار کرد که توان موشکی ایران پوشالی و کاریکاتوری از واقعیت است. هوک روزی که این را گفت یا فکر می‌کرد راست می‌گوید که حالا که عکس آن ثابت شده و باید برود یقه مقامات ذی‌ربط کشورش را بگیرد که به او دروغ گفته‌اند، یا آن را در قاموس قطعه‌ای از پازل جنگ روانی بیان کرد که حالا باید بر دست روشده خود بنگرد و به فکر گزینه جایگزینی بیفتد که بیش از 15 روز به صاحبش وفا بکند. ضلع سوم از مثلث مورد بحث ما به دیپلماسی برمی‌گردد. قرائن و شواهد نشان می‌دهد که دستگاه دیپلماسی کشور عملکرد مقبول و مناسبی در این زمینه داشته و به وظیفه ذاتی خود عمل کرده است. هرچند خبر رویترز مبنی بر ارسال پیام تهدیدآمیز آمریکا به تهران از طریق عمان در آن روز پرهیجان تکذیب شد اما اظهارات طرف ایرانی در خبر تکذیب‌شده رویترز مبنی بر اینکه «حمله به ایران عواقب خطرناکی در پی دارد»، در اصل صحت دارد. منتها آن را ظاهرا دستگاه دیپلماسی کشور در قالب اعتراض به رخنه پهپاد آمریکا به حریم هوایی ایران اظهار کرده و سوئیس هم با سرعت عمل و به شیوه‌ای کاملا حرفه‌ای به آمریکایی‌ها انتقال داده است.
مرور مطالب پیش‌گفته در باب یافتن چرایی اجتناب رئیس‌جمهور آمریکا از حمله نظامی به ایران، حال با خوانش 10‌دقیقه‌ای او یا هر خوانش دیگری اما با مفروض دانستن اینکه قضیه حمله در هر صورت در کار بوده است، ما را به این سمت رهنمون می‌کند که این «مثلث کارساز نظامی-راهبردی و دیپلماسی» بوده که در روز 30 خرداد 98 سایه جنگ را از روی سر ایران دور کرده است. این حقیقت که داشتن عمق استراتژیک، اقدام موفق نظامی و دیپلماسی و سیاست‌ورزی فعال هیچ‌کدام به‌تنهایی کارساز و کارگشا نیست، شاهد ادعای خود را سه روز پیش دریافت کرد.رویداد سرنگونی پهپاد آمریکا و پیامد‌ها و پس‌لرزه‌های آن را باید نقطه عطفی در روابط به‌شدت متشنج ایران و آمریکا بدانیم که می‌تواند از خاکستر آن ققنوس طلایی فرصتی طلایی بسازد و در جهت رفع تشنج از روابط آن دو، کارسازی کند. این در حالی است که می‌توانیم برای مثال شکوه کنیم که آقای ترامپ که تا‌این‌حد جان انسان‌ها، آن‌هم ایرانیان برای او مهم است که تصمیمی در بلندپایه‌ترین سطح ممکن را به دلیل توأم‌بودن با خطر جانی لغو می‌کند و با این کار خود را در معرض انتقادات داخلی رقبا و انتقادات خارجی هم‌پیمانان قرار می‌دهد. چرا اصل تناسب جرم و مجازات مورداستناد خود را درباره تحریم‌های ویروسی که علیه ایران اعمال کرده و بر اثر آن از جمله جان خیلی از اطفال معصوم و سالخوردگان مظلوم را به خطر انداخته است، در نظر نمی‌گیرد و آن را در این مورد که اتفاقا غیر‌نظامی‌ها هم قربانی آن‌اند، معمول نمی‌دارد؟ اینک می‌توان سخن پندآموز دیزرائیلی سیاست‌مدار نامی انگلیسی قرن نوزدهم که می‌گفت: «چوبی در دست بگیر و آرام صحبت کن!» را آویزه گوش قرار داد. اینک چوب ما توانمندی اثبات‌شده‌مان در دفاع از حریم کشور حتی در برابر تقرب هوایی ارتش اول جهان است؛ همان توانمندی‌ای که توسط مقامات مسئول آمریکایی به سخره گرفته شده بود و برچسب قلابی (fake) خورده بود! و سخن آرام ما همان شکوه و شکایت‌ها است که با «زبان لیِّن» و در جای خود بیان می‌کنیم. می‌توانیم در‌عین‌حال همین ادعای ترامپ را که به دلیل وجود خطر جانی برای ایرانی‌ها دستور حمله را لغو کرده است، مصلحت‌اندیشانه به خوش‌بینی برگزار کنیم و به‌این‌ترتیب، راهی جلوی پای آمریکایی‌ها قرار دهیم تا اگر حرفی برای گفتن دارند و آداب و مناسک لازم هم به جا می‌گذارند، به آن گوش بسپاریم و بر اساس شرایط میدانی، تصمیم مقتضی بگیریم.
در فارسی می‌گویند: فرصت را مغتنم شمار! اما در بیان انگلیسی، از قاپیدن (فرصت‌ها) سخن به میان می‌آید: Grab the Opportunity فرصت‌ها را بقاپ.
این گزاره که اغتنام فرصت‌های درست در زمان درست، بزرگ‌ترین توفیق برای هرکس است، به طریق اولی در مورد کشورها هم ساری و جاری است. اگر ترامپ ماشه تهدید را نچکاند؛ ما باید ماشه فرصت را بچکانیم.

سرنگونی یک فروند پهپاد نظامی فوق‌مدرن آمریکا توسط نیروی هوا- فضای سپاه پاسداران در بامداد پنجشنبه 30 خرداد گذشته قریب 24 ساعت همه رویدادهای خبری جهان را تحت‌الشعاع قرار داد و نگرانی شدیدی را از احتمال واکنش کاخ سفید به این حمله موجب شد. در این میان ایران و آمریکا به‌عنوان طرفین ماجرا روز پرکار و سختی را پشت سر گذاشتند و جامعه جهانی را بی‌صبرانه در انتظار موضع‌گیری‌ها و اقدامات خود قرار دادند. تا اینکه توییت دونالد ترامپ در ساعات پایانی شب با این عبارت که «ما دیشب دست به ماشه بودیم که به ایران حمله کنیم. پرسیدم چند نفر کشته می‌شوند؛ یک فرمانده گفت 150 نفر. 10 دقیقه قبل از حمله، فرمان توقف حمله را صادر کردم؛ چون کشته‌شدن 150 نفر جواب مناسبی به سرنگونی یک پهپاد بدون سرنشین نیست»، از التهابات کاست و قدری فضا را عادی کرد. ما را به راستی‌آزمایی دیالوگ بین رئیس‌جمهور آمریکا و یکی از فرماندهان او، کاری نیست. آنچه مراد است، این است که چرایی تصمیم او مبنی بر توقف فرمان حمله نظامی به ایران را واکاوی کنیم و عرض‌حالی دراین‌باره داشته باشیم. ترامپ در توییت مزبور پس‌گرفتن فرمان خود را به دلیل مغایرت با چیزی اعلام می‌کند که در حقوق به آن، اصل تناسب جرم و مجازات

(proportionality principle)‌ می‌گویند.
واقعیت چرایی پرهیز آقای ترامپ از حمله نظامی به ایران را فارغ از اینکه در همان قالب اعلامی، یعنی «ابتدا تصمیم به حمله و 10 دقیقه قبل از اجرا، تصمیم به توقف آن» باشد یا نباشد باید در یک «سه‌ضلعی» بسیار تعیین‌کننده سراغ گرفت. مشخصات یکی از اضلاع این سه‌ضلعی را نیویورک‌تایمز به بیرون درز داد.

به نوشته این روزنامه آمریکایی، در نشست سران کنگره و دوایر اطلاعاتی، امنیتی، نظامی و دیپلماسی در کاخ سفید در روز پنجشنبه مورد نظر، مخالفان حمله به ایران استدلال می‌کردند که در صورت انجام این حمله، نیروهای تحت حمایت آن کشور در منطقه وارد عمل خواهند شد. ضلع دیگر را باید در ماجرای خود پهپاد دنبال کرد. شاید بد نباشد که شرح این ماجرا را از زبان مطایبه سایت طنزپرداز سیاسی آمریکا موسوم به Onion شنید. «مایک پمپئو ادعا کرده پهپاد سرش را زیر انداخته بود و بدون آنکه به کسی کار داشته باشه، می‌رفت کلیسا دعا بخونه که ایران یهو بهش حمله کرد». اسقاط پهپاد قیمت طلایی آمریکا نه از این بابت اهمیتی دارد که 200 میلیون دلار خرج روی دست ارتش آمریکا گذاشت و نه از این جهت که به شأن اجل فناوری فوق‌پیشرفته و پیچیده ینگه‌دنیا لطمه وارد کرد، خیلی محل اعتنا است. اهمیت قضیه را باید در این دید که به‌طور هم‌زمان محاسبات آمریکایی‌ها از توان نظامی-اطلاعاتی و فناوری خود از سویی و ضعف ایران از سوی دیگر، غلط از آب درآمده است. دو هفته پیش بود که برایان هوک مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا اظهار کرد که توان موشکی ایران پوشالی و کاریکاتوری از واقعیت است. هوک روزی که این را گفت یا فکر می‌کرد راست می‌گوید که حالا که عکس آن ثابت شده و باید برود یقه مقامات ذی‌ربط کشورش را بگیرد که به او دروغ گفته‌اند، یا آن را در قاموس قطعه‌ای از پازل جنگ روانی بیان کرد که حالا باید بر دست روشده خود بنگرد و به فکر گزینه جایگزینی بیفتد که بیش از 15 روز به صاحبش وفا بکند. ضلع سوم از مثلث مورد بحث ما به دیپلماسی برمی‌گردد. قرائن و شواهد نشان می‌دهد که دستگاه دیپلماسی کشور عملکرد مقبول و مناسبی در این زمینه داشته و به وظیفه ذاتی خود عمل کرده است. هرچند خبر رویترز مبنی بر ارسال پیام تهدیدآمیز آمریکا به تهران از طریق عمان در آن روز پرهیجان تکذیب شد اما اظهارات طرف ایرانی در خبر تکذیب‌شده رویترز مبنی بر اینکه «حمله به ایران عواقب خطرناکی در پی دارد»، در اصل صحت دارد. منتها آن را ظاهرا دستگاه دیپلماسی کشور در قالب اعتراض به رخنه پهپاد آمریکا به حریم هوایی ایران اظهار کرده و سوئیس هم با سرعت عمل و به شیوه‌ای کاملا حرفه‌ای به آمریکایی‌ها انتقال داده است.
مرور مطالب پیش‌گفته در باب یافتن چرایی اجتناب رئیس‌جمهور آمریکا از حمله نظامی به ایران، حال با خوانش 10‌دقیقه‌ای او یا هر خوانش دیگری اما با مفروض دانستن اینکه قضیه حمله در هر صورت در کار بوده است، ما را به این سمت رهنمون می‌کند که این «مثلث کارساز نظامی-راهبردی و دیپلماسی» بوده که در روز 30 خرداد 98 سایه جنگ را از روی سر ایران دور کرده است. این حقیقت که داشتن عمق استراتژیک، اقدام موفق نظامی و دیپلماسی و سیاست‌ورزی فعال هیچ‌کدام به‌تنهایی کارساز و کارگشا نیست، شاهد ادعای خود را سه روز پیش دریافت کرد.رویداد سرنگونی پهپاد آمریکا و پیامد‌ها و پس‌لرزه‌های آن را باید نقطه عطفی در روابط به‌شدت متشنج ایران و آمریکا بدانیم که می‌تواند از خاکستر آن ققنوس طلایی فرصتی طلایی بسازد و در جهت رفع تشنج از روابط آن دو، کارسازی کند. این در حالی است که می‌توانیم برای مثال شکوه کنیم که آقای ترامپ که تا‌این‌حد جان انسان‌ها، آن‌هم ایرانیان برای او مهم است که تصمیمی در بلندپایه‌ترین سطح ممکن را به دلیل توأم‌بودن با خطر جانی لغو می‌کند و با این کار خود را در معرض انتقادات داخلی رقبا و انتقادات خارجی هم‌پیمانان قرار می‌دهد. چرا اصل تناسب جرم و مجازات مورداستناد خود را درباره تحریم‌های ویروسی که علیه ایران اعمال کرده و بر اثر آن از جمله جان خیلی از اطفال معصوم و سالخوردگان مظلوم را به خطر انداخته است، در نظر نمی‌گیرد و آن را در این مورد که اتفاقا غیر‌نظامی‌ها هم قربانی آن‌اند، معمول نمی‌دارد؟ اینک می‌توان سخن پندآموز دیزرائیلی سیاست‌مدار نامی انگلیسی قرن نوزدهم که می‌گفت: «چوبی در دست بگیر و آرام صحبت کن!» را آویزه گوش قرار داد. اینک چوب ما توانمندی اثبات‌شده‌مان در دفاع از حریم کشور حتی در برابر تقرب هوایی ارتش اول جهان است؛ همان توانمندی‌ای که توسط مقامات مسئول آمریکایی به سخره گرفته شده بود و برچسب قلابی (fake) خورده بود! و سخن آرام ما همان شکوه و شکایت‌ها است که با «زبان لیِّن» و در جای خود بیان می‌کنیم. می‌توانیم در‌عین‌حال همین ادعای ترامپ را که به دلیل وجود خطر جانی برای ایرانی‌ها دستور حمله را لغو کرده است، مصلحت‌اندیشانه به خوش‌بینی برگزار کنیم و به‌این‌ترتیب، راهی جلوی پای آمریکایی‌ها قرار دهیم تا اگر حرفی برای گفتن دارند و آداب و مناسک لازم هم به جا می‌گذارند، به آن گوش بسپاریم و بر اساس شرایط میدانی، تصمیم مقتضی بگیریم.
در فارسی می‌گویند: فرصت را مغتنم شمار! اما در بیان انگلیسی، از قاپیدن (فرصت‌ها) سخن به میان می‌آید: Grab the Opportunity فرصت‌ها را بقاپ.
این گزاره که اغتنام فرصت‌های درست در زمان درست، بزرگ‌ترین توفیق برای هرکس است، به طریق اولی در مورد کشورها هم ساری و جاری است. اگر ترامپ ماشه تهدید را نچکاند؛ ما باید ماشه فرصت را بچکانیم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها