خردهروايتهاي جنگ
نويل شوت از نويسندگان معاصر انگليسی است كه يكي از رمانهاي او با نام «شهري چون آليس» مدتي پيش با ترجمه علي كهربايي در نشر نو به چاپ رسيد. «شهري چون آليس» را ميتوان محبوبترين داستان نويل شوت دانست كه يكي از وقايع عجيب جنگ دوم جهاني را دستمايه روايت رمانش قرار داده است. خود نويسنده درباره اين كتابش نوشته كه تا پيش از اين در هيچيك از آثارش رويدادي واقعي را دستمايه روايت قرار نداده؛ اما در اين رمان به سراغ اتفاقي واقعي رفته؛ چراكه نميتوانسته در برابر جاذبه اين رويداد مقاومت كند.
«شهري چون آليس» روايت روزگار دشوار تعداد زيادي از زناني است كه در حاشيه جنگ قرار داشتند؛ اما وقايع جنگ آنها را نيز به ورطه بيخانماني و نابودي كشانده بود. نويل شوت در ميانه قرن بيستم يكي از اين زنان را ميبيند و با شنيدن حكايت او از روزهاي جنگ، تصميم ميگيرد كه رماني براساساین بنويسد. البته او تغييراتي در سير وقايع به وجود ميآورد و خودش درباره اين موضوع در ابتداي رمان نوشته: «با انتشار اين كتاب، انتظار دارم به تحريف تاريخ، بهويژه درباره راهپيمايي و مرگ زنان اسير بيسرپناه متهم شوم. خواهند گفت هرگز چنين ماجرايي در مالايا رخ نداده و اين، سراسر درست است: ماجرا در سوماترا اتفاق افتاده است. در پي فتح مالايا در 1942، ژاپنيها بهسرعت سوماترا را اشغال كردند. هشتاد زن و كودك هلندي را در حومه پادانگ گرد آوردند. فرمانده محلي ژاپني، از قبول مسئوليت اين زنان اكراه داشت و براي رفع مشكل، آنان را از منطقه بيرون راند و بهاينترتيب راهپيمايي سراسري سوماترا آغاز شد كه دوسالونيم طول كشيد. در پايان اين سفر دراز، تنها سي نفر از آن جمع زنده مانده بودند. در 1949، من در پالمبانگ سوماترا، میهمان آقا و خانم گايزل-ونك بودم.
خانم گايزل از اعضاي آن گروه بود. او در هنگام اسارت، دختري بود بيستويك ساله، زيبا و باريكاندام، با قريحه نيرومندي از طنز كه بهتازگي ازدواج كرده، كودكي ششماهه داشت. سالهاي بعد، خانم گايزل، بيش از هزارو هشتصد كيلومتر را در شرايطي شبيه آنچه در اين كتاب به تحرير كشيدهام، با كودكش پيمود. سرانجام، از آن ورطه شگفتانگيز و پرمخاطره، همراه پسري تندرست، همچنان جسور و رامنشده بيرون آمد».
نويل شوت براساساین به سراغ روايت زناني رفته كه در طول جنگ توسط نيروهاي ژاپني اسير ميشوند و در شرايطي دشوار مجبور به راهپيماييهاي طولاني و طاقتفرسا ميشوند. شخصيت اصلي «شهري چون آليس»، يك زن جوان انگليسي با نام جين است كه در گيرودار جنگ دوم جهاني در مالايا زندگي ميكند و به همراه تعداد زيادي از زنان و كودكان به اسارت ارتش ژاپن درميآيند. ژاپنيها اين اسيران را به پيمودن راه طولاني هفتماههاي در مسيري پرخطر واميدارند. كابوس اين سفر پرخطر و طاقتفرسا سالها پس از جنگ همچنان ذهن جين را درگير خود كرده است. جين به دلايلي مجبور ميشود پس از سالها به مالايا بازگردد و در آنجا ميفهمد كه جو، سرباز استراليايي كه در آن زمان خود را براي نجات اسيران به خطر انداخته بود، از مهلكه جان سالم به در برده است. جين براي پيداكردن جو به نقطهاي دورافتاده در استراليا ميرود و ماجرا وارد مسير جدیدی ميشود. در بخشي از اين رمان ميخوانيم: «همه اين ماجراها سه سال پيش اتفاق افتاد. انكار نميكنم كه در آن زمان، نامههاي او بسيار مورد توجه من بودند و شايد هم بزرگترين دلبستگي زندگي يكنواخت و بيحاصل من را تشكيل ميدادند. فكر
ميكنم پس از ماجراي آقاي كرتيس و جريان گوسالهدزدي، جين بيشازپيش در زندگي گالفكانتري غرق شد؛ چراكه حتي پيش از ازدواجش، تغييرات بسيار ظريفي در لابهلاي نامههايش احساس ميكردم. از آن به بعد، او ديگر بهعنوان زني انگليسي كه در سرزميني بيگانه، عجيب و سخت زندگي ميكند، نامه نمينوشت؛ كمكم، طوري از مردم آنجا صحبت ميكرد كه انگار يكي از آنهاست و درباره آن سرزمين طوري سخن ميگفت كه گويي سرزمين خود اوست. البته شايد اينها فقط زاييده خيالپردازيهاي من يا چهبسا به اين دليل باشد كه نامههاي او را چندينبار چنان با دقت و اشتياق ميخواندم و چنان مرتب در پروندهاي در آپارتمانم ميچيدم كه نكات بسيار ظريف لابهلاي سطرهايش را حس ميكردم؛ نكاتي كه بيشك از نگاه خوانندهاي معمولي پنهان ميماند. جين همانطور كه به جو قول داده بود، در آوريل آن سال، پس از جمعآوري دامها با او ازدواج كرد. عقد را كشيش سيار كليساي انگلستان، يكي از اعضاي فرقه بوش برادرز جاري كرد كه بر حسب تصادفي غريب، معاون كشيش بخش سنتجان در پانزده كيلومتري خانه قديمي من در ويمبلدون بود».
نويل شوت از نويسندگان معاصر انگليسی است كه يكي از رمانهاي او با نام «شهري چون آليس» مدتي پيش با ترجمه علي كهربايي در نشر نو به چاپ رسيد. «شهري چون آليس» را ميتوان محبوبترين داستان نويل شوت دانست كه يكي از وقايع عجيب جنگ دوم جهاني را دستمايه روايت رمانش قرار داده است. خود نويسنده درباره اين كتابش نوشته كه تا پيش از اين در هيچيك از آثارش رويدادي واقعي را دستمايه روايت قرار نداده؛ اما در اين رمان به سراغ اتفاقي واقعي رفته؛ چراكه نميتوانسته در برابر جاذبه اين رويداد مقاومت كند.
«شهري چون آليس» روايت روزگار دشوار تعداد زيادي از زناني است كه در حاشيه جنگ قرار داشتند؛ اما وقايع جنگ آنها را نيز به ورطه بيخانماني و نابودي كشانده بود. نويل شوت در ميانه قرن بيستم يكي از اين زنان را ميبيند و با شنيدن حكايت او از روزهاي جنگ، تصميم ميگيرد كه رماني براساساین بنويسد. البته او تغييراتي در سير وقايع به وجود ميآورد و خودش درباره اين موضوع در ابتداي رمان نوشته: «با انتشار اين كتاب، انتظار دارم به تحريف تاريخ، بهويژه درباره راهپيمايي و مرگ زنان اسير بيسرپناه متهم شوم. خواهند گفت هرگز چنين ماجرايي در مالايا رخ نداده و اين، سراسر درست است: ماجرا در سوماترا اتفاق افتاده است. در پي فتح مالايا در 1942، ژاپنيها بهسرعت سوماترا را اشغال كردند. هشتاد زن و كودك هلندي را در حومه پادانگ گرد آوردند. فرمانده محلي ژاپني، از قبول مسئوليت اين زنان اكراه داشت و براي رفع مشكل، آنان را از منطقه بيرون راند و بهاينترتيب راهپيمايي سراسري سوماترا آغاز شد كه دوسالونيم طول كشيد. در پايان اين سفر دراز، تنها سي نفر از آن جمع زنده مانده بودند. در 1949، من در پالمبانگ سوماترا، میهمان آقا و خانم گايزل-ونك بودم.
خانم گايزل از اعضاي آن گروه بود. او در هنگام اسارت، دختري بود بيستويك ساله، زيبا و باريكاندام، با قريحه نيرومندي از طنز كه بهتازگي ازدواج كرده، كودكي ششماهه داشت. سالهاي بعد، خانم گايزل، بيش از هزارو هشتصد كيلومتر را در شرايطي شبيه آنچه در اين كتاب به تحرير كشيدهام، با كودكش پيمود. سرانجام، از آن ورطه شگفتانگيز و پرمخاطره، همراه پسري تندرست، همچنان جسور و رامنشده بيرون آمد».
نويل شوت براساساین به سراغ روايت زناني رفته كه در طول جنگ توسط نيروهاي ژاپني اسير ميشوند و در شرايطي دشوار مجبور به راهپيماييهاي طولاني و طاقتفرسا ميشوند. شخصيت اصلي «شهري چون آليس»، يك زن جوان انگليسي با نام جين است كه در گيرودار جنگ دوم جهاني در مالايا زندگي ميكند و به همراه تعداد زيادي از زنان و كودكان به اسارت ارتش ژاپن درميآيند. ژاپنيها اين اسيران را به پيمودن راه طولاني هفتماههاي در مسيري پرخطر واميدارند. كابوس اين سفر پرخطر و طاقتفرسا سالها پس از جنگ همچنان ذهن جين را درگير خود كرده است. جين به دلايلي مجبور ميشود پس از سالها به مالايا بازگردد و در آنجا ميفهمد كه جو، سرباز استراليايي كه در آن زمان خود را براي نجات اسيران به خطر انداخته بود، از مهلكه جان سالم به در برده است. جين براي پيداكردن جو به نقطهاي دورافتاده در استراليا ميرود و ماجرا وارد مسير جدیدی ميشود. در بخشي از اين رمان ميخوانيم: «همه اين ماجراها سه سال پيش اتفاق افتاد. انكار نميكنم كه در آن زمان، نامههاي او بسيار مورد توجه من بودند و شايد هم بزرگترين دلبستگي زندگي يكنواخت و بيحاصل من را تشكيل ميدادند. فكر
ميكنم پس از ماجراي آقاي كرتيس و جريان گوسالهدزدي، جين بيشازپيش در زندگي گالفكانتري غرق شد؛ چراكه حتي پيش از ازدواجش، تغييرات بسيار ظريفي در لابهلاي نامههايش احساس ميكردم. از آن به بعد، او ديگر بهعنوان زني انگليسي كه در سرزميني بيگانه، عجيب و سخت زندگي ميكند، نامه نمينوشت؛ كمكم، طوري از مردم آنجا صحبت ميكرد كه انگار يكي از آنهاست و درباره آن سرزمين طوري سخن ميگفت كه گويي سرزمين خود اوست. البته شايد اينها فقط زاييده خيالپردازيهاي من يا چهبسا به اين دليل باشد كه نامههاي او را چندينبار چنان با دقت و اشتياق ميخواندم و چنان مرتب در پروندهاي در آپارتمانم ميچيدم كه نكات بسيار ظريف لابهلاي سطرهايش را حس ميكردم؛ نكاتي كه بيشك از نگاه خوانندهاي معمولي پنهان ميماند. جين همانطور كه به جو قول داده بود، در آوريل آن سال، پس از جمعآوري دامها با او ازدواج كرد. عقد را كشيش سيار كليساي انگلستان، يكي از اعضاي فرقه بوش برادرز جاري كرد كه بر حسب تصادفي غريب، معاون كشيش بخش سنتجان در پانزده كيلومتري خانه قديمي من در ويمبلدون بود».