|

مهندس بازرگان، الگوي ماندگار «نوانديشان» و «وطن‌دوستان»

حسين کبير : مهندس بازرگان از نو‌انديشان ديني نسل اول ايران است که هنوز زواياي فکري، سياسي، اخلاقي و شخصيتي ايشان به‌خوبي شناخته و شناسانده نشده است و به تعبيري شخصيت نادر و کم‌نظيري است که بايد از نو شناخته شود. در اين يادداشت کوتاه به مناسبت سي‌ام دي، سالروز درگذشت ايشان و به‌عنوان اداي دِين و قدرشناسي و بزرگداشت آن زنده‌ياد، مي‌خواهم به دوگانه‌اي از واژگان به کار برده‌شده در ادبيات سياسي و ديني او که به باور من پربسامدترين واژه‌ها در ميراث گران‌قدر به‌جا‌مانده از اوست، بپردازم. آن دوگانه عبارت است از دو‌گانه متباين: «آزادي-استبداد». بازرگان استبداد را ام‌المفاسد و عامل تباهي سرمايه‌هاي مادي و معنوي و انساني يک جامعه مي‌دانست و آزادي انسان‌ها و رهايي‌شان از اسارت را عامل تعالي، تکامل و پيشرفت و ترقي جوامع مي‌داند. او در نطق دفاعي خود در اولين جلسه دادگاه تجديد نظر دادرسي ارتش در عشرت‌آباد در تاريخ 14/۱۲/1342 خطاب به ژنرال‌هاي محاکمه‌کننده اين جمله «ولتر» را بيان مي‌کند که مي‌گويد «در نظام ديکتاتوري و حکومت زور، ممکن است آرامش و آسودگي ظاهري براي طبقه حاکمه به وجود بيايد؛ ولي اين آسودگي همراه با سعادت مردم نيست. جامعه فقط در صورت آزادي عقيده و بيان مي‌تواند روي سعادت را ببيند». در مدت‌زمان قريب به 50 سال مطالعه‌ام بر روي آثار بازرگان به‌جرئت مي‌توانم بگويم که او «منادي آزادي و آزادگي» و «قهرمان مبارزه با استبداد» بود و از خاستگاه دين و دينداري به دفاع از آزادي و کرامت انساني و ستيز با زور و استبداد پرداخت. بازرگان به‌عنوان يک اسلام‌شناس و مفسر قرآن در دفاع از آزادي و مخالفت با استبداد مي‌گويد: «آزادي موهبتي است الهي که خداوند به انسان‌ها عطا کرده و هرکس آزادي او را بگيرد، بزرگ‌ترين خيانت را در حق او مرتکب شده است. استبداد بزرگ‌ترين دشمن انسان و اسباب کار شيطان است. آزادي خواسته‌ای ابدي است. معماي ازلي است، يگانه کليد تکامل و توان و ترقي و تقرب است». زنده‌ياد بازرگان به‌عنوان يک نوانديش ديني، توحيد و شعار لا اله الا الله را بزرگ‌ترين فرياد سياسي در دفاع از آزادي و رهايي انسان‌ها از يوغ اربابان قدرت‌ مي‌داند و مي‌گويد: «آن‌طور که از داستان‌هاي انبيا و شعار لا اله الا الله خودمان مي‌فهميم، مأموريت پيغمبران آزادي و آزاد‌کردن انسان‌ها بوده است».
مهندس بازرگان ميان دين و استبداد تضادي آشتي‌ناپذير مي‌بيند و استبداد را در جايگاهي بدتر از کفر مي‌نشاند و در بيدادگاه نظامي شاه در سال ۴۲ با صدايي رسا مي‌گويد: «آب دين و استبداد هيچ‌گاه در سرچشمه يک جوي نرفته و نخواهد رفت. اين تعارض و جنگ هميشه وجود داشته و خواهد داشت. نه خدا مي‌تواند فرمانروايي سلاطين و فرمانبري مردم را اجازه دهد و ببيند و نه حکومت استبدادي و طاغوت‌هاي قديم و جديد مي‌توانند قبول اطاعت و اعتقاد مردم را به چيزي جز به اوامر و منافع خود بنمايند... . خدا در محيط استبداد پرستيده نمي‌شود... . استبداد از کفر هم بدتر است؛ زيرا که آورنده دين و سرور پيغمبران مي‌فرمايد «الملک يبقي مع الکفر و لايبقي مع الظلم» يعني: ملک و مملکت با کفر باقي مي‌ماند؛ ولي با ظلم باقي نمي‌ماند و وقتي قرآن مي‌خواهد تمام خدا‌پرستان اعم از مسلمان، نصراني و يهودي را زير پرچم واحدي آورده و از آنها پيماني بگيرد، فقط دو ماده به آنها عرضه مي‌کند: دو ماده‌اي که در‌واقع يک ماده و عصاره ديني و دنيايي توحيد است: جز خدا را نپرستيم و يکديگر را ارباب و سرور نگيريم... ؛ يعني زير بار استبداد و بندگي آدميزاد نرويم. مهندس بازرگان آزادي را موهبتي الهي و حقي خدا‌دادي مي‌داند؛ نه امري اعطايي از سوي صاحبان قدرت. اساسا از نظر او انسان بدون آزادي از معني تهي مي‌شود. به تصريح او «آقايان ساده‌انديش‌اند و توجه ندارند که آزادي تفنن نيست؛ بلکه ضرورت است و با رفتن آزادي طاغوت مي‌آيد...». از نظر مهندس بازرگان نظارت عمومي مردم در يک جامعه اسلامي وقتي امکان‌پذير است که آن جامعه از آزادي عقيده و بيان و امنيت قضائي و سياسي برخوردار باشد و در نظام سياسي‌اي که در آن آزادي انتقاد و مخالفت‌کردن قانوني وجود نداشته باشد، آن نظام عادلانه نخواهد بود. با وجود سوابق و کارنامه درخشان زنده‌ياد بازرگان در حوزه‌هاي ديني، سياسي، اخلاقي و خدمات و حسناتش در سال‌هاي پيش ‌و پس از انقلاب به ملک و ملت و دين، هيچ‌گاه کسي در آن بزرگمرد الهی حس خود‌برتر‌بيني را مشاهده نکرد؛ بلکه مانند درختان پربار، «نماد فروتني» بود و هرگز به دنبال قدرت و شهرت و نخوت نبود. مقاله‌ام را با ذکر خاطره‌اي از اوج فروتني او که بيان‌کننده روح بزرگ و ظرفيت عظيم وجودي اوست، به پايان مي‌برم. محمود حکيمي، مورخ معاصر، در کتاب «راه بازرگان» مطرح مي‌کند که در يکي از جلسات تدريس قرآن انجمن اسلامي مهندسین، زماني که مهندس بازرگان پس از تدريس قرآن به پرسش حاضران پاسخ مي‌داد، من از جا برخاستم و در کنارش نشستم و پس از طرح سؤالم به تعريف از ايشان پرداختم و گفتم: استاد سيد‌غلامرضا سعيدي مي‌گويد «تا‌به‌حال تصور مي‌کردم مهدي بازرگان بزرگ‌ترين مرد آسياست؛ اما من اشتباه مي‌کردم، بازرگان بزرگ‌ترين مرد جهان است». ايشان پس از پاسخ به سؤال من سري تکان داد و در پايان جلسه ضمن گلايه از من و يادآوري ضررهاي تعريف و تمجيد به من گفت «من بزرگ‌ترين مرد جهان و ‌آسيا نيستم. بزرگ‌ترين مرد ايران هم نيستم. خواهش مي‌کنم که ديگر از من اين‌گونه تعريف نکنيد. من يک بنده خدا هستم». به او گفتم آقاي بازرگان، سيد‌غلامرضا سعيدي آدم ‌کوچکي نيست، اهل چاپلوسي و تملق هم نيست. قريب به 50 سال است که شما را مي‌شناسد. او درباره علامه اقبال و ده‌ها شخصيت اسلامي کتاب نوشته است. حتما چيزي مي‌داند که مي‌گويد بازرگان بزرگ‌ترين مرد جهان است. بازرگان سري تکان داد و گفت: «او به ما لطف دارد؛ ولي من از شما و آقاي سعيدي خواهش دارم که براي من اين واژه‌ها را به کار نبريد. من يک بنده خدا هستم».

حسين کبير : مهندس بازرگان از نو‌انديشان ديني نسل اول ايران است که هنوز زواياي فکري، سياسي، اخلاقي و شخصيتي ايشان به‌خوبي شناخته و شناسانده نشده است و به تعبيري شخصيت نادر و کم‌نظيري است که بايد از نو شناخته شود. در اين يادداشت کوتاه به مناسبت سي‌ام دي، سالروز درگذشت ايشان و به‌عنوان اداي دِين و قدرشناسي و بزرگداشت آن زنده‌ياد، مي‌خواهم به دوگانه‌اي از واژگان به کار برده‌شده در ادبيات سياسي و ديني او که به باور من پربسامدترين واژه‌ها در ميراث گران‌قدر به‌جا‌مانده از اوست، بپردازم. آن دوگانه عبارت است از دو‌گانه متباين: «آزادي-استبداد». بازرگان استبداد را ام‌المفاسد و عامل تباهي سرمايه‌هاي مادي و معنوي و انساني يک جامعه مي‌دانست و آزادي انسان‌ها و رهايي‌شان از اسارت را عامل تعالي، تکامل و پيشرفت و ترقي جوامع مي‌داند. او در نطق دفاعي خود در اولين جلسه دادگاه تجديد نظر دادرسي ارتش در عشرت‌آباد در تاريخ 14/۱۲/1342 خطاب به ژنرال‌هاي محاکمه‌کننده اين جمله «ولتر» را بيان مي‌کند که مي‌گويد «در نظام ديکتاتوري و حکومت زور، ممکن است آرامش و آسودگي ظاهري براي طبقه حاکمه به وجود بيايد؛ ولي اين آسودگي همراه با سعادت مردم نيست. جامعه فقط در صورت آزادي عقيده و بيان مي‌تواند روي سعادت را ببيند». در مدت‌زمان قريب به 50 سال مطالعه‌ام بر روي آثار بازرگان به‌جرئت مي‌توانم بگويم که او «منادي آزادي و آزادگي» و «قهرمان مبارزه با استبداد» بود و از خاستگاه دين و دينداري به دفاع از آزادي و کرامت انساني و ستيز با زور و استبداد پرداخت. بازرگان به‌عنوان يک اسلام‌شناس و مفسر قرآن در دفاع از آزادي و مخالفت با استبداد مي‌گويد: «آزادي موهبتي است الهي که خداوند به انسان‌ها عطا کرده و هرکس آزادي او را بگيرد، بزرگ‌ترين خيانت را در حق او مرتکب شده است. استبداد بزرگ‌ترين دشمن انسان و اسباب کار شيطان است. آزادي خواسته‌ای ابدي است. معماي ازلي است، يگانه کليد تکامل و توان و ترقي و تقرب است». زنده‌ياد بازرگان به‌عنوان يک نوانديش ديني، توحيد و شعار لا اله الا الله را بزرگ‌ترين فرياد سياسي در دفاع از آزادي و رهايي انسان‌ها از يوغ اربابان قدرت‌ مي‌داند و مي‌گويد: «آن‌طور که از داستان‌هاي انبيا و شعار لا اله الا الله خودمان مي‌فهميم، مأموريت پيغمبران آزادي و آزاد‌کردن انسان‌ها بوده است».
مهندس بازرگان ميان دين و استبداد تضادي آشتي‌ناپذير مي‌بيند و استبداد را در جايگاهي بدتر از کفر مي‌نشاند و در بيدادگاه نظامي شاه در سال ۴۲ با صدايي رسا مي‌گويد: «آب دين و استبداد هيچ‌گاه در سرچشمه يک جوي نرفته و نخواهد رفت. اين تعارض و جنگ هميشه وجود داشته و خواهد داشت. نه خدا مي‌تواند فرمانروايي سلاطين و فرمانبري مردم را اجازه دهد و ببيند و نه حکومت استبدادي و طاغوت‌هاي قديم و جديد مي‌توانند قبول اطاعت و اعتقاد مردم را به چيزي جز به اوامر و منافع خود بنمايند... . خدا در محيط استبداد پرستيده نمي‌شود... . استبداد از کفر هم بدتر است؛ زيرا که آورنده دين و سرور پيغمبران مي‌فرمايد «الملک يبقي مع الکفر و لايبقي مع الظلم» يعني: ملک و مملکت با کفر باقي مي‌ماند؛ ولي با ظلم باقي نمي‌ماند و وقتي قرآن مي‌خواهد تمام خدا‌پرستان اعم از مسلمان، نصراني و يهودي را زير پرچم واحدي آورده و از آنها پيماني بگيرد، فقط دو ماده به آنها عرضه مي‌کند: دو ماده‌اي که در‌واقع يک ماده و عصاره ديني و دنيايي توحيد است: جز خدا را نپرستيم و يکديگر را ارباب و سرور نگيريم... ؛ يعني زير بار استبداد و بندگي آدميزاد نرويم. مهندس بازرگان آزادي را موهبتي الهي و حقي خدا‌دادي مي‌داند؛ نه امري اعطايي از سوي صاحبان قدرت. اساسا از نظر او انسان بدون آزادي از معني تهي مي‌شود. به تصريح او «آقايان ساده‌انديش‌اند و توجه ندارند که آزادي تفنن نيست؛ بلکه ضرورت است و با رفتن آزادي طاغوت مي‌آيد...». از نظر مهندس بازرگان نظارت عمومي مردم در يک جامعه اسلامي وقتي امکان‌پذير است که آن جامعه از آزادي عقيده و بيان و امنيت قضائي و سياسي برخوردار باشد و در نظام سياسي‌اي که در آن آزادي انتقاد و مخالفت‌کردن قانوني وجود نداشته باشد، آن نظام عادلانه نخواهد بود. با وجود سوابق و کارنامه درخشان زنده‌ياد بازرگان در حوزه‌هاي ديني، سياسي، اخلاقي و خدمات و حسناتش در سال‌هاي پيش ‌و پس از انقلاب به ملک و ملت و دين، هيچ‌گاه کسي در آن بزرگمرد الهی حس خود‌برتر‌بيني را مشاهده نکرد؛ بلکه مانند درختان پربار، «نماد فروتني» بود و هرگز به دنبال قدرت و شهرت و نخوت نبود. مقاله‌ام را با ذکر خاطره‌اي از اوج فروتني او که بيان‌کننده روح بزرگ و ظرفيت عظيم وجودي اوست، به پايان مي‌برم. محمود حکيمي، مورخ معاصر، در کتاب «راه بازرگان» مطرح مي‌کند که در يکي از جلسات تدريس قرآن انجمن اسلامي مهندسین، زماني که مهندس بازرگان پس از تدريس قرآن به پرسش حاضران پاسخ مي‌داد، من از جا برخاستم و در کنارش نشستم و پس از طرح سؤالم به تعريف از ايشان پرداختم و گفتم: استاد سيد‌غلامرضا سعيدي مي‌گويد «تا‌به‌حال تصور مي‌کردم مهدي بازرگان بزرگ‌ترين مرد آسياست؛ اما من اشتباه مي‌کردم، بازرگان بزرگ‌ترين مرد جهان است». ايشان پس از پاسخ به سؤال من سري تکان داد و در پايان جلسه ضمن گلايه از من و يادآوري ضررهاي تعريف و تمجيد به من گفت «من بزرگ‌ترين مرد جهان و ‌آسيا نيستم. بزرگ‌ترين مرد ايران هم نيستم. خواهش مي‌کنم که ديگر از من اين‌گونه تعريف نکنيد. من يک بنده خدا هستم». به او گفتم آقاي بازرگان، سيد‌غلامرضا سعيدي آدم ‌کوچکي نيست، اهل چاپلوسي و تملق هم نيست. قريب به 50 سال است که شما را مي‌شناسد. او درباره علامه اقبال و ده‌ها شخصيت اسلامي کتاب نوشته است. حتما چيزي مي‌داند که مي‌گويد بازرگان بزرگ‌ترين مرد جهان است. بازرگان سري تکان داد و گفت: «او به ما لطف دارد؛ ولي من از شما و آقاي سعيدي خواهش دارم که براي من اين واژه‌ها را به کار نبريد. من يک بنده خدا هستم».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها