نقد و بررسي بازي نويد محمدزاده در قهوه قجري و بيگانه در خانه
در آستانه يک اتفاق بزرگ
رضا آشفته
اين روزها نويد محمدزاده دارد در نمايش «قهوه قجري»، کار آتيلا پسياني بازي ميکند و ماه گذشته نيز براي بازي در نمايش «بيگانه در خانه»، کار محمد مساوات جايزه ويژه بازيگري را از سيوهشتمين جشنواره تئاتر فجر دريافت کرد و او پس از 17 سال دوندگي توانست با گرفتن اين جايزه يکبار ديگر اهميت حضورش در تئاتر را اثبات کند؛ اينکه درحالحاضر يک ستاره در تئاتر به شمار ميآيد و نامش در هر نمايشي باعث ميشود که تماشاگران در تماشايش شتاب بيشتري بگيرند و حضورش تضميني براي استقرار يک گيشه پرسود باشد؛ درعينحال کيفيت بازياش هم همچنان چشمنواز و قابلتأمل باشد و اين يعني حضورش صرفا بنابر چهرهشدن در سينما نيست و حتي در آنجا نيز اگر موفقيتي دارد، درواقع مديون حضور پيگيرانهاش در تئاتر است که سالها از کرج به تهران ميآمد تا آموزههايش را در صحنه نمايان کند و از همان دوران نيز بارقههاي يک استعداد درخشان را در مقابل ديد تماشاگران بروز داده بود و به مرور اين مهم با رفتن به سمت سينما و کسب جوايز متعدد و متنوع بارورتر شد.
سرآغاز يک ستاره
در سال 89 نويد محمدزاده در نمايش «يک دقيقه سکوت»، نوشته محمد يعقوبي و کار آيدا کيخايي در تالار مولوي بازي کرد که نقش او را پيش از اين بهروز بقايي بازي کرده بود و دربارهاش گفته بودم: «در اجراي آيدا کيخايي به طراحي لباس و چهرهپردازي و همچنين نحوه ارائه بازيها، توجه خاصتري شده است. چنانچه «نويد محمدزاده» در روزهاي سال 59 با موهاي فرفري و... مدل و تيپ اجتماعي جوانان آن روزگار را به نمايش درميآورد. همين آدم در سال 62 که جنگ تحميلي به وقوع پيوسته، ريش دارد و تسبيح ميگرداند. بعدا او در سال 77 تبديل به يک آدم مريض و دچار سکته مغزي شده که تحرک چنداني ندارد و از آن شوخطبعيهاي رايجش خبري نيست. همين روال ظاهري در لباس و چهرهپردازي حتي به جريان بازي هم سرايت کرده و باعث شده بازي نويد محمدزاده نسبت به بازي بهروز بقايي در ارائه نقش جمشيد در سطح بالاتري قرار بگيرد. هرچند که محمدزاده در ارائه لحظات طنز و تراژدي هم بازياش از حسآميزي بيشتري برخوردار است». اين داوري گويا سرآغاز گامهاي بعدي او بود که بتواند از بازيگران برتر نسل پيش از خود فاصله بگيرد، چون در آن سالها بقايي براي بازي در هر نمايشي ميتوانست ستاره
پرفروغي باشد، اما حالا نويد محمدزاده ظرافتها و ريزهکاريها و حسآميزيهاي افزونتري را داشت در صحنه نمايان ميکرد و البته چنين هم شد که داريم ميبينيم با هر بازي گوشهاي ديگر از استعدادهاي خود را بروز ميدهد. نقشآفريني وي در فيلم «عصباني نيستم» موجب تحسين بسياري از منتقدان شد، تا جايي که بسياري محمدزاده را شايسته دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول مرد در سيودومين دوره جشنواره فيلم فجر ميدانستند. نويد محمدزاده در سيودومين دوره جشنواره فيلم فجر با کسب آراي داوران بهعنوان بهترين بازيگر نقش اول مرد براي کسب سيمرغ انتخاب شد، اما به علت فشار گروههايي خارج از سينما فيلم عصباني نيستم از بخش مسابقه خارج و جايزه به رضا عطاران اهدا شد. محمدزاده براي بازي در فيلم «ابد و يک روز» در سيوچهارمين جشنواره فيلم فجر موفق به دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش مکمل مرد و در شانزدهمين جشن دنياي تصوير نيز موفق به دريافت تنديس زرين بهترين بازيگر نقش مکمل مرد شد. همچنين در سيوپنجمين جشنواره فيلم فجر سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش مکمل مرد را براي فيلم «بدون تاريخ بدون امضاء» از آن خود کرد. نويد محمدزاده اين
جايزه را سومين سيمرغ خود دانست (اشاره به سيمرغ اهدانشده فيلم عصباني نيستم).
بيگانه در خانه
نويد محمدزاده با نام مستعار نقش پيرزن را بازي ميکند؛ پيرزني هولناک که در زير توري سياه ماتم ساليان خود را پنهان ميکند و در خميدگيهاي عمر همچنان به دنبال مردش ميگردد و چشمبهراه برگشتن است؛ زني که وفادارانه عمر را سپري کرده و هنوز هم اميدوار است. شايد عشق در او واقعيت قابل لمس و درکي باشد که با ياد آن مرد مرده همچنان به زندگياش اميدوار است. بههرحال اگر عشق نبود، اين چشمانتظاري و زيستن فاقد معنا ميشد. بنابراين محمدزاده صدايي دارد که بيشتر از آنکه آلماني باشد، حالت مندرآوردي دارد؛ درست مثل زباني که در نمايش «اين يک پيپ نيست» کاملا حالت مندرآوردي داشت که البته به لحاظ آوايي بيشباهت به زبان روسي نيز نبود. در اينجا هم محمدزاده بر آن است خود را در اين لباس و تور پنهان نگه دارد و با صداسازي بيشتر در گمشدن تلاش کرده باشد. شايد کمي گريم بيشتر براي گمشدن صورت و همچنين نماياندن پيري دستها و پاها مکمل اين خلاقيت و حضور مؤثر محمدزاده ميبود که الان به دليل سياه و سفيدبودن اين لحظات يا استفاده از توري صورت و دستکش توري چشمپوشي شده است که شوربختانه تا حد زيادي اين پنهانکاريها را لو ميدهند. به هر تقدير،
وقتي سراغ سينما ميرويم و ميخواهيم همچنان سينما سينما باشد، بايد بازي باقاعدهتري را در پيش گيريم. شايد اين چيزها براي تئاتر مهم نباشد که در بسياري موارد واقعا مهم هم نيست اما سينما هميشه جديت خود را در نماياندن حقايق گوشزد کرده است.
قهوه قجري
قهوه قجري بازيگران توانمندي (اصغر پيران، نويد جهانزاده، روحالله حقگوي لسان، هوتن شکيبا و نويد محمدزاده) دارد و همه اشراف بر کمدي دارند و در بازي تقليد و کمدي ايراني نيز از شناخت نسبي برخوردارند بنابراين در ارائه کمدي بسيار موفقاند و کمدي تا آن حد که خنده بگيرد، لازم و اسباب سرگرمي و شور و نشاطي است که لازمه شرايط فعلي است اما در آن سو نيز يک متني هست که نميخواهد دچار لودگي و هزل شود و بايد در چارچوبي مشخص و در آستانه خنديدن دچار پژواکي از اندوه نيز باشد و دقيقا پارودي نيز چنين حال و هوايي را ايجاد ميکند و غفلت از آن به گونهاي ما را دچار سردرگمي ميکند؛ بهويژه مخاطبي که از متن هملت شناخت دارد، بيشتر دچار اين سردرگمي خواهد شد و البته مخاطبي که اجراهاي دقيق و ظريف از هملت ديده باشد، بيشتر موضعگيري ميکند و انتقاد دارد اين اجرا چه ربطي به هملت دارد؟! قهوه قجري يک کمدي است اما بنابر برداشتي که از هملت ويليام شکسپير شده و آن متن تراژدي است، انتظار ميرود مخاطبان با يک تراژدي- کمدي دستکم رودررو شوند بنابراين در اينجا يک نقص کلي حاکم بر اجراست که نسبت به اجراي 20 سال پيش از آن تحليل درست و تأثيرگذار دور
شده است و ما را با جريانی شاد همراه ميکند که شايد نتواند اهداف و بنمايه متن اصلي را در اين برداشت القا کند. بنابراين اين روال غيرعادي به معناي دورشدن از وجه تراژدي، همه بازيها را تحتالشعاع قرار ميدهد و به عبارت بهتر، بازيگران را فقط از وجه کمدي موفق نشان ميدهد اما اصل بازيها بايد از ترکيب اين دو ژانر در قالب گروتسک نمايان شود. حالا هر چقدر هم بنويسيم نويد محمدزاده نقش سياه را بهدرستي بازي ميکند و فقط در ظاهر امر صورتش را سياه نکرده و دلبسته يک رقص معمولي سياهبازي نيست، بلکه دارد يک سياه را نمايان ميکند که انتظارش ميرود اما او بايد فراتر از اين سياه مردي را بازي کند که پدرش را کشتهاند و آن هم در ميان خيانت عمو و اغفال مادر و حالا تاج و تختش به سرقت رفته و او مانده در اين بازي بيقاعده با سر بيکلاه و بهناچار بايد دسيسههاي عمو را تا سر حد قتل خودش در پيش گيرد و حتي عشقش را هم از دست بدهد و در نهايت خودش نيز در اين روياروييها بميرد. يعني عيار بازي نويد محمدزاده بنابر اين تدبيرها، پايين آمده است؟ خواهناخواه مسير بازي کژتاب است و اين راه به سرمنزل مقصود نزديک نميشود و بهناچار با همه راحتياي
که او و ديگر همبازيهايش در پيش گرفتهاند و در جذب تماشاگران براي گرفتن خنده موفق هستند اما نوعي شکست باطني در اين نوع بازي تکساحتي موج ميزند.
جمعبندي
نويد محمدزاده در آستانه اتفاقی بزرگ است و شوربختانه بسياري از هنرمندان ايراني در همين آستانه متوقف شده و حتي به بيراهه رفته و از مسير خلاقيتها و اوجگرفتنها بيرون رفتهاند و کمکم به کورسويي در هنر تبديل شدهاند. اين راحتطلبيها هر هنرمندي را در جايي که نبايد ميايستاند و چهبسا مسير پايينآمدن و رو به افول را رقم بزند. بايد دشوارتر از پيش بر اين حضور هنرمندانه تأکيد ورزيد و حيف است يک بازيگر توانمند که امکان رشد تا باليدنهاي جهاني برايش پيش آمده، از اين مهم روگردان شود. البته اينها باز هم در حد يک گمانه است و بايد مراقب بود چون ما بازيگران بااستعداد داريم اما بيشتر در همين آستانه از بين رفتهاند و ديگر هم نتوانستهاند خود را در مسير اوجگرفتنها و شکوفايي قرار دهند انگار يک لحظه است اين فراز و نشيبگرفتنها و بايد تمرکز بالايي را براي در اوجماندنها در نظر گرفت.
اين روزها نويد محمدزاده دارد در نمايش «قهوه قجري»، کار آتيلا پسياني بازي ميکند و ماه گذشته نيز براي بازي در نمايش «بيگانه در خانه»، کار محمد مساوات جايزه ويژه بازيگري را از سيوهشتمين جشنواره تئاتر فجر دريافت کرد و او پس از 17 سال دوندگي توانست با گرفتن اين جايزه يکبار ديگر اهميت حضورش در تئاتر را اثبات کند؛ اينکه درحالحاضر يک ستاره در تئاتر به شمار ميآيد و نامش در هر نمايشي باعث ميشود که تماشاگران در تماشايش شتاب بيشتري بگيرند و حضورش تضميني براي استقرار يک گيشه پرسود باشد؛ درعينحال کيفيت بازياش هم همچنان چشمنواز و قابلتأمل باشد و اين يعني حضورش صرفا بنابر چهرهشدن در سينما نيست و حتي در آنجا نيز اگر موفقيتي دارد، درواقع مديون حضور پيگيرانهاش در تئاتر است که سالها از کرج به تهران ميآمد تا آموزههايش را در صحنه نمايان کند و از همان دوران نيز بارقههاي يک استعداد درخشان را در مقابل ديد تماشاگران بروز داده بود و به مرور اين مهم با رفتن به سمت سينما و کسب جوايز متعدد و متنوع بارورتر شد.
سرآغاز يک ستاره
در سال 89 نويد محمدزاده در نمايش «يک دقيقه سکوت»، نوشته محمد يعقوبي و کار آيدا کيخايي در تالار مولوي بازي کرد که نقش او را پيش از اين بهروز بقايي بازي کرده بود و دربارهاش گفته بودم: «در اجراي آيدا کيخايي به طراحي لباس و چهرهپردازي و همچنين نحوه ارائه بازيها، توجه خاصتري شده است. چنانچه «نويد محمدزاده» در روزهاي سال 59 با موهاي فرفري و... مدل و تيپ اجتماعي جوانان آن روزگار را به نمايش درميآورد. همين آدم در سال 62 که جنگ تحميلي به وقوع پيوسته، ريش دارد و تسبيح ميگرداند. بعدا او در سال 77 تبديل به يک آدم مريض و دچار سکته مغزي شده که تحرک چنداني ندارد و از آن شوخطبعيهاي رايجش خبري نيست. همين روال ظاهري در لباس و چهرهپردازي حتي به جريان بازي هم سرايت کرده و باعث شده بازي نويد محمدزاده نسبت به بازي بهروز بقايي در ارائه نقش جمشيد در سطح بالاتري قرار بگيرد. هرچند که محمدزاده در ارائه لحظات طنز و تراژدي هم بازياش از حسآميزي بيشتري برخوردار است». اين داوري گويا سرآغاز گامهاي بعدي او بود که بتواند از بازيگران برتر نسل پيش از خود فاصله بگيرد، چون در آن سالها بقايي براي بازي در هر نمايشي ميتوانست ستاره
پرفروغي باشد، اما حالا نويد محمدزاده ظرافتها و ريزهکاريها و حسآميزيهاي افزونتري را داشت در صحنه نمايان ميکرد و البته چنين هم شد که داريم ميبينيم با هر بازي گوشهاي ديگر از استعدادهاي خود را بروز ميدهد. نقشآفريني وي در فيلم «عصباني نيستم» موجب تحسين بسياري از منتقدان شد، تا جايي که بسياري محمدزاده را شايسته دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول مرد در سيودومين دوره جشنواره فيلم فجر ميدانستند. نويد محمدزاده در سيودومين دوره جشنواره فيلم فجر با کسب آراي داوران بهعنوان بهترين بازيگر نقش اول مرد براي کسب سيمرغ انتخاب شد، اما به علت فشار گروههايي خارج از سينما فيلم عصباني نيستم از بخش مسابقه خارج و جايزه به رضا عطاران اهدا شد. محمدزاده براي بازي در فيلم «ابد و يک روز» در سيوچهارمين جشنواره فيلم فجر موفق به دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش مکمل مرد و در شانزدهمين جشن دنياي تصوير نيز موفق به دريافت تنديس زرين بهترين بازيگر نقش مکمل مرد شد. همچنين در سيوپنجمين جشنواره فيلم فجر سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش مکمل مرد را براي فيلم «بدون تاريخ بدون امضاء» از آن خود کرد. نويد محمدزاده اين
جايزه را سومين سيمرغ خود دانست (اشاره به سيمرغ اهدانشده فيلم عصباني نيستم).
بيگانه در خانه
نويد محمدزاده با نام مستعار نقش پيرزن را بازي ميکند؛ پيرزني هولناک که در زير توري سياه ماتم ساليان خود را پنهان ميکند و در خميدگيهاي عمر همچنان به دنبال مردش ميگردد و چشمبهراه برگشتن است؛ زني که وفادارانه عمر را سپري کرده و هنوز هم اميدوار است. شايد عشق در او واقعيت قابل لمس و درکي باشد که با ياد آن مرد مرده همچنان به زندگياش اميدوار است. بههرحال اگر عشق نبود، اين چشمانتظاري و زيستن فاقد معنا ميشد. بنابراين محمدزاده صدايي دارد که بيشتر از آنکه آلماني باشد، حالت مندرآوردي دارد؛ درست مثل زباني که در نمايش «اين يک پيپ نيست» کاملا حالت مندرآوردي داشت که البته به لحاظ آوايي بيشباهت به زبان روسي نيز نبود. در اينجا هم محمدزاده بر آن است خود را در اين لباس و تور پنهان نگه دارد و با صداسازي بيشتر در گمشدن تلاش کرده باشد. شايد کمي گريم بيشتر براي گمشدن صورت و همچنين نماياندن پيري دستها و پاها مکمل اين خلاقيت و حضور مؤثر محمدزاده ميبود که الان به دليل سياه و سفيدبودن اين لحظات يا استفاده از توري صورت و دستکش توري چشمپوشي شده است که شوربختانه تا حد زيادي اين پنهانکاريها را لو ميدهند. به هر تقدير،
وقتي سراغ سينما ميرويم و ميخواهيم همچنان سينما سينما باشد، بايد بازي باقاعدهتري را در پيش گيريم. شايد اين چيزها براي تئاتر مهم نباشد که در بسياري موارد واقعا مهم هم نيست اما سينما هميشه جديت خود را در نماياندن حقايق گوشزد کرده است.
قهوه قجري
قهوه قجري بازيگران توانمندي (اصغر پيران، نويد جهانزاده، روحالله حقگوي لسان، هوتن شکيبا و نويد محمدزاده) دارد و همه اشراف بر کمدي دارند و در بازي تقليد و کمدي ايراني نيز از شناخت نسبي برخوردارند بنابراين در ارائه کمدي بسيار موفقاند و کمدي تا آن حد که خنده بگيرد، لازم و اسباب سرگرمي و شور و نشاطي است که لازمه شرايط فعلي است اما در آن سو نيز يک متني هست که نميخواهد دچار لودگي و هزل شود و بايد در چارچوبي مشخص و در آستانه خنديدن دچار پژواکي از اندوه نيز باشد و دقيقا پارودي نيز چنين حال و هوايي را ايجاد ميکند و غفلت از آن به گونهاي ما را دچار سردرگمي ميکند؛ بهويژه مخاطبي که از متن هملت شناخت دارد، بيشتر دچار اين سردرگمي خواهد شد و البته مخاطبي که اجراهاي دقيق و ظريف از هملت ديده باشد، بيشتر موضعگيري ميکند و انتقاد دارد اين اجرا چه ربطي به هملت دارد؟! قهوه قجري يک کمدي است اما بنابر برداشتي که از هملت ويليام شکسپير شده و آن متن تراژدي است، انتظار ميرود مخاطبان با يک تراژدي- کمدي دستکم رودررو شوند بنابراين در اينجا يک نقص کلي حاکم بر اجراست که نسبت به اجراي 20 سال پيش از آن تحليل درست و تأثيرگذار دور
شده است و ما را با جريانی شاد همراه ميکند که شايد نتواند اهداف و بنمايه متن اصلي را در اين برداشت القا کند. بنابراين اين روال غيرعادي به معناي دورشدن از وجه تراژدي، همه بازيها را تحتالشعاع قرار ميدهد و به عبارت بهتر، بازيگران را فقط از وجه کمدي موفق نشان ميدهد اما اصل بازيها بايد از ترکيب اين دو ژانر در قالب گروتسک نمايان شود. حالا هر چقدر هم بنويسيم نويد محمدزاده نقش سياه را بهدرستي بازي ميکند و فقط در ظاهر امر صورتش را سياه نکرده و دلبسته يک رقص معمولي سياهبازي نيست، بلکه دارد يک سياه را نمايان ميکند که انتظارش ميرود اما او بايد فراتر از اين سياه مردي را بازي کند که پدرش را کشتهاند و آن هم در ميان خيانت عمو و اغفال مادر و حالا تاج و تختش به سرقت رفته و او مانده در اين بازي بيقاعده با سر بيکلاه و بهناچار بايد دسيسههاي عمو را تا سر حد قتل خودش در پيش گيرد و حتي عشقش را هم از دست بدهد و در نهايت خودش نيز در اين روياروييها بميرد. يعني عيار بازي نويد محمدزاده بنابر اين تدبيرها، پايين آمده است؟ خواهناخواه مسير بازي کژتاب است و اين راه به سرمنزل مقصود نزديک نميشود و بهناچار با همه راحتياي
که او و ديگر همبازيهايش در پيش گرفتهاند و در جذب تماشاگران براي گرفتن خنده موفق هستند اما نوعي شکست باطني در اين نوع بازي تکساحتي موج ميزند.
جمعبندي
نويد محمدزاده در آستانه اتفاقی بزرگ است و شوربختانه بسياري از هنرمندان ايراني در همين آستانه متوقف شده و حتي به بيراهه رفته و از مسير خلاقيتها و اوجگرفتنها بيرون رفتهاند و کمکم به کورسويي در هنر تبديل شدهاند. اين راحتطلبيها هر هنرمندي را در جايي که نبايد ميايستاند و چهبسا مسير پايينآمدن و رو به افول را رقم بزند. بايد دشوارتر از پيش بر اين حضور هنرمندانه تأکيد ورزيد و حيف است يک بازيگر توانمند که امکان رشد تا باليدنهاي جهاني برايش پيش آمده، از اين مهم روگردان شود. البته اينها باز هم در حد يک گمانه است و بايد مراقب بود چون ما بازيگران بااستعداد داريم اما بيشتر در همين آستانه از بين رفتهاند و ديگر هم نتوانستهاند خود را در مسير اوجگرفتنها و شکوفايي قرار دهند انگار يک لحظه است اين فراز و نشيبگرفتنها و بايد تمرکز بالايي را براي در اوجماندنها در نظر گرفت.