يك اداي احترام
فريدون مجلسي
چند روز پيش اسکندر فيروز درگذشت. او نخستينبار در 50 سال پيش تفکر محيط زيست را که در جهان تازگي داشت، در ايران مطرح و سازمان حفاظت محيط زيست را از روي الگوهاي پيشرفته آن زمان بنيانگذاري کرد. از خانداني بااصالت بود که با بهرهمندي از مزيت آشنايي با متنفذان زمان خود توانست سازمان محيط زيست ايران را با رسالتي داخلي و بينالمللي توسعه دهد و براي نخستينبار تفکر «توسعه پايدار» را مطرح کند؛ موضوعي که بعدها شعار سازمان ملل متحد شد و ملتها و دولتها را بر آن ميدارد که در نحوه بهرهبرداري از منابع محيط زيست در خشکي و دريا بهمنظور رفع نيازهاي روزافزون خود سياستهايي برگزينند که به روند کاهنده و جبرانناپذير منابع طبيعي منجر نشود و نسلهاي بعدي را با بنبست مواجه نکند. توسعه مسئله مهم بشر است. بهرهمندي از تساوي حقوق، مزيتي فقط براي کشورهاي پيشرفته نيست؛ مردم جوامع عقبمانده نيز حق دارند از آنگونه مزايا بهرهمند شوند. اکنون غول خفته چين برخاسته و توانسته است توسعه اجتماعي يکسوم ملت يکميلياردو 300 ميليوني خود را به ميانگين پذیرفتهشده اروپايي نزديک کند.
اما در تأمين مواد خام و اوليه، در گستره خاک خود درمانده و هوا را با سوزاندن بيش از حد زغالسنگ آلوده کرده است. هند نيز با جمعيت مشابه، به همان مسير ميرود و آلودگي هواي دهلينو را غيرقابل تحمل کرده است. توسعه بهجاي هدف، تبديل به مسئله شده است. آب نيست و بايد کشاورزي را به درون گلخانه سوق داد و انرژي را از خورشيد گرفت. زمين فقط از آن انسان نيست؛ درختان و جانوران نيز سهم و حق خود را دارند که بدون آنها زندگي انسان نيز بخشي از ارزش خود را از دست ميدهد. نگارنده اسکندر فيروز را از کتابها و نشريات قديمي سازمان حفاظت محيط زيست ميشناسم. 45 سال پيش نيز فرصتي يافتم تا از دشتناز و مناطق حفاظتشده جنگل گلستان و شبهجزيره ميانکاله بازديد کنم. دوست متنفذ اسکندر فيروز، شامل برادر شکارچي شاه هم بود که شايد توقع داشت از محدوديتهاي حفاظتي مستثنا باشد. موافقتنکردن با استثناشدن برخي، موجب کنارهگيري فيروز در يکي، دو سال پيش از انقلاب شد. بااينحال وقتي بعد از انقلاب او را به اتهام عمومي «همکاري» به اعدام محکوم کردند. بخت با او يار بود که صدور حکم او در زماني بود که براي جلوگيري از تندرويهاي خلخالي، اجراي احکام اعدام را منوط به بررسي و تجديد هيئتي در قم کرده بودند. آن هيئت جان او را نجات داد؛ اما هفت سال را در زندان سپري كرد. در همان زمان توانست اوقات خود را صرف مطالعه براي نوشتن آثار ارزندهاي مانند «پستانداران ايران» کند. هدف نگارنده، يادنامهاي براي اسکندر فيروز نبود؛ زيرا در روزهاي پس از مرگش، در روزنامهها درباره او بسيار نوشتند و از او به نکويي نام بردند. در همين مدت اخير، محمود خيامي، بنيانگذار صنعت اتومبيلسازي و بسياري از صنايع وابسته به آن نیز درگذشت. درباره او و سهم و تلاشش در تعالي توسعه صنعتي ايران که پيکان را پيش از هيونداي بنيان نهاد، سخنها گفته شد. در همان سال ابتداي انقلاب، ايرانناسيونال مصادره شد و درجا زد و امروز ايرانخودرو در جايي ایستاده که عموم مردم ايران درد آن را کشيدهاند و هيونداي کره، بزرگترين بازار بينالمللي را به خود اختصاص داده است. مدتي پيش قندچي، تکنيسين مبتکري که زماني با تغييراتي در کاميونهاي خوشنام ماک بر کارآمدي آن و مشتريانش افزوده بود، درگذشت. بيش از نيمقرن پيش با درخواست مقامات وقت و ارجنهادن به آن تکنيسين، او با مشارکت در نمايندگي ماک، نخستين کارخانه ساخت و مونتاژ کاميونهاي سنگين ماک را در ايران برپا کرد که هنوز به چشم ميخورند. قندچي نيز کارخانهاش مصادره و تعطيل شد. نگارنده، کارخانههاي کفش ملي مرحوم ايرواني را شامل کارخانههاي فراوري چرم، يراق، چسب و کف تا کارگاههاي بزرگ برش و دوخت و پرس در زماني که تعطيل و ويرانه بود، ديدهام؛ کارخانهاي در چند ميليون مترمربع زمين، با خيابانهاي وسيع و چنارهاي سربهفلککشيده که انواع کفش توليدي آن علاوه بر مصارف داخلي، به جهان صادر ميشد. کارخانه «مينو» خوشبختانه هنوز سرحال است و کار ميکند؛ شايد به شکرانه آنکه دستکم هنوز نام و تصوير سازندهاش، خسروشاهي را حفظ کردهاند و پاس ميدارند. «آزمايش» و «ارج» کارشان به کجا کشيد؟ اميرکبير، بزرگترين مؤسسه انتشاراتي خاورميانه که به همت تلاش و تجارب عبدالرحيم جعفري بنيانگذاري و مايه گرفتاري او شد، کارش به کجا کشيد؟ اکنون با گذشت سالهای بسيار و پس از مرگ ميتوانيم از آنان قدرشناسي کنيم؛ اما آيا موضوع محدود به همين تعداد است؟ شايد سخن مصطفي ميرسليم، عضو هيئت مؤتلفه که امروز هم نماينده تهران شده است، نوشداروي بعد از مرگ سهراب باشد؛ اما نيازمند خواندن است: «آقاي خلخالي در کارهايش دقت نداشت و در برخي از اعدامها زيادهروي انجام ميگرفت. البته معمولا اينگونه افراط و تفريطها در خيلي از انقلابها پيش ميآيد؛ اما اگر ايشان برخي از همين موارد اعدام را به تأخير ميانداختند و رسيدگي دقيقتري ميکردند، آثار گرانبهايي را براي مردم در پي داشت».
چند روز پيش اسکندر فيروز درگذشت. او نخستينبار در 50 سال پيش تفکر محيط زيست را که در جهان تازگي داشت، در ايران مطرح و سازمان حفاظت محيط زيست را از روي الگوهاي پيشرفته آن زمان بنيانگذاري کرد. از خانداني بااصالت بود که با بهرهمندي از مزيت آشنايي با متنفذان زمان خود توانست سازمان محيط زيست ايران را با رسالتي داخلي و بينالمللي توسعه دهد و براي نخستينبار تفکر «توسعه پايدار» را مطرح کند؛ موضوعي که بعدها شعار سازمان ملل متحد شد و ملتها و دولتها را بر آن ميدارد که در نحوه بهرهبرداري از منابع محيط زيست در خشکي و دريا بهمنظور رفع نيازهاي روزافزون خود سياستهايي برگزينند که به روند کاهنده و جبرانناپذير منابع طبيعي منجر نشود و نسلهاي بعدي را با بنبست مواجه نکند. توسعه مسئله مهم بشر است. بهرهمندي از تساوي حقوق، مزيتي فقط براي کشورهاي پيشرفته نيست؛ مردم جوامع عقبمانده نيز حق دارند از آنگونه مزايا بهرهمند شوند. اکنون غول خفته چين برخاسته و توانسته است توسعه اجتماعي يکسوم ملت يکميلياردو 300 ميليوني خود را به ميانگين پذیرفتهشده اروپايي نزديک کند.
اما در تأمين مواد خام و اوليه، در گستره خاک خود درمانده و هوا را با سوزاندن بيش از حد زغالسنگ آلوده کرده است. هند نيز با جمعيت مشابه، به همان مسير ميرود و آلودگي هواي دهلينو را غيرقابل تحمل کرده است. توسعه بهجاي هدف، تبديل به مسئله شده است. آب نيست و بايد کشاورزي را به درون گلخانه سوق داد و انرژي را از خورشيد گرفت. زمين فقط از آن انسان نيست؛ درختان و جانوران نيز سهم و حق خود را دارند که بدون آنها زندگي انسان نيز بخشي از ارزش خود را از دست ميدهد. نگارنده اسکندر فيروز را از کتابها و نشريات قديمي سازمان حفاظت محيط زيست ميشناسم. 45 سال پيش نيز فرصتي يافتم تا از دشتناز و مناطق حفاظتشده جنگل گلستان و شبهجزيره ميانکاله بازديد کنم. دوست متنفذ اسکندر فيروز، شامل برادر شکارچي شاه هم بود که شايد توقع داشت از محدوديتهاي حفاظتي مستثنا باشد. موافقتنکردن با استثناشدن برخي، موجب کنارهگيري فيروز در يکي، دو سال پيش از انقلاب شد. بااينحال وقتي بعد از انقلاب او را به اتهام عمومي «همکاري» به اعدام محکوم کردند. بخت با او يار بود که صدور حکم او در زماني بود که براي جلوگيري از تندرويهاي خلخالي، اجراي احکام اعدام را منوط به بررسي و تجديد هيئتي در قم کرده بودند. آن هيئت جان او را نجات داد؛ اما هفت سال را در زندان سپري كرد. در همان زمان توانست اوقات خود را صرف مطالعه براي نوشتن آثار ارزندهاي مانند «پستانداران ايران» کند. هدف نگارنده، يادنامهاي براي اسکندر فيروز نبود؛ زيرا در روزهاي پس از مرگش، در روزنامهها درباره او بسيار نوشتند و از او به نکويي نام بردند. در همين مدت اخير، محمود خيامي، بنيانگذار صنعت اتومبيلسازي و بسياري از صنايع وابسته به آن نیز درگذشت. درباره او و سهم و تلاشش در تعالي توسعه صنعتي ايران که پيکان را پيش از هيونداي بنيان نهاد، سخنها گفته شد. در همان سال ابتداي انقلاب، ايرانناسيونال مصادره شد و درجا زد و امروز ايرانخودرو در جايي ایستاده که عموم مردم ايران درد آن را کشيدهاند و هيونداي کره، بزرگترين بازار بينالمللي را به خود اختصاص داده است. مدتي پيش قندچي، تکنيسين مبتکري که زماني با تغييراتي در کاميونهاي خوشنام ماک بر کارآمدي آن و مشتريانش افزوده بود، درگذشت. بيش از نيمقرن پيش با درخواست مقامات وقت و ارجنهادن به آن تکنيسين، او با مشارکت در نمايندگي ماک، نخستين کارخانه ساخت و مونتاژ کاميونهاي سنگين ماک را در ايران برپا کرد که هنوز به چشم ميخورند. قندچي نيز کارخانهاش مصادره و تعطيل شد. نگارنده، کارخانههاي کفش ملي مرحوم ايرواني را شامل کارخانههاي فراوري چرم، يراق، چسب و کف تا کارگاههاي بزرگ برش و دوخت و پرس در زماني که تعطيل و ويرانه بود، ديدهام؛ کارخانهاي در چند ميليون مترمربع زمين، با خيابانهاي وسيع و چنارهاي سربهفلککشيده که انواع کفش توليدي آن علاوه بر مصارف داخلي، به جهان صادر ميشد. کارخانه «مينو» خوشبختانه هنوز سرحال است و کار ميکند؛ شايد به شکرانه آنکه دستکم هنوز نام و تصوير سازندهاش، خسروشاهي را حفظ کردهاند و پاس ميدارند. «آزمايش» و «ارج» کارشان به کجا کشيد؟ اميرکبير، بزرگترين مؤسسه انتشاراتي خاورميانه که به همت تلاش و تجارب عبدالرحيم جعفري بنيانگذاري و مايه گرفتاري او شد، کارش به کجا کشيد؟ اکنون با گذشت سالهای بسيار و پس از مرگ ميتوانيم از آنان قدرشناسي کنيم؛ اما آيا موضوع محدود به همين تعداد است؟ شايد سخن مصطفي ميرسليم، عضو هيئت مؤتلفه که امروز هم نماينده تهران شده است، نوشداروي بعد از مرگ سهراب باشد؛ اما نيازمند خواندن است: «آقاي خلخالي در کارهايش دقت نداشت و در برخي از اعدامها زيادهروي انجام ميگرفت. البته معمولا اينگونه افراط و تفريطها در خيلي از انقلابها پيش ميآيد؛ اما اگر ايشان برخي از همين موارد اعدام را به تأخير ميانداختند و رسيدگي دقيقتري ميکردند، آثار گرانبهايي را براي مردم در پي داشت».