گذر زمان
عبدالرضا ناصرمقدسی. متخصص مغز و اعصاب
حجم بالای کرونا و بیمارانی که درگیر میشوند، حتی این نوشتههای من در مورد سینما را نیز تحت تأثیر قرار داده است. این هفته آنقدر خسته بودم که فقط میتوانستم فیلمی را برای تفریح نگاه کنم؛ یک فیلم اکشن و پرحادثه که مجذوبم کرده و کمی حالم را بهتر کند. با اینکه در نظر داشتم فیلمی دیگر را برای یادداشت این هفته ببینم، فیلم اکشن «نگهبان قدیمی» را نگاه کردم. فیلمی که تا حدی علایق من را هم در خود داشت؛ هم صحنههای اکشن بسیار زیبایی داشت و هم یک تم باستانی و رمزآلود نیز ضمیمه آن شده بود. غافل از اینکه این فیلمی که ظاهرا برای تفریح ساخته شده است، عمیقا مرا به فکر فروبرد و سبب شد که یادداشت این هفته را به آن اختصاص دهم. فیلم داستانی قدیمی دارد. تعدادی نامیرا که در لحظات حساس بشری حضور پیدا میکنند و سعی میکنند در برابر بدیها بجنگند. آنها نمیمیرند. بدنشان به نحو شگفتآوری میتواند زخمهایشان را بهبود بخشیده و اینگونه دوباره در مدت بسیار کوتاهی سرپا شوند. نامیراها یا جاودانان موضوعی تکراری در اساطیر ملل مختلف است. آنها به دلایل جادویی نمیمیرند. زخمهایشان به شکل معجزهآوری خوب میشود و همواره جوان میمانند. علت همیشه جادویی است. یک نیروی ماوراءطبیعی این امتیاز را به آنان میبخشد اما در فیلم «نگهبان قدیمی» ظاهرا اینگونه نیست. یک بحث علمی در بطن این داستان اتفاق میافتد. نامیراها از نظر تاریخ اساطیری همیشه وجود داشتهاند اما در اساطیر کسی به دنبال کشف راز آنها برای بهبود بیماریها نیست. کسی نمیداند که ارتباط نامیرایی با یک بیماری کشنده مثل سرطان چه میتواند باشد. برای همین است که نامیراها از منظر اساطیری عمری را بدون آنکه مورد توجه دانشمندان قرار بگیرند، زندگی میکنند. تا اینکه جهان از شکل اساطیری خارج و وارد دنیای مدرن عقلانی و علممحور میشود. در چنین دنیایی نامیرایی وجود ندارد. همه میمیرند و تلاش دانشمندان برای جلوگیری از مرگ به جایی نمیرسد. حال سینما این نامیراهای بسیار کهنسال را وارد جهان علمی و عقلانی میکند. کمی دور بایستید و تصور کنید دانشمندان کسی را پیدا کنند که نامیراست. بیشک شکل سؤالات با جهان اساطیری بسیار متفاوت خواهد بود. چرا نامیراست؟ چه ویژگی ژنتیکیای سبب نامیرایی شده است؟ چگونه سلولها و بافتهای صدمهدیده میتوانند خود را بازسازی کنند؟ این سؤالات بسیار سریع وارد ذهن دانشمندان میشود. خیلیها میخواهند نمونهای از خون یا بافت چنین افرادی را داشته باشند. اگر راز آن را متوجه شوند، میتوانند عمری جاودان به انسان ببخشند، میتوانند بسیاری از بیماریها را درمان کنند و البته میتوانند سود بسیاری به جیب بزنند. همه اینها دستمایه فیلمی شده با نام «نگهبان قدیمی». این فیلم محصول سال 2020 و با بازی «شارلیز ترون» است. داستان در مورد گروه کوچکی از نامیراهاست که هر یک در زمانی متولد میشود. وقتی یکی متولد میشود، مابقی نامیراها خواب او را میبینند و اینگونه او را مییابند و او نیز به جمع نامیراها اضافه میشود. آنها هر جا که اتفاق بدی در حال وقوع باشد، مداخله کرده و سعی در حفظ انسانها دارند. کسی به وجود آنها شک نمیکند تا اینکه دنیا مدرن میشود و بیماری مفهوم علمی پیدا میکند. انسانها متوجه میشوند که مرگ بهطور کلی پایهای پاتولوژیک و علمی دارد. متوجه میشوند که سرطان چیست و چگونه میتواند باعث مرگ شود. متوجه میشوند که باید برای مقابله با سرطان دست به راهها و اقدامات علمی زد. اما تمام راهها به شکست منجر میشود. سلولهای سرطانی رشد کرده و اینگونه افراد را به کام مرگ میبرند. اینگونه است که همسر یکی از همین مبتلایان به سرطان که خود مأموری امنیتی بوده و به دنبال راهی برای پایاندادن به این رنج بیماری است، به وجود افراد نامیرا بهویژه یکی از آنها که اندی نام دارد و جنگجویی باستانی با عمری بسیار دراز است، شک میکند. از همینجا داستان ما هم شروع میشود. او دامی بسیار حرفهای برای نمایش توانایی این گروه نامیرا پهن میکند. دامی برای اینکه نشان دهد چنین کسانی وجود دارند؛ یک آدمربایی گسترده در تونس. تندروها کودکانی را از یک مدرسه دزدیدهاند. مأمور ما که در واقع ارتباطات امنیتی بسیار گستردهای دارد، توسط واسطههایی از این گروه نامیرا میخواهد آنها را نجات دهند. آنها هم اقدام میکنند. اما وقتی به محل مزبور میرسند، متوجه میشوند که یک تله بوده، یک تله برای نمایش نامیرایی. اما آن کسی که آن طرف خریدار این نامیرایی است، صاحب یک شرکت بزرگ داروسازی است؛ شرکتی که به دنبال راز جاودانگی است؛ راز نمردن. اینکه چگونه بتوانند به تلومر که در واقع مانند یک سپر حفاظتی از ژنوم سلولها عمل میکند، عمر بیانتها ببخشند. غافل از اینکه حتی این نامیرایان کهنسال نیز زمانی میمیرند. زمانی داستان آنها به پایان میرسد و انگار مرگ داستان تقدیرشده تمام انسانهاست و اگر کسی هم در دنیای علمی به ظاهر نامیراست، علتی دارد. علتی که با اینکه چندین بار در فیلم تکرار میشود ولی درعینحال گفته میشود که این علت بر هیچکس مکشوف نیست و همین رازآمیز بودن داستان را چندبرابر میکند. پس از اثبات اینکه چنین نامیراهایی وجود دارند، تعقیبوگریز در فیلم آغاز میشود. تعقیبوگریزی که دیدنی است و با هنرمندی تمام طرحریزی شده است. استفاده از فنون رزمی قدیمی در کنار جنگاوری مدرن بهخوبی عمق زمان را در این جنگجویان کهنسال به نمایش میگذارد. در این تعقیبوگریز یک نکته دیگر هم مشخص میشود. یکی از نامیراها به بقیه خیانت کرده است. یکی که از تنهایی خسته شده، یکی که عمر دراز فقط اندوهی طولانی برای او به ارمغان آورده است. حالا با این همکاری میخواهد راهی برای مردن بیابد. راهی که البته درست نیست ولی بسیار تأملبرانگیز است. اینکه شاهد مرگ تمام عزیزانت باشی، خود اندوه بسیار بزرگی است که فقط و فقط با مرگ حل میشود. شاید مرگ جزئی از انسان باشد، جزئی از وجودش و برای همین است که از زمان «گیلگمش» تاکنون این جستوجوی جاودانگی بدون نتیجه بوده است. سر آخر هم شرکت داروسازی مریک موفق نمیشود و نامیراها دوباره دور هم جمع میشوند و به کار همیشگی خود یعنی مقابله با بدیها میپردازند. اما یک چیز دیگر نیز در این فیلم وجود دارد: گذر طولانی زمان بسیاری از چیزهای مهم را بیاهمیت میکند. انگار همهچیز و همهکس سپری شدهاند.
حجم بالای کرونا و بیمارانی که درگیر میشوند، حتی این نوشتههای من در مورد سینما را نیز تحت تأثیر قرار داده است. این هفته آنقدر خسته بودم که فقط میتوانستم فیلمی را برای تفریح نگاه کنم؛ یک فیلم اکشن و پرحادثه که مجذوبم کرده و کمی حالم را بهتر کند. با اینکه در نظر داشتم فیلمی دیگر را برای یادداشت این هفته ببینم، فیلم اکشن «نگهبان قدیمی» را نگاه کردم. فیلمی که تا حدی علایق من را هم در خود داشت؛ هم صحنههای اکشن بسیار زیبایی داشت و هم یک تم باستانی و رمزآلود نیز ضمیمه آن شده بود. غافل از اینکه این فیلمی که ظاهرا برای تفریح ساخته شده است، عمیقا مرا به فکر فروبرد و سبب شد که یادداشت این هفته را به آن اختصاص دهم. فیلم داستانی قدیمی دارد. تعدادی نامیرا که در لحظات حساس بشری حضور پیدا میکنند و سعی میکنند در برابر بدیها بجنگند. آنها نمیمیرند. بدنشان به نحو شگفتآوری میتواند زخمهایشان را بهبود بخشیده و اینگونه دوباره در مدت بسیار کوتاهی سرپا شوند. نامیراها یا جاودانان موضوعی تکراری در اساطیر ملل مختلف است. آنها به دلایل جادویی نمیمیرند. زخمهایشان به شکل معجزهآوری خوب میشود و همواره جوان میمانند. علت همیشه جادویی است. یک نیروی ماوراءطبیعی این امتیاز را به آنان میبخشد اما در فیلم «نگهبان قدیمی» ظاهرا اینگونه نیست. یک بحث علمی در بطن این داستان اتفاق میافتد. نامیراها از نظر تاریخ اساطیری همیشه وجود داشتهاند اما در اساطیر کسی به دنبال کشف راز آنها برای بهبود بیماریها نیست. کسی نمیداند که ارتباط نامیرایی با یک بیماری کشنده مثل سرطان چه میتواند باشد. برای همین است که نامیراها از منظر اساطیری عمری را بدون آنکه مورد توجه دانشمندان قرار بگیرند، زندگی میکنند. تا اینکه جهان از شکل اساطیری خارج و وارد دنیای مدرن عقلانی و علممحور میشود. در چنین دنیایی نامیرایی وجود ندارد. همه میمیرند و تلاش دانشمندان برای جلوگیری از مرگ به جایی نمیرسد. حال سینما این نامیراهای بسیار کهنسال را وارد جهان علمی و عقلانی میکند. کمی دور بایستید و تصور کنید دانشمندان کسی را پیدا کنند که نامیراست. بیشک شکل سؤالات با جهان اساطیری بسیار متفاوت خواهد بود. چرا نامیراست؟ چه ویژگی ژنتیکیای سبب نامیرایی شده است؟ چگونه سلولها و بافتهای صدمهدیده میتوانند خود را بازسازی کنند؟ این سؤالات بسیار سریع وارد ذهن دانشمندان میشود. خیلیها میخواهند نمونهای از خون یا بافت چنین افرادی را داشته باشند. اگر راز آن را متوجه شوند، میتوانند عمری جاودان به انسان ببخشند، میتوانند بسیاری از بیماریها را درمان کنند و البته میتوانند سود بسیاری به جیب بزنند. همه اینها دستمایه فیلمی شده با نام «نگهبان قدیمی». این فیلم محصول سال 2020 و با بازی «شارلیز ترون» است. داستان در مورد گروه کوچکی از نامیراهاست که هر یک در زمانی متولد میشود. وقتی یکی متولد میشود، مابقی نامیراها خواب او را میبینند و اینگونه او را مییابند و او نیز به جمع نامیراها اضافه میشود. آنها هر جا که اتفاق بدی در حال وقوع باشد، مداخله کرده و سعی در حفظ انسانها دارند. کسی به وجود آنها شک نمیکند تا اینکه دنیا مدرن میشود و بیماری مفهوم علمی پیدا میکند. انسانها متوجه میشوند که مرگ بهطور کلی پایهای پاتولوژیک و علمی دارد. متوجه میشوند که سرطان چیست و چگونه میتواند باعث مرگ شود. متوجه میشوند که باید برای مقابله با سرطان دست به راهها و اقدامات علمی زد. اما تمام راهها به شکست منجر میشود. سلولهای سرطانی رشد کرده و اینگونه افراد را به کام مرگ میبرند. اینگونه است که همسر یکی از همین مبتلایان به سرطان که خود مأموری امنیتی بوده و به دنبال راهی برای پایاندادن به این رنج بیماری است، به وجود افراد نامیرا بهویژه یکی از آنها که اندی نام دارد و جنگجویی باستانی با عمری بسیار دراز است، شک میکند. از همینجا داستان ما هم شروع میشود. او دامی بسیار حرفهای برای نمایش توانایی این گروه نامیرا پهن میکند. دامی برای اینکه نشان دهد چنین کسانی وجود دارند؛ یک آدمربایی گسترده در تونس. تندروها کودکانی را از یک مدرسه دزدیدهاند. مأمور ما که در واقع ارتباطات امنیتی بسیار گستردهای دارد، توسط واسطههایی از این گروه نامیرا میخواهد آنها را نجات دهند. آنها هم اقدام میکنند. اما وقتی به محل مزبور میرسند، متوجه میشوند که یک تله بوده، یک تله برای نمایش نامیرایی. اما آن کسی که آن طرف خریدار این نامیرایی است، صاحب یک شرکت بزرگ داروسازی است؛ شرکتی که به دنبال راز جاودانگی است؛ راز نمردن. اینکه چگونه بتوانند به تلومر که در واقع مانند یک سپر حفاظتی از ژنوم سلولها عمل میکند، عمر بیانتها ببخشند. غافل از اینکه حتی این نامیرایان کهنسال نیز زمانی میمیرند. زمانی داستان آنها به پایان میرسد و انگار مرگ داستان تقدیرشده تمام انسانهاست و اگر کسی هم در دنیای علمی به ظاهر نامیراست، علتی دارد. علتی که با اینکه چندین بار در فیلم تکرار میشود ولی درعینحال گفته میشود که این علت بر هیچکس مکشوف نیست و همین رازآمیز بودن داستان را چندبرابر میکند. پس از اثبات اینکه چنین نامیراهایی وجود دارند، تعقیبوگریز در فیلم آغاز میشود. تعقیبوگریزی که دیدنی است و با هنرمندی تمام طرحریزی شده است. استفاده از فنون رزمی قدیمی در کنار جنگاوری مدرن بهخوبی عمق زمان را در این جنگجویان کهنسال به نمایش میگذارد. در این تعقیبوگریز یک نکته دیگر هم مشخص میشود. یکی از نامیراها به بقیه خیانت کرده است. یکی که از تنهایی خسته شده، یکی که عمر دراز فقط اندوهی طولانی برای او به ارمغان آورده است. حالا با این همکاری میخواهد راهی برای مردن بیابد. راهی که البته درست نیست ولی بسیار تأملبرانگیز است. اینکه شاهد مرگ تمام عزیزانت باشی، خود اندوه بسیار بزرگی است که فقط و فقط با مرگ حل میشود. شاید مرگ جزئی از انسان باشد، جزئی از وجودش و برای همین است که از زمان «گیلگمش» تاکنون این جستوجوی جاودانگی بدون نتیجه بوده است. سر آخر هم شرکت داروسازی مریک موفق نمیشود و نامیراها دوباره دور هم جمع میشوند و به کار همیشگی خود یعنی مقابله با بدیها میپردازند. اما یک چیز دیگر نیز در این فیلم وجود دارد: گذر طولانی زمان بسیاری از چیزهای مهم را بیاهمیت میکند. انگار همهچیز و همهکس سپری شدهاند.