|

اندیشیدن به سبک گذشتگان

مجیدرضا مقنی‌پور. عضو هیئت‌علمی دانشگاه شیراز

اگر نگاهی دقیق‌تر به فرهنگ گذشته جامعه خود داشته باشیم، «عقلانیت» را چندان محور استوار و ثابتی در اندیشه‌ورزی و رفتار انسان‌ها نمی‌یابیم. به نظر می‌رسد عواطف و احساسات انسانی، نقشی غیر‌قابل انکار در شکل‌دادن به فرهنگ جامعه گذشته و گاه حتی امروزِ ما داشته‌اند و این مسئله‌ای بود که ارنست کاسیرر بر آن تأکید داشت و بر این اساس اسطوره یا «آگاهی اسطوره‌ای» را به عنوان یکی از نخستین و مهم‌ترین شکل‌ها و فرایندهای شناختی انسان معرفی کرد. «اسطوره» از موضوعات مهمی بوده است که از دیدگاه‌های مختلف و از سوی اندیشمندانی بزرگ مورد مطالعه قرار گرفته است؛ از سوی دیگر، هیچ رشته‌ای از دانش بشری را نمی‌توان سراغ گرفت که در آغاز پیدایش خود با اسطوره ممزوج نبوده باشد. بنیان علم شیمی از کیمیاگری پدید آمد، نجوم و ستاره‌شناسی از طالع‌بینی سر برکشید، آفرینش‌های هنری همه به نوعی از دل اسطوره بیرون آمده‌اند و مسئله منشأ زبان از منشأ اسطوره جداناشدنی است. درخصوص فلسفه نیز هرچند تفکر فلسفی از نفی اسطوره آغاز شد، اما نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که جدایی تفکر فلسفی و تفکر اساطیری در سرزمین یونان، یعنی همان کانون سترگ‌ترین و سرشارترین اندیشه‌های اساطیری- فلسفی، انجام گرفت؛ به‌طوری‌که حتی با گسترش و رشد فلسفه در این سرزمین، زندگی مردم، آمیخته و سرشار از نگرش‌های اسطوره‌ای بود. کمتر ملتی را می‌توان یافت که در فرهنگش این همه ایده‌ها، شخصیت‌ها و هستی‌های اسطوره‌ای خلق شده باشد. تنها راه تفهیم این شگفتی، پذیرش این واقعیت است که زایشِ فلسفه را در بطن اسطوره، مانند یک پیامد منطقی بوده و بر‌ مبنای این واقعیت به این نتیجه رهنمون شد که زمینه‌های اندیشه‌ورزی عقلی و فلسفی، با اسطوره فراهم شده است. کاسیرر معتقد بود که آنچه در مطالعه اسطوره مهم است، محتوای آن نیست، بلکه معنایی است که اسطوره برای آگاهی انسان دارد و قدرتی است که بر آگاهی انسان اعمال می‌کند؛ نیرویی که جوامع زیادی را مضمحل کرده و جوامع بسیاری را بر‌پا داشته است. او پژوهش درباره اسطوره را به شکل متفاوتی صورت‌بندی می‌کند:

«... پیش از آنکه بتوان توضیح داد اسطوره چگونه عمل می‌کند، باید دانست اسطوره چیست؛ فقط زمانی که به بینشی روشن و واضح درباره ماهیت کلی اسطوره دست‌ یافته باشیم، می‌توانیم برای معلول‌ها و پیامدهای ویژه آن تبیینی بیابیم».
کاسیرر اسطوره را به‌عنوان یکی از ابتدایی‌ترین و در‌عین‌حال مهم‌ترین شیوه‌های شناخت و اندیشه‌ورزی انسان به ما عرضه می‌دارد که به‌ همراه زبان، عمری طولانی به اندازه حیات بشری دارد. او بر این نظر بود که اندیشه فلسفی انسانِ ابتدایی با بیانی سمبلیک آغاز شد و همان انسان، آگاهی و شناخت خود از جهان پیرامون را به زبانی سمبلیک از طریق اسطوره‌ها بیان کرده است. او منشأ اسطوره را نه از فراگردهای عقلی بلکه از عواطف بشر می‌داند. اسطوره از دیدگاه کاسیرر، عاطفه‌ای است که به تصویر مبدل شده است. آنچه تا به حال برای انسان به‌ طور مبهم و تاریک احساس می‌شد اکنون شکل معینی می‌گیرد، آنچه حالتی انفعالی داشت اکنون فراگردی فعال می‌شود. بنابراین اسطوره با همه اجزای تشکیل‌دهنده آن، شکل و بیانی از اندیشه‌ انسانی است. البته کاسیرر اسطوره را شکلی از اندیشه‌ورزی محافظه‌کار و در‌عین‌حال افراطی می‌داند که در تقابل با فرم‌های شناختی هنر و علم قرار می‌گیرند که خواهان نوآوری و خلاقیت‌اند. انسان پیش از آنکه به منطق تعقلی و علمی امروزی دست یافته باشد، دوره‌ای طولانی از حیات خویش را با اندیشه‌ای غیرتعقلی و اسطوره‌ای سر‌ کرده ‌است. شناخت فلسفی و عقلانی بشر برای دست‌یافتن به جایگاه امروزی، دوره‌ای طولانی را در این فرم از اندیشه سپری کرده ‌است و زمانی دراز پیش از آنکه هستیِ پیرامونی بشر، به منزله کلیتِ اشیای تجربی با خواص پیچیده علمی بر او آشکار شود، به صورت مجموعه‌ای از قدرت‌های اسطوره‌ای و تأثیرات جادویی متجلی می‌شد. انسان در مسیر حیاتی خویش و در فرایندِ شکل‌گیری اساطیر با اشیا و پدیده‌ها مواجه نمی‌شود، بلکه با قدرت‌هایی که در درون آگاهی او سر بر کشیده‌اند و او را بر‌می‌انگیزند، روبه‌روست و این قدرت شناختی، به گروه خاصی از اشیا، پدیده‌ها و رویدادها محدود نمی‌شود، بلکه کل هستی را در بر می‌گیرد.
شکل اندیشه و فرایند اندیشیدن آگاهی غیرتعقلی اساطیری، محتواها و ویژگی‌هایی دارد که فهم و پذیرش آنها با معیارهای دانش نظری امروز چندان آسان نیست و بر همین اساس است که بسیاری از اندیشه‌های گذشتگان را خرافه و افسانه و بی‌منطق می‌پنداریم. به نظر می‌رسد این شکل اندیشه را باید در چارچوب دستگاه‌شناختی خود بررسی کرد و این هدفی است که قصد داریم در سلسله نوشتارهایی دنبال ‌کنیم؛ یعنی در‌صدد یافتن منطقی (غیرعقلانی و اساطیری) برای برخی از پندارها و رفتارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته و حتی امروزمان هستیم. بر این اساس سعی می‌شود تا در هر یادداشت، ضمن معرفی یکی از اصول و قوانین بنیادین اندیشه‌ورزی غیر‌تعقلی و اسطوره‌ای، نقش آن در شکل‌بخشی فرهنگ گذشته و امروزمان به شکلی مصداقی مورد نقد و بررسی قرار گیرد.

اگر نگاهی دقیق‌تر به فرهنگ گذشته جامعه خود داشته باشیم، «عقلانیت» را چندان محور استوار و ثابتی در اندیشه‌ورزی و رفتار انسان‌ها نمی‌یابیم. به نظر می‌رسد عواطف و احساسات انسانی، نقشی غیر‌قابل انکار در شکل‌دادن به فرهنگ جامعه گذشته و گاه حتی امروزِ ما داشته‌اند و این مسئله‌ای بود که ارنست کاسیرر بر آن تأکید داشت و بر این اساس اسطوره یا «آگاهی اسطوره‌ای» را به عنوان یکی از نخستین و مهم‌ترین شکل‌ها و فرایندهای شناختی انسان معرفی کرد. «اسطوره» از موضوعات مهمی بوده است که از دیدگاه‌های مختلف و از سوی اندیشمندانی بزرگ مورد مطالعه قرار گرفته است؛ از سوی دیگر، هیچ رشته‌ای از دانش بشری را نمی‌توان سراغ گرفت که در آغاز پیدایش خود با اسطوره ممزوج نبوده باشد. بنیان علم شیمی از کیمیاگری پدید آمد، نجوم و ستاره‌شناسی از طالع‌بینی سر برکشید، آفرینش‌های هنری همه به نوعی از دل اسطوره بیرون آمده‌اند و مسئله منشأ زبان از منشأ اسطوره جداناشدنی است. درخصوص فلسفه نیز هرچند تفکر فلسفی از نفی اسطوره آغاز شد، اما نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که جدایی تفکر فلسفی و تفکر اساطیری در سرزمین یونان، یعنی همان کانون سترگ‌ترین و سرشارترین اندیشه‌های اساطیری- فلسفی، انجام گرفت؛ به‌طوری‌که حتی با گسترش و رشد فلسفه در این سرزمین، زندگی مردم، آمیخته و سرشار از نگرش‌های اسطوره‌ای بود. کمتر ملتی را می‌توان یافت که در فرهنگش این همه ایده‌ها، شخصیت‌ها و هستی‌های اسطوره‌ای خلق شده باشد. تنها راه تفهیم این شگفتی، پذیرش این واقعیت است که زایشِ فلسفه را در بطن اسطوره، مانند یک پیامد منطقی بوده و بر‌ مبنای این واقعیت به این نتیجه رهنمون شد که زمینه‌های اندیشه‌ورزی عقلی و فلسفی، با اسطوره فراهم شده است. کاسیرر معتقد بود که آنچه در مطالعه اسطوره مهم است، محتوای آن نیست، بلکه معنایی است که اسطوره برای آگاهی انسان دارد و قدرتی است که بر آگاهی انسان اعمال می‌کند؛ نیرویی که جوامع زیادی را مضمحل کرده و جوامع بسیاری را بر‌پا داشته است. او پژوهش درباره اسطوره را به شکل متفاوتی صورت‌بندی می‌کند:

«... پیش از آنکه بتوان توضیح داد اسطوره چگونه عمل می‌کند، باید دانست اسطوره چیست؛ فقط زمانی که به بینشی روشن و واضح درباره ماهیت کلی اسطوره دست‌ یافته باشیم، می‌توانیم برای معلول‌ها و پیامدهای ویژه آن تبیینی بیابیم».
کاسیرر اسطوره را به‌عنوان یکی از ابتدایی‌ترین و در‌عین‌حال مهم‌ترین شیوه‌های شناخت و اندیشه‌ورزی انسان به ما عرضه می‌دارد که به‌ همراه زبان، عمری طولانی به اندازه حیات بشری دارد. او بر این نظر بود که اندیشه فلسفی انسانِ ابتدایی با بیانی سمبلیک آغاز شد و همان انسان، آگاهی و شناخت خود از جهان پیرامون را به زبانی سمبلیک از طریق اسطوره‌ها بیان کرده است. او منشأ اسطوره را نه از فراگردهای عقلی بلکه از عواطف بشر می‌داند. اسطوره از دیدگاه کاسیرر، عاطفه‌ای است که به تصویر مبدل شده است. آنچه تا به حال برای انسان به‌ طور مبهم و تاریک احساس می‌شد اکنون شکل معینی می‌گیرد، آنچه حالتی انفعالی داشت اکنون فراگردی فعال می‌شود. بنابراین اسطوره با همه اجزای تشکیل‌دهنده آن، شکل و بیانی از اندیشه‌ انسانی است. البته کاسیرر اسطوره را شکلی از اندیشه‌ورزی محافظه‌کار و در‌عین‌حال افراطی می‌داند که در تقابل با فرم‌های شناختی هنر و علم قرار می‌گیرند که خواهان نوآوری و خلاقیت‌اند. انسان پیش از آنکه به منطق تعقلی و علمی امروزی دست یافته باشد، دوره‌ای طولانی از حیات خویش را با اندیشه‌ای غیرتعقلی و اسطوره‌ای سر‌ کرده ‌است. شناخت فلسفی و عقلانی بشر برای دست‌یافتن به جایگاه امروزی، دوره‌ای طولانی را در این فرم از اندیشه سپری کرده ‌است و زمانی دراز پیش از آنکه هستیِ پیرامونی بشر، به منزله کلیتِ اشیای تجربی با خواص پیچیده علمی بر او آشکار شود، به صورت مجموعه‌ای از قدرت‌های اسطوره‌ای و تأثیرات جادویی متجلی می‌شد. انسان در مسیر حیاتی خویش و در فرایندِ شکل‌گیری اساطیر با اشیا و پدیده‌ها مواجه نمی‌شود، بلکه با قدرت‌هایی که در درون آگاهی او سر بر کشیده‌اند و او را بر‌می‌انگیزند، روبه‌روست و این قدرت شناختی، به گروه خاصی از اشیا، پدیده‌ها و رویدادها محدود نمی‌شود، بلکه کل هستی را در بر می‌گیرد.
شکل اندیشه و فرایند اندیشیدن آگاهی غیرتعقلی اساطیری، محتواها و ویژگی‌هایی دارد که فهم و پذیرش آنها با معیارهای دانش نظری امروز چندان آسان نیست و بر همین اساس است که بسیاری از اندیشه‌های گذشتگان را خرافه و افسانه و بی‌منطق می‌پنداریم. به نظر می‌رسد این شکل اندیشه را باید در چارچوب دستگاه‌شناختی خود بررسی کرد و این هدفی است که قصد داریم در سلسله نوشتارهایی دنبال ‌کنیم؛ یعنی در‌صدد یافتن منطقی (غیرعقلانی و اساطیری) برای برخی از پندارها و رفتارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته و حتی امروزمان هستیم. بر این اساس سعی می‌شود تا در هر یادداشت، ضمن معرفی یکی از اصول و قوانین بنیادین اندیشه‌ورزی غیر‌تعقلی و اسطوره‌ای، نقش آن در شکل‌بخشی فرهنگ گذشته و امروزمان به شکلی مصداقی مورد نقد و بررسی قرار گیرد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها