به بهانه یک تماس ساده
شایان مرشدی
اگر بنا باشد که درباره هویت و چیستی یک شخص فکر کنیم، احتمالا ناگزیر نقش ویژهای برای حافظهاش قائل خواهیم شد. حافظه، یکی از مسائل همیشگی بشر بوده است. اینکه حافظه چیست و چگونه شکل میگیرد سؤالی اساسی بوده که افراد را برای یافتن پاسخ، به تکاپو انداخته است. عموما حافظه، همانطورکه بمرانی اشاره کرده است، بهعنوان «عارضه ضبط و نگهداری مطالب و وقایع» انگاشته میشود؛ ضبط به این معنا که اطلاعات دریافت و ذخیره میشوند و نگهداری به این منظور که برخی به یاد سپرده میشوند و برخی از یاد میروند. این ازیادرفتن یا فراموشی، به معنای انهدام یا پاکشدن حافظه نیست بلکه به این معناست که قسمتی از حافظه در دسترس نیست؛ بهطوریکه قادر به بازیابی آن نیستیم. بنابراین حافظه شامل چیزهایی است که به یاد میآوریم و چیزهایی که فراموش میکنیم. هرچند تا اینجا در مورد شخص صحبت کردهایم اما همین مطالب در مورد حافظه جمعی نیز صادق است. حداقل قسمتی از هویت یک جامعه، مبتنی بر حافظه جمعی آن است؛ یعنی مبتنی بر آنچه جمع به یاد میآورد و آنچه از یاد میبرد. از همین رو، معمولا برای اثرگذاری در هویت جمعی، یادآورهای فیزیکی (بهعنوان حافظه فیزیکی جامعه) در رهگذر و منظر مردم کاشته میشوند. همانطور که عکسها و فیلمها به نگهداشت و یادآوری خاطرات فردی کمک میکنند، مجسمهها، کتب، نامگذاریها و معماری ساختمانها، میتوانند عاملی برای یادآوری یک اتفاق در حافظه جمعی باشند. نمونهای از تلاش برای حفظ یک اتفاق در حافظه جمعی این است که برخی اتفاقات در کتب درسی چاپ شده و نام خیابان یا میدانی را از آن خود کرده است؛ اما این تنها راه برای به یادآوردن یک اتفاق در حافظه جمعی نیست. برخی از داستانها و یادبودهای فرهنگی/تاریخی، بدون یادآورهای فیزیکی، بهصورت گفتوگوی بیننسلی، در حافظه جمعی ثبت و ماندگار شده است. بنابراین میتوان اینگونه برداشت کرد که حافظه جمعی را تلاشهای دو گروه تشکیل میدهد؛ یکی تلاشهای قدرت-محور است که اقدام به ثبت فیزیکی اتفاقات کرده و سعی در شکلدهی هویت از بالا دارد. دومین گروه، عموم مردم است که بهواسطه درک خود از اهمیت یک موضوع آن را دهانبهدهان نقل کرده و در حافظه جمعی بهصورت غیرفیزیکی ثبت میکند. اتفاق ناخوشایند این است که تلاشهای گروه دوم، انرژی بیشتر میطلبد و شرایط سختتری را برای ماندگاری طی میکند. اما همانطور که گفته شد، آنچه فراموش میکنیم هم قسمتی از حافظه است. بنابراین قسمتی از هویت جمعی ما، وابسته به چیزهایی است که از یاد میبریم. در یادآوری، اغلب، قسمتی از اتفاقات بازگو و قسمتی دیگر، سرکوب میشود. این اتفاق لزوما تعمدانه یا آگاهانه نیست بلکه از روی محدودیت و گاهی بنا بر ضرورت و اولویت، از گفتن برخی جزئیات اجتناب کرده و صرفا آنچه را در نظرمان برجسته است، بیان میکنیم اما عملا با این یادآورینکردن، به حذف قسمتی از حافظه (ناگفتهها) سرعت میبخشیم. سانسور، تحریف و تخریب، ازجمله راههای اثرگذاری در حافظه و هویت جمعی از طریق فراموشی هستند. سانسور، مانند آنچه در بیان خاطرات و اتفاقات از طریق تریبونها یا کتب رخ میدهد. تحریف که به دو صورت عامدانه و ناخواسته رخ میدهد به این معناست که برخی از جزئیات اتفاق به گونه دیگری انتشار داده میشود؛ بهطوریکه چیستی آن اتفاق تغییر میکند. نهایتا تخریب، به معنای تلاش برای ازبینبردن حافظه است که خود راههای گوناگونی دارد. قانونگذاری، تخریب یادبودهای تاریخی، تغییر مناسبتهای تاریخ و ایجاد جایگزین، ازجمله راههای تخریب است. فراموشی نیز متأثر از دو گروه پیشین است. از یکسو، دولتها سعی در حذف قسمتی از حافظه و جلوگیری از ثبت برخی از اتفاقات دارند. از سوی دیگر، عموم مردم، بهواسطه میزان انگیزه و تلاششان برای حفظ یا عدم نگهداشت یک اتفاق، در فراموشی جمعی نقش ایفا میکنند. نهایتا، خاطرات درگیر زمان میشوند و گاه مورد حمله برای فراموشی یا تحریف قرار میگیرند. آنگاه که توان ساخت یک یادمان فیزیکی برای حفظ یک اتفاق در حافظه جمعی را نداریم، این تکرار و نقل دهانبهدهان (واقعی یا مجازی) است که آن را حفظ میکند. حافظه جمعی هویت ما را میسازد و آنچه فراموش میکنیم، بخشی از هویت ماست. آنچه فراموش شده، از دسترس حافظه ما خارج شده است؛ حال باید تصمیم بگیریم که از آنچه هنوز در دسترس است، چه چیزهایی را نمیخواهیم فراموش کنیم؟
اگر بنا باشد که درباره هویت و چیستی یک شخص فکر کنیم، احتمالا ناگزیر نقش ویژهای برای حافظهاش قائل خواهیم شد. حافظه، یکی از مسائل همیشگی بشر بوده است. اینکه حافظه چیست و چگونه شکل میگیرد سؤالی اساسی بوده که افراد را برای یافتن پاسخ، به تکاپو انداخته است. عموما حافظه، همانطورکه بمرانی اشاره کرده است، بهعنوان «عارضه ضبط و نگهداری مطالب و وقایع» انگاشته میشود؛ ضبط به این معنا که اطلاعات دریافت و ذخیره میشوند و نگهداری به این منظور که برخی به یاد سپرده میشوند و برخی از یاد میروند. این ازیادرفتن یا فراموشی، به معنای انهدام یا پاکشدن حافظه نیست بلکه به این معناست که قسمتی از حافظه در دسترس نیست؛ بهطوریکه قادر به بازیابی آن نیستیم. بنابراین حافظه شامل چیزهایی است که به یاد میآوریم و چیزهایی که فراموش میکنیم. هرچند تا اینجا در مورد شخص صحبت کردهایم اما همین مطالب در مورد حافظه جمعی نیز صادق است. حداقل قسمتی از هویت یک جامعه، مبتنی بر حافظه جمعی آن است؛ یعنی مبتنی بر آنچه جمع به یاد میآورد و آنچه از یاد میبرد. از همین رو، معمولا برای اثرگذاری در هویت جمعی، یادآورهای فیزیکی (بهعنوان حافظه فیزیکی جامعه) در رهگذر و منظر مردم کاشته میشوند. همانطور که عکسها و فیلمها به نگهداشت و یادآوری خاطرات فردی کمک میکنند، مجسمهها، کتب، نامگذاریها و معماری ساختمانها، میتوانند عاملی برای یادآوری یک اتفاق در حافظه جمعی باشند. نمونهای از تلاش برای حفظ یک اتفاق در حافظه جمعی این است که برخی اتفاقات در کتب درسی چاپ شده و نام خیابان یا میدانی را از آن خود کرده است؛ اما این تنها راه برای به یادآوردن یک اتفاق در حافظه جمعی نیست. برخی از داستانها و یادبودهای فرهنگی/تاریخی، بدون یادآورهای فیزیکی، بهصورت گفتوگوی بیننسلی، در حافظه جمعی ثبت و ماندگار شده است. بنابراین میتوان اینگونه برداشت کرد که حافظه جمعی را تلاشهای دو گروه تشکیل میدهد؛ یکی تلاشهای قدرت-محور است که اقدام به ثبت فیزیکی اتفاقات کرده و سعی در شکلدهی هویت از بالا دارد. دومین گروه، عموم مردم است که بهواسطه درک خود از اهمیت یک موضوع آن را دهانبهدهان نقل کرده و در حافظه جمعی بهصورت غیرفیزیکی ثبت میکند. اتفاق ناخوشایند این است که تلاشهای گروه دوم، انرژی بیشتر میطلبد و شرایط سختتری را برای ماندگاری طی میکند. اما همانطور که گفته شد، آنچه فراموش میکنیم هم قسمتی از حافظه است. بنابراین قسمتی از هویت جمعی ما، وابسته به چیزهایی است که از یاد میبریم. در یادآوری، اغلب، قسمتی از اتفاقات بازگو و قسمتی دیگر، سرکوب میشود. این اتفاق لزوما تعمدانه یا آگاهانه نیست بلکه از روی محدودیت و گاهی بنا بر ضرورت و اولویت، از گفتن برخی جزئیات اجتناب کرده و صرفا آنچه را در نظرمان برجسته است، بیان میکنیم اما عملا با این یادآورینکردن، به حذف قسمتی از حافظه (ناگفتهها) سرعت میبخشیم. سانسور، تحریف و تخریب، ازجمله راههای اثرگذاری در حافظه و هویت جمعی از طریق فراموشی هستند. سانسور، مانند آنچه در بیان خاطرات و اتفاقات از طریق تریبونها یا کتب رخ میدهد. تحریف که به دو صورت عامدانه و ناخواسته رخ میدهد به این معناست که برخی از جزئیات اتفاق به گونه دیگری انتشار داده میشود؛ بهطوریکه چیستی آن اتفاق تغییر میکند. نهایتا تخریب، به معنای تلاش برای ازبینبردن حافظه است که خود راههای گوناگونی دارد. قانونگذاری، تخریب یادبودهای تاریخی، تغییر مناسبتهای تاریخ و ایجاد جایگزین، ازجمله راههای تخریب است. فراموشی نیز متأثر از دو گروه پیشین است. از یکسو، دولتها سعی در حذف قسمتی از حافظه و جلوگیری از ثبت برخی از اتفاقات دارند. از سوی دیگر، عموم مردم، بهواسطه میزان انگیزه و تلاششان برای حفظ یا عدم نگهداشت یک اتفاق، در فراموشی جمعی نقش ایفا میکنند. نهایتا، خاطرات درگیر زمان میشوند و گاه مورد حمله برای فراموشی یا تحریف قرار میگیرند. آنگاه که توان ساخت یک یادمان فیزیکی برای حفظ یک اتفاق در حافظه جمعی را نداریم، این تکرار و نقل دهانبهدهان (واقعی یا مجازی) است که آن را حفظ میکند. حافظه جمعی هویت ما را میسازد و آنچه فراموش میکنیم، بخشی از هویت ماست. آنچه فراموش شده، از دسترس حافظه ما خارج شده است؛ حال باید تصمیم بگیریم که از آنچه هنوز در دسترس است، چه چیزهایی را نمیخواهیم فراموش کنیم؟