بوسه وداع
مرتضی قرهباغی . آموزگار
جدایی از نزدیکان سخت است ولی وداع با محبوب سختتر؛ محبوب در خانه دل توست هرجا بروی و در هر زمانی باشی همراه توست. من اما هیچ تصوری از وداع نداشتم، حداقل فکر نمیکردم خداحافظی با یک شغل تا این اندازه دشوار باشد. اشخاص زیادی بهراحتی شغلشان را عوض میکنند، چرا برای من دشوار باشد؟ نمیدانم شاید تدریس برای من فقط یک شغل نبود، مدرسه را صرفا محل کار نمیدیدم. از خودم میپرسم اگر این شغل واقعا اینقدر در ذهن و اندیشهات مهم بود، چرا در طول اینهمه سال درباره زیبایی و ظرافت آن با کسی سخن نگفتی.
به یاد جمله خان محمد در رمان کلیدر میافتم که خطاب به برادرش میگوید: «خدا مرا لعنت کند که در تمام عمر اینقدر تو برایم عزیز بودهای و من حتی نتوانستم یک بار این را به تو بگویم».
گاهی با خودم دچار تردید میشوم که این من هستم تدریس را رها میکنم یا تدریس مرا؟! پاسخ روشنی نمیتوانم به این پرسش بدهم وقتی آموزش عمومی روزبهروز پولی میشود، وقتی مدرسه فقرا از ثروتمندان مدام جدا میشود، وقتی مدرسه دیگر نمیتواند اکثریت دانشآموزان را از فقر و خشونت نجات دهد. وقتی دیگر کسی نمیتواند با شغل معلمی از خط فقر بالا بیاید باید از خود بپرسیم اصلا چنین شغلی الان وجود خارجی دارد یا خیر؟ که لازم باشد آموزگاری تصمیم بگیرد بماند یا برود؟ برگه استعفا را امضا میکنم، صدای مسئول کارگزینی در گوشم میپیچد؛ حیف نیست چیزی نمونده بازنشسته بشی. برگه را روی میز میگذارم و بیرون میآیم، باد سرد زمستانی به صورتم شلاق میزند.
جدایی از نزدیکان سخت است ولی وداع با محبوب سختتر؛ محبوب در خانه دل توست هرجا بروی و در هر زمانی باشی همراه توست. من اما هیچ تصوری از وداع نداشتم، حداقل فکر نمیکردم خداحافظی با یک شغل تا این اندازه دشوار باشد. اشخاص زیادی بهراحتی شغلشان را عوض میکنند، چرا برای من دشوار باشد؟ نمیدانم شاید تدریس برای من فقط یک شغل نبود، مدرسه را صرفا محل کار نمیدیدم. از خودم میپرسم اگر این شغل واقعا اینقدر در ذهن و اندیشهات مهم بود، چرا در طول اینهمه سال درباره زیبایی و ظرافت آن با کسی سخن نگفتی.
به یاد جمله خان محمد در رمان کلیدر میافتم که خطاب به برادرش میگوید: «خدا مرا لعنت کند که در تمام عمر اینقدر تو برایم عزیز بودهای و من حتی نتوانستم یک بار این را به تو بگویم».
گاهی با خودم دچار تردید میشوم که این من هستم تدریس را رها میکنم یا تدریس مرا؟! پاسخ روشنی نمیتوانم به این پرسش بدهم وقتی آموزش عمومی روزبهروز پولی میشود، وقتی مدرسه فقرا از ثروتمندان مدام جدا میشود، وقتی مدرسه دیگر نمیتواند اکثریت دانشآموزان را از فقر و خشونت نجات دهد. وقتی دیگر کسی نمیتواند با شغل معلمی از خط فقر بالا بیاید باید از خود بپرسیم اصلا چنین شغلی الان وجود خارجی دارد یا خیر؟ که لازم باشد آموزگاری تصمیم بگیرد بماند یا برود؟ برگه استعفا را امضا میکنم، صدای مسئول کارگزینی در گوشم میپیچد؛ حیف نیست چیزی نمونده بازنشسته بشی. برگه را روی میز میگذارم و بیرون میآیم، باد سرد زمستانی به صورتم شلاق میزند.