|

رابطه غبارگرفته نهاد مدرسه و ادبیات کودکان در ایران امروز

علی‌اکبر زین‌العابدین- معلم، نویسنده و روان‌شناس کودکان

در ستایش میانداری‌های رودابه کمالی، معلم، نویسنده و مروج کتاب‌ که بیست‌و‌ششم مهرماه پر کشید.

ادبیات رسمی کودک در ایران از مدرسه آغاز شد. از وقتی پس از مشروطه، مدرسه‌ها شمایل تازه پیدا می‌کردند. معلمان و مدیران نوگرای کودکستان‌ها در دوره پهلوی اول برای جذب و هضم تعالیم درسی برای کودکان شعر می‌سرودند. در میان شعرها گاهی داستان‌های منظوم خلق می‌کردند. بسیاری از این شعرها سرود و ترانه جمعی می‌شد و کودکان همخوانی می‌کردند. عباس یمینی‌شریف و ثمین باغچه‌بان از چهره‌های نامی این پویش بودند. ادبیات رسمی کودک در ایران از انتشارات و صنعت چاپ آغاز نشد. به همین دلیل بسیارانی از این سروده‌ها و قصه‌ها هرگز به قامت کتاب درنیامدند. به‌تدریج در زیرمجموعه روزنامه‌های اصلی عصر، یعنی کیهان و اطلاعات، نشریاتی مخصوص کودکان ظهور پیدا کردند؛ مانند کیهان بچه‌ها و اطلاعات کودکان. به‌جز مطالب ترجمه که غالب آثار نشریات را تشکیل می‌دادند، پدیدآورندگانِ ادبیات تألیفی در این نشریات همان‌ها بودند که با هدف آموزشِ سهل‌تر در مدرسه‌ها به کار ادبیات کودکان مشغول بودند.
در دهه چهارم قرن چهاردهم، کم‌کم اندیشه‌های مدرن تعلیم و تربیت که با روح سخت‌گیرانه، خشونت‌آمیز و با هدف ناخواسته یکسان‌سازی شخصیت کودکان در مقابله و تخاصم بودند، سربرآوردند. توران میرهادی و مدرسه‌اش فرهاد بارزترین نمونه این رویکرد بودند.
وقتی شورای کتاب کودک در اوایل دهه 40 تأسیس شد، مسیر حرکت ادبیات از مدرسه به نشریات و کتاب معکوس شد؛ توران میرهادی ضمن مدرسه‌داری‌اش، با تعدادی از فرزانگان روز که با ادبیات، هنر و نگرش جدید آموزش‌و‌پرورش همسویی داشتند، ادبیات کودک را در آغوش کشیدند. شورا به‌عنوان یک سازمان غیردولتی، ترویج ادبیات کودکان را به معنای حقیقی کلمه مشی خود قرار داد. به این معنا که ادبیات نه که در تربیت و بالندگی و یادگیری کودک به کار نرود اما کارکرد ادبیات ورای تمام این تعلیمات، خود ادبیات باشد با مختصات تأثیرگذاری ویژه خود. آنها جای‌ خالی کتاب‌هایی را احساس کردند که هنرمندانه لذت کشف زیبایی و درک معانی بلند اندیشه بشری را در قالبی شسته‌رفته و در پوششی از تصویرگری مدرن جهان ارائه دهد.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که نهادی دولتی بود و با فاصله زمانی اندک از تأسیس شورای کتاب کودک، برپا شده بود مشابه همین اندیشه را در تولید و تکوین آثار ادبی و هنری، موسیقی و سینما پی گرفت‌ و باز‌چرخش مهندسی‌شده‌ای در فضای بده‌بستان دنیای تعلیم و تربیت و ادبیات کودک رخ داد. این بار کانون با اتکا به تولیدات ادبی و هنری‌اش پایش را به میدان تعلیم و تربیت غیر‌رسمی کودکان در روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ باز کرد. این‌بار مربی کانون به‌جای معلم سنت‌گرای مدرسه در عوض دیکته‌کردن و از‌بر‌کردن و تنبیه‌های ناروا برای مشق‌های به‌درد‌نخورِ نوشته‌نشده، به کمک خلق قصه و گفت‌وگو، بازی، کتاب، نقاشی و فیلم‌سازی بچه‌ها می‌آمد. کودکان را به تعامل و‌امی‌داشت و بچه‌ها کلاسشان را دوست می‌داشتند.
پس از انقلاب، ادبیات کودک تألیفی ایران گسترش یافت. تنوع گروه‌های سنیِ مخاطب جدی گرفته شد و با افزایش تعداد پدیدآورندگان، بر کمیت و کیفیت انواع ادبی کودکان نیز افزوده شد.
پرسش اساسی امروز اینجاست: رابطه پر‌فراز‌و‌نشیب فضای درس، مدرسه و ادبیات کودک و نوجوان بر کدام مدار می‌گردد؟ هر‌چند‌ در ظاهر به نظر می‌رسد دانش تعلیم و تربیت معمولا در گفتمان‌هایی جداگانه از هنر و ادبیات کودکان تفسیر و بررسی می‌شوند (و این دریافت خالی از حقیقت نیست) اما آنچه محل تردید ندارد، مخاطبان مشترک معلمان و نویسندگان هستند. شناخت معلمان از دنیای کودکان و نوجوانان در بسیاری موارد روزآمدتر و واقعی‌تر از مؤلفان ادبیات است و آن روی سکه، شهود هنرمندانه شاعران و نویسندگان در لذت‌آفرینی و جان‌بخشی به غریزه زیبایی‌شناس کودک بسی تأثیرگذارتر از برخی تعلیمات معلمان است.
در روزگار ما دایره و رسالت اشخاص و گروه‌های واسط و در رفت‌وآمد میان مدرسه و ادبیات کودکان در مه و غبار فرو‌رفته است. در بهترین حالت برخی از مروجان کتاب‌اند که راهی به کتابخانه‌ها و بعضا کلاس‌های درس مدارس دارند.
اهمیت نقش شخصیتی مانند رودابه کمالی در فرهنگ‌آفرینی برای کودکان و نوجوانان از همین رو‌ست. رودابه، روش مادرش مریم روحانی را ادامه داد. «روحانی» هم معلم رسمی آموزش‌و‌پرورش بود، هم در مجلات و نشریات کودکان به‌عنوان دبیر سرویس، ویراستار و داستان‌نویس فعالیت داشت و هم‌ در گروه فرهنگنامه شورای کتاب کودک نیز در حکم مؤلف، کارشناس و ویراستاری سخت‌گیر خدمت می‌کرد.
دختر بزرگ‌ترش رودابه کمالی هم معلم رسمی ادبیات و انشا بود و هم با مجلات گوناگون دولتی و خصوصی ادبیات کودکان سال‌های طولانی همکاری می‌کرد و هم کتاب‌هایی از او برای کودکان و نوجوانان منتشر شده است. رودابه کمالی در کلاس‌های درسش بدون ادبیات کودکان ورود نمی‌کرد و شاگردانش مسحور همین تلفیق هنرمندانه بودند. شمارِ امثال رودابه کمالی و مادرش در این سه، چهار دهه، اندک بوده و هست‌، با‌این‌حال تأثیراتی ماندگار در دگردیسی‌های جدیِ دو جبهه داشته‌اند. چنین شخصیت‌هایی تعادل‌آفرین در فضای رسمی و خشک آموزش‌‌‌وپرورش رسمی‌اند و آگاهی‌بخش مؤلفان ادبیات کودک در شناخت واقعی‌تر مخاطب. سوای این اثر شگرف و ناپیدا، تأثیرات مریم روحانی و دخترش رودابه کمالی بر پوست‌اندازی درس انشای مدارس ایران ستودنی است. این دو معلم شریف و روشنفکر که هر دو تا پایان عمر بر ایمان مسلمانی خویش استوار بودند، در اواسط دهه 70 مجموعه‌ای 9جلدی با عنوان کارگاه انشا تألیف کردند که صدای تازه‌ای بود در تاریخ شکست‌خورده درس انشا و حواس معلمان زیادی را به خود معطوف کرد.
امیدوارم درگذشت اسف‌بار آن مادر و دختر با فاصله اندک دو سال از هم، خلأ ارتباط گفتمانی دو نهاد مدرسه و ادبیات کودکان را بیش‌از‌پیش نشان دهد و خردمندان قوم را به تأمل و عمل گسیل بدارد.

در ستایش میانداری‌های رودابه کمالی، معلم، نویسنده و مروج کتاب‌ که بیست‌و‌ششم مهرماه پر کشید.

ادبیات رسمی کودک در ایران از مدرسه آغاز شد. از وقتی پس از مشروطه، مدرسه‌ها شمایل تازه پیدا می‌کردند. معلمان و مدیران نوگرای کودکستان‌ها در دوره پهلوی اول برای جذب و هضم تعالیم درسی برای کودکان شعر می‌سرودند. در میان شعرها گاهی داستان‌های منظوم خلق می‌کردند. بسیاری از این شعرها سرود و ترانه جمعی می‌شد و کودکان همخوانی می‌کردند. عباس یمینی‌شریف و ثمین باغچه‌بان از چهره‌های نامی این پویش بودند. ادبیات رسمی کودک در ایران از انتشارات و صنعت چاپ آغاز نشد. به همین دلیل بسیارانی از این سروده‌ها و قصه‌ها هرگز به قامت کتاب درنیامدند. به‌تدریج در زیرمجموعه روزنامه‌های اصلی عصر، یعنی کیهان و اطلاعات، نشریاتی مخصوص کودکان ظهور پیدا کردند؛ مانند کیهان بچه‌ها و اطلاعات کودکان. به‌جز مطالب ترجمه که غالب آثار نشریات را تشکیل می‌دادند، پدیدآورندگانِ ادبیات تألیفی در این نشریات همان‌ها بودند که با هدف آموزشِ سهل‌تر در مدرسه‌ها به کار ادبیات کودکان مشغول بودند.
در دهه چهارم قرن چهاردهم، کم‌کم اندیشه‌های مدرن تعلیم و تربیت که با روح سخت‌گیرانه، خشونت‌آمیز و با هدف ناخواسته یکسان‌سازی شخصیت کودکان در مقابله و تخاصم بودند، سربرآوردند. توران میرهادی و مدرسه‌اش فرهاد بارزترین نمونه این رویکرد بودند.
وقتی شورای کتاب کودک در اوایل دهه 40 تأسیس شد، مسیر حرکت ادبیات از مدرسه به نشریات و کتاب معکوس شد؛ توران میرهادی ضمن مدرسه‌داری‌اش، با تعدادی از فرزانگان روز که با ادبیات، هنر و نگرش جدید آموزش‌و‌پرورش همسویی داشتند، ادبیات کودک را در آغوش کشیدند. شورا به‌عنوان یک سازمان غیردولتی، ترویج ادبیات کودکان را به معنای حقیقی کلمه مشی خود قرار داد. به این معنا که ادبیات نه که در تربیت و بالندگی و یادگیری کودک به کار نرود اما کارکرد ادبیات ورای تمام این تعلیمات، خود ادبیات باشد با مختصات تأثیرگذاری ویژه خود. آنها جای‌ خالی کتاب‌هایی را احساس کردند که هنرمندانه لذت کشف زیبایی و درک معانی بلند اندیشه بشری را در قالبی شسته‌رفته و در پوششی از تصویرگری مدرن جهان ارائه دهد.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که نهادی دولتی بود و با فاصله زمانی اندک از تأسیس شورای کتاب کودک، برپا شده بود مشابه همین اندیشه را در تولید و تکوین آثار ادبی و هنری، موسیقی و سینما پی گرفت‌ و باز‌چرخش مهندسی‌شده‌ای در فضای بده‌بستان دنیای تعلیم و تربیت و ادبیات کودک رخ داد. این بار کانون با اتکا به تولیدات ادبی و هنری‌اش پایش را به میدان تعلیم و تربیت غیر‌رسمی کودکان در روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ باز کرد. این‌بار مربی کانون به‌جای معلم سنت‌گرای مدرسه در عوض دیکته‌کردن و از‌بر‌کردن و تنبیه‌های ناروا برای مشق‌های به‌درد‌نخورِ نوشته‌نشده، به کمک خلق قصه و گفت‌وگو، بازی، کتاب، نقاشی و فیلم‌سازی بچه‌ها می‌آمد. کودکان را به تعامل و‌امی‌داشت و بچه‌ها کلاسشان را دوست می‌داشتند.
پس از انقلاب، ادبیات کودک تألیفی ایران گسترش یافت. تنوع گروه‌های سنیِ مخاطب جدی گرفته شد و با افزایش تعداد پدیدآورندگان، بر کمیت و کیفیت انواع ادبی کودکان نیز افزوده شد.
پرسش اساسی امروز اینجاست: رابطه پر‌فراز‌و‌نشیب فضای درس، مدرسه و ادبیات کودک و نوجوان بر کدام مدار می‌گردد؟ هر‌چند‌ در ظاهر به نظر می‌رسد دانش تعلیم و تربیت معمولا در گفتمان‌هایی جداگانه از هنر و ادبیات کودکان تفسیر و بررسی می‌شوند (و این دریافت خالی از حقیقت نیست) اما آنچه محل تردید ندارد، مخاطبان مشترک معلمان و نویسندگان هستند. شناخت معلمان از دنیای کودکان و نوجوانان در بسیاری موارد روزآمدتر و واقعی‌تر از مؤلفان ادبیات است و آن روی سکه، شهود هنرمندانه شاعران و نویسندگان در لذت‌آفرینی و جان‌بخشی به غریزه زیبایی‌شناس کودک بسی تأثیرگذارتر از برخی تعلیمات معلمان است.
در روزگار ما دایره و رسالت اشخاص و گروه‌های واسط و در رفت‌وآمد میان مدرسه و ادبیات کودکان در مه و غبار فرو‌رفته است. در بهترین حالت برخی از مروجان کتاب‌اند که راهی به کتابخانه‌ها و بعضا کلاس‌های درس مدارس دارند.
اهمیت نقش شخصیتی مانند رودابه کمالی در فرهنگ‌آفرینی برای کودکان و نوجوانان از همین رو‌ست. رودابه، روش مادرش مریم روحانی را ادامه داد. «روحانی» هم معلم رسمی آموزش‌و‌پرورش بود، هم در مجلات و نشریات کودکان به‌عنوان دبیر سرویس، ویراستار و داستان‌نویس فعالیت داشت و هم‌ در گروه فرهنگنامه شورای کتاب کودک نیز در حکم مؤلف، کارشناس و ویراستاری سخت‌گیر خدمت می‌کرد.
دختر بزرگ‌ترش رودابه کمالی هم معلم رسمی ادبیات و انشا بود و هم با مجلات گوناگون دولتی و خصوصی ادبیات کودکان سال‌های طولانی همکاری می‌کرد و هم کتاب‌هایی از او برای کودکان و نوجوانان منتشر شده است. رودابه کمالی در کلاس‌های درسش بدون ادبیات کودکان ورود نمی‌کرد و شاگردانش مسحور همین تلفیق هنرمندانه بودند. شمارِ امثال رودابه کمالی و مادرش در این سه، چهار دهه، اندک بوده و هست‌، با‌این‌حال تأثیراتی ماندگار در دگردیسی‌های جدیِ دو جبهه داشته‌اند. چنین شخصیت‌هایی تعادل‌آفرین در فضای رسمی و خشک آموزش‌‌‌وپرورش رسمی‌اند و آگاهی‌بخش مؤلفان ادبیات کودک در شناخت واقعی‌تر مخاطب. سوای این اثر شگرف و ناپیدا، تأثیرات مریم روحانی و دخترش رودابه کمالی بر پوست‌اندازی درس انشای مدارس ایران ستودنی است. این دو معلم شریف و روشنفکر که هر دو تا پایان عمر بر ایمان مسلمانی خویش استوار بودند، در اواسط دهه 70 مجموعه‌ای 9جلدی با عنوان کارگاه انشا تألیف کردند که صدای تازه‌ای بود در تاریخ شکست‌خورده درس انشا و حواس معلمان زیادی را به خود معطوف کرد.
امیدوارم درگذشت اسف‌بار آن مادر و دختر با فاصله اندک دو سال از هم، خلأ ارتباط گفتمانی دو نهاد مدرسه و ادبیات کودکان را بیش‌از‌پیش نشان دهد و خردمندان قوم را به تأمل و عمل گسیل بدارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها